(روزنامه مردمسالاري - 1396/11/03 - شماره 4518 - صفحه 7)
* پس از گذشت بیشاز ۴۰ سال حضور روحانیت در مقاطع مهم تاریخ ایران، امروز جایگاه و کار ویژه روحانیت بسیار مورد توجه قرار گرفته، نظرات و گاهی نقدهای مختلفی هم در این مورد دیده و شنیده میشود. عده ای معتقدند همین مسیری که روحانیت در پیش گرفته بهترین مسیر است و ایرادی به آن وارد نیست، اما برخی نقدهایی به این مسیر و جایگاه دارند و معتقدند که روحانیت از کار ویژه اصلی خود فاصله گرفته است. اگر امروز جامعه خود را در نظر بگیریم، مهم ترین وظیفه و کار ویژه روحانیت پرداختن به چه مسایلی و حضور در چه عرصههایی است؟
** کار ویژه روحانیت برای همیشه تبلیغ دین و ارایه فرهنگ دینی در هر زمان به مجموعه مخاطبان به ویژه نسل جوان است و البته تربیت اصلی روحانیت هم در همین راستاست. حوزههای علمیه که طلبه تربیت میکنند مقدماتی را به آنها آموزش میدهند که آنها بتوانند با متون و نصوص دینی به صورت عالمانه آشنا شوند و با کسب گنجینهای از اطلاعات دینی به تبلیغ و ترویج دین بپردازند البته این تبلیغ و ترویج دین، مراتبی دارد. یک مرتبه آن «مرتبه عمومی» است به عبارت دیگر نیاز عمومیجامعه از شهر و روستا و نهادها و کسانی که در محلات هستند تا داخل و خارج کشور. مرتبه دیگر، «مرتبه بسیار عالی» و آن مرجعیت دینی است؛ کاملاً تخصصی است و استنباط احکام و نظامات دینی و مرجعیت قرار گرفتن برای عامه مردم و پاسخگویی به احکام دینی آنهاست.
طبعاً باید این نکته را مورد توجه قرار داد که دین اسلام یک دین جامع است، این دین جامع منحصر به عبادات نیست، عبادات، معاملات، سیاسات، اخلاق و اعتقادات در حوزه دین تعریف میشود بنابراین یک مرجعیت و مبلغ دینی باید به معلوماتی مجهز باشد که بتواند این فراگیری را در سطوح عمومیپوشش دهد چه بسا لازم است که تخصصهایی پدید بیاید، تخصصهایی در حوزه مسایل اقتصادی، تربیتی، سیاسی، اجتماعی، قضایی و حقوقی اسلام تا اظهار نظر کند و پاسخگوی سوالات و نیازهای جامعه به صورت نو به نو باشد. اگر چنین فراگیری مدنظر باشد، تبلیغ دین صرفاً به معنای تبلیغ عبادت خداوند که البته در رأس هست، نیست بلکه میباید معاملات مردم هم با اتکای به دستورات دین صورت بگیرد. ارتباطات مردم در جامعه هم میباید براساس دین شکل بگیرد. در رسانهها هم باید قواعد دین حاکم باشد، اگر به این معنا بگیریم، دامنه فعالیت روحانی بسیار گستردهتر از دامنهای است که احیاناً در تاریخ گذشته ما معنا پیدا میکرد خصوصاً با وجود حکومت دینی میباید مردم نسبت به مسایلی که مربوط به حکومت و ولایت میشود کاملاً آشنا باشند و دلایل آن را به خوبی بدانند و روشن شوند و با آگاهی است که مردم بهتر میتوانند حمایت کنند.
* حضور روحانیت در مناصب اجرایی و حزبی باعث نشده که روحانیت از وظیفه اصلی خود که به گفته شما ارایه و مرجعیت دین است، فاصله بگیرد؟
** در آغاز شکل گیری نظام جمهوری اسلامی، امامخمینی(ره) پرهیز داشتند از اینکه روحانیت مناصب اجرایی همچون ریاست جمهوری را داشته باشد، البته میفرمودند که مجلس شورای اسلامیمتفاوت است، مجلس نمایندگی مردم است و تأکید بر حضور روحانیت در مجلس داشتند، وقتی یک یا دو دوره شخصیتهایی مسئولیتهای اجرایی نظام را برعهده گرفتند که از نظر مبانی فکری خیلی قوی آشنا با معارف دینی نبودند، امام(ره) نظرشان تغییر کرد و فرمودند که تجربههای قبلی ما موفق نبوده است. اجازه دادند که روحانیت در منصب ریاست جمهوری و اجرایی حضور پیدا کنند، این اتفاق از باب ضرورت بود، نه اینکه حضور روحانیت در جایگاهی مثل ریاست جمهوری، وزارتخانهها، سازمانها، ادارات و امثال اینها، لازمه دینی عمل کردن این مجموعه باشد.
* امروز هم نیاز به حضور روحانیت در این جایگاهها هست؟ برخی معتقدند مدیران لایقی داریم و روحانیت بهتر است به وظیفه اجتهادی خود برسند.
** هرگاه این ضرورت احساس نشود، اولویت با این است که روحانیت همان کار ویژه خود را دنبال کند البته در بین مناصب، منصب قضا متفاوت است. منصب قضا لزوماً کار روحانیت است چون حاصل حقوق اسلامیاست، حقوق اسلامیهم مبتنی بر فقه اسلامیاست و فقه اسلامی را فقها میدانند و قاضی باید فقیه باشد. ما البته از این جهت کاستیهای جدی داریم، به اندازه کافی قاضی مجتهد نداریم لذا ناگزیر در برخی از موارد قضات غیر مجتهد پذیرفته شده است. در حوزه قضا به کلی باید قضات ما مجتهد باشند، اما چون قضات مجتهد نداریم و نیاز به قضات هم زیاد است، به مراتب علمیپایین تر از مرحله اجتهاد هم اکتفا شده است.
در طول تاریخ چه در جهان اسلام و چه در عالم تشیع این مساله کاملاً پذیرفته بوده که قضاوت کار علمای دین است، پس مرجعیت احکام که افتاء باشد برای علماست، مرجعیت قضا برای علماست، مرجعیت اداره امور جامعه در سطح عالی که رهبری باشد هم کار ویژه روحانیت است و فقیه عادل در عالی ترین موقعیتها باید چنین جایگاهی داشته باشد، اما به جز این حوزهها، حضور روحانیت در مناصب اجرایی ضرورتی ندارد و براساس ضرورت، روحانیت باید به مسئولیتها ورود کند. البته آنچه بنده اطلاع دارم غالباً کم اتفاق افتاده که روحانیت در جایگاههای غیر از جایگاههای مناسب از نظر مدیریتها قرار گرفته باشد، تعداد روحانیون کشور ما بالای ۱۵۰ هزار نفر است، اگر در نظر بگیریم تعداد کسانی که در نظام مشغول به خدمت هستند، نسبت به ۱۵۰ هزار نفر جمعیت روحانیت خیلی عدد کمیاست البته بعضی پستها که روحانیت در آن حضور دارند جایگاههای مدیریتی نیست بلکه پستهایی است که کار ویژه روحانیت هست مانند حضور روحانیت در عقیدتی سیاسی نیروهای مسلح.
شبیه به این سمت در برخی نهادهای دیگر پدید آمده و برای امامت جماعت و پاسخگویی به مسایل شرعی است نه اینکه پستهای مدیریتی را به عنوان یک فرد روحانی به دست گرفته باشد. گاهی اوقات روحانیون دارای تخصصی هستند که این تخصص علمیآنها را به منصبی کشانده است، این مساله کاملا متفاوت است وگرنه اساس این است که روحانیت کار ویژه خود را انجام دهد و از آن کار ویژه جزء در موارد ضرورت خارج نشود.
اما ورود در سیاست لازمه کار دین است، دین ما همانطور که اشاره کردم یک دین جامع است و تجربه تاریخی روحانیت هم این بوده که در جریانات تحولات سیاسی جامعه همیشه پیشتاز بوده است. در زمان مشروطه روحانیت پیشتاز است و مردم هم جز این انتظاری نداشتند و به روحانیت اعتماد میکردند و به میدان میآمدند، در جریان انقلاب اسلامیاین مساله کاملاً روشن هست و روحانیت پیشتاز است پس حضور در سیاست به این معنا نمیشود که آن را خلاف کار ویژه روحانیت تلقی کنیم چون دین ما از سیاست جدا نیست و سیاست ما از دین نباید جدا باشد بلکه سیاست باید مبتنی بر مبانی دینی باشد. سیاست باید در خدمت دین و پیشرفت دین قرار بگیرد البته نباید سیاست از ابزار دین به معنای وسیله ای برای رشد جایگاه سیاستمداران قرار بگیرد. به عبارت دیگر دین نباید سیاسی شود بلکه سیاست باید دینی شود. این دو با هم کاملاً متفاوت است.
تجربه مشروطه این بود که روحانیت پیشتازی داشت تا مشروطه به پیروزی رسید و فرمان مشروطیت صادر شد، عدالت خانه به تعبیری ایجاد شد، مجلس شورای ملی شکل گرفت و اولین مجلسهای دوران پس از مشروطه با اکثریت روحانیت شکل گرفت. مجلس اول شاید بالای ۶۰ درصد روحانی داشت، تعداد روحانیون در مجلس دوم همین حدود یا مقداری کمتر بود، هر چه پیش رفت کم کم غیر روحانیها کرسیهای مجلس را گرفتند تا اینکه در دوران مشروطه به کلی مجلس خالی از روحانی شد.
روحانیت به یک معنا در صدر مشروطه از موقعیت سیاسی کنار گذاشته شد یا کنار رفت، عده ای از روحانیون گفتند که ما کار خود را انجام دادیم و انقلاب مشروعه تحقق پیدا کرد و قدرت حکومت کنترل شد و مجلس شکل گرفت و مردم نمایندگان خود را به مجلس میفرستند و این نمایندگان مردم هستند که برای اداره امور کشور قانونگذاری میکنند لذا نوعی خاطر جمعی پدید آمد و آقایان روحانی کنار کشیدند و به مساجد خود رفتند، ولی تربیت شدگان غرب وارد عرصههای تصمیمگیری جامعه شدند، مجلس را گرفتند و از جریان مشروعه منحرف کردند و دیدیم که خروجی آن پدیدهای مانند رضاخان شد. رضاخان دیکتاتور روی کار آمد و آنها هم در مقابل آن دیکتاتور خضوع کردند و محمدرضای پهلوی وابسته به غرب و روشنفکران و تحصیل کردگان خارج ما و غرب گراها از او تبعیت و همراهی کردند چرا که با نُرمهای آنها سازگار بود.
انقلاب اسلامیکه رخ داد روحانیت گفت، من دیگر صحنه سیاست را ترک نمیکنم چون تجربه قبلی، تجربه تلخی بود و تجربه ای بود که رهبری جریانات سیاسی و مردم را روحانیت تا پیروزی به دست گرفت و بعد واگذار کرد و آنها منحرفش کردند پس این بار نمیگذاریم چنینی اتفاقی بیفتد. مرحوم بازرگان به عنوان نخست وزیر دولت موقت در یکی از نطقهای خود گفت که آقایان(روحانیون) به مساجد خود بازگردند، ما کشور را اداره میکنیم. مرحوم آیت الله مهدوی کنی گفت: اشتباه کردید، ما این بار از تجربه تلخ مشروطه درس گرفته ایم و صحنه را رها نخواهیم کرد و امور را به طور مطلق به شما واگذار نخواهیم کرد و دیدیم که انقلاب اسلامینزدیک به ۴۰ سال است که با ثبات مبانی و جهت گیریها و رهنمودهای امام(ره) و برقراری آن رهنمودها استمرار پیدا کرده و مقتدر و عزتمند شده و در جهان و منطقه موقعیتی پیدا کرده و تأثیرگذار شده است، پس این نگاه که روحانیت در سیاست ورود نکند، نگاه درستی نیست.
