رسانه های نزدیک به جریان اصلاح طلب که به نوعی بلندگو و سخنگوی این جریان سیاسی هستند تا این حد نسبت به دستگیری جاسوس ها و بویژه کاووس سید امامی حساسیت دارند که به جای پرداختن به موضوع جاسوسی و ابعاد آن، سعی می کنند نسبت به دستگاه های مسئول در این مسائل تردید افکنی کنند.
واکنش های تأمل برانگیز
دستگیری یک جاسوس و واکنش تأمل برانگیز رسانه های اصلاح طلب!
در حالی که پزشکی قانونی و حتی خانواده سید امامی نیز مسئله خودکشی بر اساس شواهد و مدارک موجود را تأیید می کنند روزنامه اعتماد به قلم «حمیدرضا جلایی پور» نوشت:«اعلام شده که سیدامامی جاسوس بوده و خودکشی کرده است. اغلب حامیان محیط زیست اما در پذیرش این خبر تردید دارند. حتی عدهای معتقدند این فضای سنگین امنیتی که علیه دستگیرشدگان به راه افتاده در اصل متوجه حامیان محیط زیست و اقلیم ایران است... در این آشفتگی رسانهای کسی نمیگوید که ما با کسانی که در نگهداری دکتر سید امامی قصور داشتهاند، برخورد قانونی میکنیم بلکه عمدتاً و به خصوص صدا و سیما فقط روی جاسوسی و خودکشی تأکید میکند.» یا روزنامه وقایع اتفاقیه در یادداشتی با عنوان «سیدامامی و سؤالات بی پاسخ» نوشت:«درباره پرونده دکتر سیدامامی، فارغ از اینکه وی خودکشی کردهاست یا خیر، سؤال اینجاست که مگر میشود در زندان امکاناتی باشد که یک فرد خودکشی کند و چرا این امکانات در اختیار متهم زندانی قرار داده شده است؟» مطالب مشابه آن پیش تر درباره دستگیری جاسوس تیم مذاکره کننده نیز مطرح شده بود و این سؤال را به وجود می آورد که چرا رسانه های نزدیک به جریان اصلاح طلب که به نوعی بلندگو و سخنگوی این جریان سیاسی هستند تا این حد نسبت به دستگیری جاسوس ها حساسیت دارند و سعی می کنند نسبت به دستگاه مسئول در این مسائل تردید افکنی کنند.
البته این تنها واکنش عجیب رسانه های اصلاح طلب به اتفاقات هفته اخیر نبود و در کمال تعجب این رسانه ها درباره راهپیمایی گسترده در 22 بهمن ماه نیز واکنشی تأمل بر انگیز داشتند؛ در حالی که غالب رسانه های اصلاح طلب کمتر از حضور مردم در این همایش سالانه سخن گفتند و با پررنگ کردن و بزرگ نمایی بخش هایی از سخنان رئیس جمهور در این راهپیمایی اصل حضور مردم را آنچنان که باید منعکس نکردند؛ روزنامه بهار در مطلبی با عنوان «یک جشن و این همه مرگ!» می نویسد؛ «شعارهای راهپیمایی و جشن ۲۲ بهمن را که میشنوم به ویژه آنهایی که صدا و سیمای ما پخش میکند بیش از آن که بوی بهمن و انقلاب و امید و آرمانهای بلند ۵۷ بدهد بوی مرگ میدهد. بچههایمان را راهپیمایی میبریم میگوییم جشن انقلاب است ولی بیشتر از آن که از شعارها و آرمانهای دیروز بگوییم، واژه مرگ را میشنویم. آن هم در روز جشن ۲۲ بهمن، آن هم در ۴۰ سالگی انقلابمان. فرزندانمان آنچه میشنوند مرگ بر...و مرگ بر...و است. ما شاید تنها ملتی باشیم که در یک جشن بزرگ ملی-۲۲ بهمن - این همه مرگ بر لب میآوریم و مرگ میشنویم. در این که برخی کشورها با ما کینههای دیرینهای دارند و علیه ما هر چه در توان داشتهاند ناجوانمردانه سد راهمان شدهاند شکی نیست ولی آیا باید روز ۲۲ بهمن که جشن پیروزی یک ملت بزرگ با آرمانها و شعارهای روشن است را باید این گونه با مرگ درآمیزند؟ آیا بزرگواران شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی نمیخواهند در این رویه ۴۰ سالهشان، در برخی شعارهای تکراریشان، در تک صدایی کردن برخی شعارها و جناحی کردن تعدادی از شعارهایشان تجدید نظر کنند؟ این مراسم ۲۲ بهمن چه سنخیتی با جشن ملی یک ملت دارد؟» و روزنامه ابتکار در سرمقاله خود می نویسد؛ « دیگر هیچ رد و نشانی از بهشتی و مطهری و طالقانی و شریعتی در این راهپیماییها نیست. بلکه جای آنها را شومن های تلویزیونی و مجریان نامآشنای برنامههای بزرگسال و کودک گرفتهاند. در تمام مسیر راهپیمایی انواع موارد سرگرمکننده در نظر گرفته شده است. در برخی نقاط راهپیمایی هیچ تفاوتی میان تظاهرکنندگان ۲۲ بهمن و تیفوسیهای طرفدار فوتبال وجود ندارد. عکس نوشته ها و پلاکاردهای دست حاضران عمدتاً با جملات طنز و گاهی هجو، تزئین شده است. خطری هم تظاهرکنندگان را تهدید نمیکنند. فضایی آرام و نشاط آور که میتواند به یک سرگرمی کم هزینه برای بعضی تبدیل شود».
به نظر میرسد مطبوعات جریان اصلاحات همواره سعی دارند نسبت به وضع موجود معترض باشند و حیات سیاسی خود را اینگونه تعریف کرده اند. این موضوع در جامعه شناسی سیاسی بسیار حائز اهمیت است که مجال پرداختن به آن نیست.
افشای پروژه دشمن
در روزنامه های اصولگرا علاوه بر اینکه موضوع دستگیری جاسوسی که تحت عنوان فعالیت های زیست محیطی عمل می کرده، جز مباحث اصلی بود و تیترهای متعددی درباره آن بر روی صفحه اصلی قرار گرفت؛ همچنان مانند گذشته موضوعاتی اقتصادی و به ویژه در این هفته با توجه به نوسانات نرخ ارز مورد توجه ویژه قرار گرفت؛ در حالی که رسانه های اصلاح طلب برخلاف سال 90 و 91 و نوسانات نرخ ارز در آن روزها اکنون ترجیح می دهند سکوت کنند؛ کمتر حرفی بزنند و سکوت را ترجیح و تلاش می کنند مسائل دیگر را در سطح افکار عمومی جلوه دهند، اما روزنامه کیهان با تیتر «غفلت از جنگ اقتصادی دشمن پروژه مشترک خط نفوذ و مدیران ناکارآمد» به طور ویژه به ماجرا می پردازد و در این باره می نویسد؛ «نمیتوان انکار کرد که دشمنی آمریکا با ما، به بلندای عمر انقلاب شکوهمند اسلامی است، اما هرگاه در داخل کشور ما احساس ضعف و رخوت و زبونی بالا گرفت، دندان دشمن تیز شد و هرگاه ایران، یکپارچه مشت پولادین و محکم شد، دشمن به کنجی خزید و ذلیلانه عقب نشست. در چند سال اخیر به دست آوردن دل آمریکا به هر قیمتی، همه آرزو و آبروی دولت را به خود اختصاص داد و باعث شد دولتمردان هر امتیازی بدهند تا آمریکا را راضی کنند. هستهای تنها یک نمونه بود و نمونههایی مثل 2030 یا پالرمو، افایتیاف و... مصادیق دیگری از این تلاش بود. آنها این امتیازات را دادند به این امید که خیری از آمریکا به ما برسد! خیری از اروپا و متحدان دیگر آمریکا! ایران اکنون بازار انگلیس و فرانسه شده است اما آیا آنچه میخواستیم حاصل شد!؟آمریکاییها که دیدند دولتمردان ایرانی، بدون در نظر گرفتن هرگونه مزیت نسبی کشور، همه چیز را در چارچوب و قاب عشقورزی به آمریکا میبینند، کاری را کردند که هر قدرتمندی در این شرایط میکند! آنها از این عطش سیریناپذیر و از این عشق مفرط نهایت سوءاستفاده را کردند و همه امتیازات ممکن را از دولت گرفتند و اکنون با تشدید فشارها، مزد آنها را کف دستشان گذاشتند! کنون سه سال از برجام گذشته اما نه تنها هیچ تحریمی لغو نشده بلکه به گواهی فایننشال تایمز حلقه محاصره تنگتر هم شده است!» تا نقطه ضعف و کانون مشکلات کشور را روایت کند؛ این خط رسانه ای در روزنامه وطن امروز هم با تیتر «اکنون نوبت مسئولان است» پیگیری شد.
گ/ب