تاریخ انتشار : ۱۵ بهمن ۱۳۹۶ - ۱۱:۴۱  ، 
کد خبر : ۳۰۹۲۳۶
تأملی پیرامون «اندیشه ایرانشهری»

ایران: وحدت ملی متکّث

پایگاه بصیرت / دکتر سیدجواد طباطبایی/ پژوهشگر و مدرس فلسفه سیاسی

(روزنامه ايران ـ 1396/07/15 ـ شماره 6611 ـ صفحه 15)

«اندیشه‌سیاسی» که در اروپا، از سابقه طولانی برخوردار است، در کشور ما تقریباً هیچ سابقه‌ای ندارد؛ به‌طوری که از زمانی که دانشکده حقوق و علوم‌سیاسی تأسیس شد تا حدود سال 1330 «علم سیاست» ذیل «حقوق عمومی» فهمیده می‌شد.

بعد از انقلاب، در یکی از مراکز دانشگاهی مهم فرانسه گردهمایی کوچکی بود که دریدا، فیلسوف مشهور فرانسوی، جلسه را اداره می‌کرد. من تنها ایرانی‌ای بودم که در این جلسات شرکت می‌کردم. آنجا متوجه شدم که بحث‌های جدیدی در اندیشه‌سیاسی اروپا و فرانسه مطرح است و کسانی متوجه بحران بزرگی در حوزه «نظر» شده‌اند.

همواره از خود می‌پرسیدم این جلسات به چه کار من می‌آید؟ اینکه در اروپا بحرانی هست، به چه درد من می‌خورد؟ این بحران چقدر با بحران من نسبت دارد؟ و از خود می‌پرسیدم که آیا ما هم دارای بحرانی هستیم و می‌توانیم از این سنخ اندیشه‌سیاسی درباره سیاست بهره‌ای بگیریم؟ از این رو، کوشیدم تا تجربه نوع اندیشیدن سیاسی آنان را در مورد ایران به‌کار گیرم. بنابراین، به منابع ایرانی دوباره مراجعه کردم و تلاش کردم تا با نظام مفاهیم جدید این منابع را بازخوانی کنم. از اینجا به بعد است که من به کاری دست زدم که همچنان به آن اشتغال دارم و به اینجا رسیدم که چیزی در ایران وجود دارد که در مجموع با ابزارهای مفهومی جهان غرب تا حد زیادی قابل توضیح نیست و باید مثل صنعتگران حرفه‌ای، تصرفاتی در ابزارهایی که از جهان غرب می‌گیریم، صورت دهیم.

خواجه نظام‌الملک، نخستین شخصی است که در باب اندیشه ایرانشهری، وارد شده است. «اندیشه ایرانشهری» را من حدود 35 سال پیش با بهره‌گیری از این شیوه از تفکر برای نخستین بار به‌کار بردم. و من واژه اندیشه و تمدن ایرانشهری را از جایی وام نگرفته‌ام بلکه این واژه، در تمام منابع ایرانی آمده است؛ ایرانشهری، یعنی دولت و به عبارتی، ایرانشهر، کشور و دولت ایران است. «ایرانشهری» نوعی از اندیشیدن سیاسی در ایران بوده و در بخش‌های دیگر جهان اسلام، وضع کاملاً متفاوت بوده است.

اصطلاح «ایرانشهر» و «اندیشه‌ ایرانشهری» کوششی برای توضیح منطق تحول ملتی است که خود دولتش را ایجاد کرده است، ما ملتی بودیم که یک تحول متفاوت داشتیم. اینکه این تحول بدتر یا بهتر از تحول عربی یا اروپایی است، مسأله‌ من نیست؛ بلکه می‌خواهم بگویم که منطق تحول تاریخی ما چگونه بوده است؟ این تحول تاریخی، منطقی متفاوت از تاریخ‌های مبتنی بر امت اعم از اسلام، مسیح، یا غیره... دارد.

ایران همیشه تنوع قومی، زبانی، فرهنگی و... داشته است. اما در نهایت این تنوع یک ملت واحدی را ایجاد کرد با یک فرهنگ عام و زبان ملی که به همه‌ این اقوام تعلق دارد و به عبارتی، مخرج مشترک همه‌ این اقوام است. این در حالی است که چنین وحدتی در بسیاری از جاهای دیگر ایجاد نشده است؛ نه افغانستان به معنای ما کشور است، نه عراق، نه عربستان و نه سوریه. احتمالاً فقط روسیه را می‌توان به این معنا «کشور» دانست.