لازمه تعالیم دینی این است که روحانیت در سیاست باشد ولی نکته ای که گفتم کاملا مورد توجه است و معنای آن این نیست که روحانیت پستهای اجرایی را به دست بگیرند به همین دلیل میبینید که در وزارتخانهها ما یک وزیر اطلاعات روحانی داریم و دیگر هیچ… روحانی بودن این سمت هم اقتضای اجتهاد آن هست، در قانون مربوط به وزارت اطلاعات است که وزیر اطلاعات مجتهد باشد. سایر مناصب روحانی نیستند و این مساله در ادوار مختلف اتفاق افتاده یا احیاناً اگر کسی هم روحانی بوده در مسئولیت ارشاد هست که زمان آن هم بسیار کوتاه بود. البته وزارت ارشاد جایگاه تبلیغی دارد و کار ویژه روحانیت است. یا مثلا شهید باهنر ابتدا وزارت آموزش و پرورش را برعهده داشت، ایشان شخصیتی آموزش و پرورشی و معلم بود و از معلمیبه وزارت آموزش و پرورش رسید و بعد هم دیگر هیچ… مورد دیگری نداریم که این اتفاق افتاده باشد. بنابراین معنای حضور روحانیت در سیاست، گرفتن مسئولیتهای اجرایی نیست بلکه باید مراقبت و نظارت کنند و حاضر صحنه باشند.
تشکیلاتی به نام جامعه روحانیت مبارز، جامعه مدرسین یا مجموعههای مشابهی در جریان دیگر باید از نظام، جایگاه نظام و رهبری نظام مراقبت و حفاظت کنند و هرگونه انحراف و کج روی را در امور سیاست کلان کشور شناسایی کنند و جلوی آن را بگیرند. بنابراین این امر نیازمند حضور روحانیت در صحنه و جایگاه تصمیم گیرنده است، میبینید که خبرگان ناظر بر رهبری همه مجتهد هستند، این جایگاه کار ویژه آنها و امری سیاسی است، پس هم حضور در جایگاه سیاسی و هم حضور در تعیین رهبری و هم کار ویژه روحانیت به معنای این است که اصول و مبانی این نظام محفوظ بماند. روحانیت به امور اقتصادی مردم کاری ندارند، در مواقعی که باید تذکر دهند، تذکر میدهند، معیشت مردم در دست روحانیت نیست، هیچ گاه وزارت اقتصاد، مسکن و کشاورزی در دست روحانیت نبوده و نباید هم باشد چون این حوزهها امور اجرایی کشور است و متخصصان رشتههای مربوطه باید مسئولیتها و مدیریتها را برعهده بگیرند و البته روحانیت در کنار مسئولان در مواقعی که نیازمند به ارشاد، تذکر و هدایت است، باید کار ویژه خود را انجام دهد.
* اما بنا بر اعتقاد برخی، مردم مشکلات اقتصادی را از چشم روحانیون میبینند و معتقدند که این کشور به دست روحانیت است. شما معتقدید که امروز مردم چه نگاهی به روحانیت دارند و آیا طالب این هستند که این نهاد مشکلاتشان را حل کند و روحانیون تا به امروز به درستی توانستند دغدغههای مردم را برطرف کنند؟
** باید یک مطلبی را توضیح دهم، شاید انتظارات و توقعاتی که مردم از روحانیت دارند با توضیح این مطلب درست جهت داده شود. گفته میشود که این کشور در دست روحانیت است، این کلمه درست است ولی نادرست هم هست، بخشی از آن درست است چرا که رهبری نظام، رییس قوه قضاییه، و رییس خبرگان رهبری و رییس جمهور البته این مورد به انتخاب مردم، روحانی است چه بسا در منصب ریاست جمهوری مردم میتوانستند غیر روحانی را انتخاب میکردند همانطور که در گذشته داشتیم.
اگر از این جایگاههای رسمیو حضور روحانیون بگذریم، اداره امور کشور دست روحانیون نیست. مساله ای که حتما باید برای مردم تبیین شود این است که رهبری از نظر قانون اساسی مجاز به ورود در امور اجرایی اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی نیست به عبارت دیگر سیاستگذاری با رهبری است، اما اجرا با رهبری نیست. شخص رهبر اهداف نظام را میداند و تبیین میکند و برای آن سیاستگذاری میکند، اما اگر این سیاستها اجرایی و عملیاتی نشد، دیگر نمیتوان به گردن رهبری گذاشت، نمیتوان از رهبری انتظار و توقع داشت چون این مسئولیت به عهده ایشان سپرده نشده است. پس بازخواست از رهبری باید در حیطه وظایف ایشان باشد.
دفاع کشور برعهده رهبری است، جایگاه دفاعی کشور چطور هست؟! ایران در منطقه جایگاه اول و در جهان جایگاه ۴ یا ۵ است. این قدرت را چه کسی به وجود آورده البته خداوند تبارک و تعالی ولی این جایگاه با عنایت به وجود رهبری است.
از موارد دیگری که به رهبری سپرده شده، امنیت ملی است. امنیت ملی کشور بدون هیچ مناقشه ای در عالی ترین جایگاه خود هست. از این دفاع و امنیت ملی کشور بگذریم، تقریبا هیچ امر اجرایی به دست رهبری نیست و میبینیم که جایگاه اجرایی آنچه به رهبری سپرده شده در بهترین وجه و عالی ترین جایگاه انجام گرفته است.
نصب رییس قوه قضاییه توسط رهبری انجام میشود، ولی قوه قضاییه در اختیار رهبری نیست و در حوزه اختیارات رئیس قوه قضاییه است، رهبری در هیچ پرونده قضایی دخالت نمیکند. برخی انتظاراتی از رهبری دارند که بیمعناست.
در صدا و سیما نصب رئیس صدا و سیما در حوزه اختیارات رهبری است چرا که مساله ارشاد کشور، هدایت مردم و اطلاعات و اخبار صحیح است، اطلاعات و اخباری که به امنیت کشور لطمه نزند. وقتی انتخابات صورت میگیرد نقش صدا و سیما نقش اول است، نمیگویم که هیچ مناقشه ای نیست، پر از مناقشه است و خود رهبری هم مناقشه دارند، ولی به طور کلی امور اجرایی که به دست رهبری بوده با کفایت اداره شده است.
کشور در امور اقتصادی، اجرایی و فرهنگی میلنگد و البته بخشی از امور اجتماعی به امور اقتصادی برمیگردد. امور فرهنگی دست رهبری نیست فقط صدا و سیما به دست رهبری است. البته به یک معنا رهبری در سازمان تبلیغات اسلامیو دفتر تبلیغات اسلامینقش دارد، ولی حوزه کاری آنها آنقدر گسترده و فراوان نیست که ما بگوییم مسئولیت امور فرهنگی جامعه متمرکز در این دو سازمان است.
وزارت ارشاد در بخش فرهنگی کشور، جایگاه اول را دارد پس امور فرهنگی در وزارت ارشاد در اختیار رییس جمهور است. امور اقتصادی در اختیار وزارتخانههای اقتصای و این وزارتخانهها در اختیار رییسجمهور است. امور اجتماعی در اختیار وزارت خانه مربوطه و در اختیار رییسجمهور است. روسای جمهور کشور توسط رهبری انتخاب نمیشوند، توسط مردم انتخاب میشوند البته در این زمینه یک اشکال ساختاری داریم و نتایج آن نا کارآمدی شده است.
آن اشکال ساختاری این است که ما با نبود احزاب قدرتمند و فراگیر روبه رو هستیم. روسای جمهور ما احیاناً برترینهای مدیریت اجرایی کشور نبودند. در آغاز پیروزی انقلاب حزب جمهوری اسلامیوجود داشت و کارکرد آن عالی بود، دولتی که در آن زمان شکل میگیرد، قوی است و سیاستهای نظام را درست اجرا میکند. حضرت آیت الله خامنه ای به عنوان رییس جمهور بودند و دوران جنگ را بسیار عالی اداره کردند. بعد از جنگ، مرحوم آیت اللههاشمیرفسنجانی مسئولیت دولت را برعهده گرفتند، انتخاب ایشان و رهبری در زمان جنگ به عنوان رییس جمهور پیش بینی شده بود، ولی بعد از آقایهاشمیانتخاب هیچ یک از روسای جمهور ما پیش بینی شده نبود.
سال ۷۶ انتخابات ریاست جمهوری صورت گرفت، هیچ کسی تا یک ماه قبل پیش بینی نمیکرد که آقای خاتمیرییس جمهور شود، بعد از ایشان هیچ کسی پیش بینی نمیکرد که احمدی نژاد رییس جمهور شود، هیچ کسی پیش بینی نمیکرد که روحانی در دور اول رییس جمهور شود. این رفتار انتخابی ملت و نظام سیاسی ما معیوب است باید کاری کنیم که انتخابها بین دو یا سه نفر پیش بینی پذیر شود. رئیس جمهوری که منتخب میشود باید قبلاً طی یک پروسه طولانی مدتی وزرای او برای وزارتخانهها آماده شده باشند و در حقیقت هیأت دولت پیش بینی شده باشد نه اینکه وقتی شخصی رییس جمهور شد، هیأت دولت و وزرا را انتخاب کند و آیا انتخاب درستی داشته باشد یا نداشته باشد.
مجلسهای شورای اسلامیغیر از مجلس اول و دوم، مجلسهایی بودند که پیش بینی شده شکل نگرفتند و حداقل ۷۵ درصد نمایندگان مجلس در دورههای قبل، رأی نیاوردند. یا احیانا بعد از یک یا دو دوره مجددا توانستند به مجلس راه پیدا کنند. این تحولات نشان دهنده پیشبینی پذیر نبودن انتخابات مجلس است حال آنکه انتخابات مجلس و رفتار انتخاباتی مردم باید قابل پیشبینی باشد.
* چه زمانی میتواند قابل پیش بینی باشد؟
** زمانی که احزاب مقتدری کاندیداهای نمایندگی مجلس را معرفی کنند در این صورت آنها سعی میکنند کادر سازی کنند، بلند مدت بیاندیشند و برنامه داشته باشند، سپس برنامههای خود را ارایه میکنند و مردم براساس برنامه به آنها اقبال میکنند. کادرهای تربیت شده آنها برای نمایندگی مجلس و وزارت خانهها و ریاست جمهوری به میدان میآیند و مسئولیت اقدامات خود را میپذیرند. حزبی که در اداره کشور ضعیف جلوه کند مسئولیتش را قبول میکند و میبینید که حزب رقیب برنده میشود و حزب رقیب هم تربیت نیرو کرده و برنامه داشته و بلندمدت فکر میکنند نه چهارساله و هشت ساله.
این یک اشکال اساسی در نظام سیاسی ماست ربطی هم به رهبری ندارد مربوط به خود مردم، نخبگان کشور و شخصیتهای سیاسی است. هر جناحی باید یک حزب تشکیل دهد. رقابت دو جناح پذیرفته است منتها چون حزبی است میتوانند بهترینها و تواناترینهای خود را به میدان بفرستند و توانایی خود را برای اداره وزارتخانهها به کار بگیرند و دائما هم رصد میکنند که چه اهداف بلند مدتی داشته و چقدر از آن اهداف پیش رفته و چقدر پیش نرفته است.
سیاستهای ابلاغی رهبر معظم انقلاب به زمین میماند در حال حاضر حدود هزار بند سیاستهای ابلاغی است که در ۳۷ بسته سیاستی طی ۱۷ سال قبل تاکنون ابلاغ شده است، ولی این سیاستها چقدر پیاده شدند؟ بنده به عنوان عضو مجمع تشخیص میگویم که ارزیابیهای ما ضعیف و گاهی متوسط نشان میدهد. پس سیاستها به اجرا در نمیآید حال باید تقصیر را به گردن چه کسی انداخت!؟ قوه مجریه در کشور ما بالای ۹۰ درصد امکانات کشور در اختیارش هست بی خود عده ای میگویند دست دولت خالی است، اگر به درآمد ملی کشور نگاه کنیم حدود ۸۰ درصد درآمد ملی در اختیار دولت است بقیه در اختیار غیر دولت است. از ۸۰ درصد درآمد ملی که در اختیار حاکمیت است، بالای ۹۰ درصد منابع مالی در اختیار دولت است.
در مقابل دولت، قوه قضاییه را داریم. قوه قضاییه از نظر منابع در قیاس با دولت بسیار کوچک است و طبیعی هم هست چون کارمندان آن تعدادی قضات و کارکنان هست. بودجه مجلس هم نسبت به بسیار از وزارت خانهها جمع و جور است. لذا قدرت دست دولت است حال که قدرت دست دولت است، با یک روندی روی کار نمیآید که پاسخگو باشد البته دولت باید پاسخگو به مجلس باشد و یکی از اشکالاتی که داریم، این است که همواره دولتها سعی کردند مجلس را مطابق تمایلات خود شکل دهند و این خطاست چرا که چنین مجلسی دیگر رییس جمهور و دولت را تحت نظارت قوی قرار نمیدهد و این امر به نفع ملت نیست. بازخواست دولت توسط نمایندگان باید انجام گیرد و نمایندگان در حساس ترین شرایط سکوت میکنند و سوال نمیکنند و مشکلات ملت را مطرح نمیکنند و اگر هم مطرح کنند در نطقهای خود مطرح میکنند که جنبه انتخاباتی دارد.
با این شرایط از مردمیکه قضاوتشان این است که کارها دست روحانیت هست، باید خواست که دوباره برگردید و با توجه به قلمرو مسئولیتهای روحانیت اظهار نظر کنید. در یک وزارت خانه ای مثل جهاد کشاورزی مدیریت دست وزیر است، روحانیت تنها نقش ارشادی دارد. کسی که فرمان اتوبوس را به دست دارد، مسئول است، آیا میتوان به کسی که کنار راننده نشسته و با جانم و چشم موعظه میکند، گفت که مسئولیت تصادف با تو بود!؟
* اگر در شرایط فعلی که مردم از مسایل مختلفی به خصوص وضعیت اقتصادی ناراضی هستند، مسئولیت دولت را یک روحانی به عهده نداشت به نظرتان باز هم مردم در گرفتاریهای خود روحانیت را مقصر میدانستند؟
** بله! در دوره آقای احمدی نژاد هم که ریاست جمهوری شخصی بود، باز هم مردم از چشم روحانیت میدیدند.
* چرا؟
** چون نظام را نظامی میدانند که براساس علاقه و فعالیت روحانیت تحقق پیدا کرده و در رأس آن رهبری است که روحانی هست. ولی باید گفت این نگاه مردم هم درست و هم نادرست است. زمانی درست است که رهبری از انجام وظایف خود کوتاهی کرده باشد و میبینیم که کوتاهی صورت نگرفته است، نادرست هم زمانی است که کار دست رهبری نیست و عده ای به پای رهبری و روحانیت میاندازند.
در مورد سبک زندگی برخی از روحانیون هم انتقادهایی وجود دارد و گفته میشود که برخی از مردم حتی یک وسیله عادی ندارند ولی برخی از روحانیون بر ماشینهای مدل بالایی سوار هستند و معتقدند که سبک زندگی برخی از روحانیون موجب شده که مردم نگاهشان نسبت به روحانیت تغییر کند و احساس کنند که این نهاد اصلا به فکر مردم نیستند و دغدغههای مردم را ندارند. موافق هستید که در بین روحانیون کسانی هستند که اینگونه زندگی میکنند و به نهاد اصلی روحانیت ضربه وارد میکنند؟
کاملاً موافق هستم. خصوصاً نسبت به کسانی که دستشان خالی بود، آنان مسئولیتهایی را به عهده گرفتند و اکنون دارای آلاف و الوف (یکباره ثروتمندشدن) هستند. مردم مقایسه میکنند میان آن زمان و این زمان. امام (ره) بسیار به ساده زیستی روحانیت تأکید میکردند، رهبر معظم انقلاب هم بسیار به ساده زیستی روحانیت تأکید دارند. هم زندگی امام و هم زندگی رهبری الگوست، الگوهای بسیار برجسته که به بالاترین جایگاههای نظام دست پیدا کردند و از امکانات منابع مالی نظام سوء استفاده نکردند بلکه دائماً الگو بودند برای اینکه دیگران غیر از آن عمل نکنند. من لازم میدانم در این مورد به نمونه ای اشاره کنم؛ همسر من زمانی حج عمره مشرف شد و من ایشان را بدرقه کردم، در فرودگاه دیدم که یکی از فرزندان حضرت آقا با همسرش کناری ایستادند و آنها هم دارند به حج میروند و هیچ کسی متوجه حضور آنان در این مجموعه نیست یعنی بسیار ساده و ناشناس وارد شدند، با خدم و حشم نبود و کسی آنها را نمیشناخت، به همسرم گفتم احتمالا این خانم در سفر تنها باشد، سعی کن تنها نماند.
وقتی برگشتند من به استقبال رفتم، دیدم صحنه همان صحنه است و آقازاده حضرت آقا، آقازادگی رفتار نکرده بلکه بسیار ساده رفتار کرده است، هیچ کسی هم دنبال او نیامده است، خودش چمدانش را برداشت و کنار همسرش گذاشت و رفتند. این الگوست و این الگو را ما باید در روحانیت داشته باشیم. البته همین جا بگویم که بسیاری از روحانیون درجه یک نظام ما کسانی هستند که از همین الگو تبعیت میکنند. این یک طرف قضیه است و یک طرف قضیه هم کسانی هستند که روزگاری پستی و مسئولیتی حتی وزارتخانهای داشتند و اکنون غرق در نعمت هستند. زندگی او با دیگران هیچ قابل مقایسه نیست، آنها کسانی هستند که مدنظر مردم هستند ولی خیلی تعدادشان کم هست. یک عده روحانیون هستند که از نظام فاصله گرفتند و گاهی معترض و منتقد نظام هم بودند، نه منتقد دولت و از آلاف و الوف برخوردار هستند.
اینها دیگر ربطی به نظام ندارد برخی زندگی آنها را میبینند که یک عده مرید و علاقه مند دارند و اتفاقا برای اینکه مریدان خود را از دست ندهند از نظام فاصله گرفتند و ماشینها، خانهها و سفرهای آنچنانی دارند، این افراد را نمیتوان به پای نظام گذاشت، اما مردم تشخیص نمیدهند که این فرد مسئولیت دارد یا ندارد فقط میبینند که یک روحانی سوار بنز شده و بنز او، حفاظتی نیست بلکه شخصی است. اما باید بدانیم که این افراد با چنین زندگیهایی ربطی به نظام ندارند؛ چه کسی میگوید که این دارایی را از راه نظام به دست آورده، این شخص امکانات و داراییهای در دست را از راه مریدان شخصی خود به دست آورده است. در حقیقت اهل منبر و امام جماعت مسجدی است و این موقعیتها را به دست آورده، این مسایل وجود دارد و مورد غفلت هم قرار میگیرد.
http://newspaper.mardomsalari.ir/4518/page/7/31281
ش.د9604574