اما مسأله‌ و هدف اصلی مخالفت با ایده ایرانشهری، در واقع تضعیف وحدتی است که به طور «طبیعی» در کشور ما ایجاد شده است. ما هرگز به‌زور به این وحدت وارد نشدیم. ما یک وحدت تاریخی را به طور طبیعی ایجاد کردیم و این مسأله‌ مهمی است.

اما جریان‌های متعدد، ایدئولوژی‌های مختلف، منافع مافیایی بسیاری با این وحدت مخالف هستند. ما همیشه وحدت ملی متکثر داشته‌ایم. از زمانی که در اروپا مفهوم دولت در معنای جدید (state) مطرح شد، کوشیدند تا توضیح دهند که به‌طور تاریخی دولت‌ها در کجاها ظاهر شده‌اند؟ یک مورد آن را که همه می‌دانند اظهار نظر هگل است که می‌گوید؛ «تاریخ جهانی با ایران آغاز می‌شود». اما چرا ایران؟ چون نطفه «دولت» در معنای جدید آن در ایران بسته شده است؛ چین و مصر هم دولت بودند اما اینها نظام‌های استبدادی مبتنی بر اقتدار یک شخص بودند؛ به تعبیری، اینها دولت‌هایی بودند که وحدت آنها کثرت را نمی‌پذیرفت.

دولت جدید، دولت کثرت‌ها و دولت اقوام متکثر است. کلمه‌ آلمانی که هگل به کار می‌برد «رایش» است. ایران رایش بود به معنای اینکه «دولت واحد مرکزی» کثرت‌ها را می‌پذیرفت و این کثرت‌ها در یک رابطه‌ دیالکتیکی پیچیده‌ای با نظام وحدت عمل می‌کرد و به همین خاطر است که معتقد است «تاریخ جهانی با ایران آغاز می‌شود» چون قبل از آن استبداد است. در استبداد تاریخ نیست. تاریخ آنجایی آغاز می‌شود که میان شهر، حاکم و شهروندان یا رعیت، نسبت متفاوتی از آنچه در مصر یا در چین بود برقرار شود. در ایران برده‌داری نبود و در ساخت تخت جمشید، همه عوامل حقوق می‌گرفتند.

طبیعتاً تاریخ ما صفحات تاریک بسیاری دارد، اما مسأله‌ مهم این است که ما در عین حال یک منطق متفاوتی را ایجاد کردیم که هگل نیز به آن اشاره می‌کند و آن «وحدت در عین کثرت‌» است، بنابراین، تاریخ جهانی از اینجا در ایران آغاز و بعد به اروپا می‌رسد.

امروز پیامدهای این بحث برای ما این است که ما دارای «وحدت ملی» بودیم و هستیم. فهم این منطق، مسأله‌ اساسی کنونی ما است و باید موضوع اصلی دانشگاهی باشد. «دانشگاه ملی» با علمی که علم ما است، ایجاد خواهد شد نه با علم بومی دانشگاه‌های دیگر. به همین دلیل دانشگاه‌های ملی هستند که توانسته‌اند نسبتی میان «علم ملی» خود با «علم جهانی» ایجاد کنند و نه علم بومی‌ای که نمی‌دانیم چه خواهد بود و هرکسی به زعم خود برداشتی از آن دارد.

نظریه‌ ایرانشهری به هیچ وجه «بحث ایدئولوژیک» یعنی بحث مناسبات قدرت نیست؛ بحث علمی است. هرکسی که از این زاویه وارد شود به این معنی است که می‌خواهد ما را به انحراف بکشاند. ما به هیچ وجه نباید به این بیراهه‌ ورود کنیم.

*مکتوب حاضر متن ویرایش و تلخیص شده «ایران» از سخنرانی دکتر سید جواد طباطبایی است که با عنوان «ایران به‌عنوان ایرانشهر؛ تبیین مفاهیم اصلی و توضیح ایرادات وارده به اندیشه ایرانشهری» در تاریخ یازده مهرماه در خانه گفتمان شهر و معماری ارائه شد.

http://www.iran-newspaper.com/newspaper/BlockPrint/202545

ش.د9602662

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات