(روزنامه وطنامروز - 1396/06/20 - شماره 2254 - صفحه 1)
این روزها همه منتظر بازگشت پیکر مطهر شهید حججی هستیم. شهیدی که دل هر ایرانی باانصافی را تکان داده و موجی میان افکار عمومی کشور و منطقه به راه انداخته است. حالا تکفیریها نهتنها در سوریه زمینگیر شدهاند که در عراق هم نفسهای آخر را میکشند و بیش از آنکه در خیال گسترش سازمانیافته ناامنی و ترور به دیگر کشورهای منطقه باشند، به بقای حداقلی خود فکر میکنند. تکفیریهایی که اگر در سوریه و عراق موفق به تشکیل دولت میشدند، معلوم نبود منطقه را تا چند سال- یا چند دهه- دیگر درگیر ترور و ناامنی گسترده میکردند. تخریب اماکن مقدس در کنار نسلکشی و پاکسازی نژادی شیعیان، علویها، دروزیها، ایزدیها، مسیحیان و دیگر اقلیتهای مذهبی سوریه و عراق، سرنوشت مقدر و حتمی دیگری بود که حالا دیگر در دسترس آنها نیست!
همزمان تحلیلگران برجسته اندیشکدههای غربی نیز به شکست قطعی آمریکا و اروپا - بخوانید تکفیریها- و دست برتر ایران در سوریه اذعان میکنند. خلاصه! به برکت خون شهید حججیها، الساعه- و پس از این نیز- لازم نیست در خوزستان و دیگر مرزهای غربی کشور با تکفیریها بجنگیم. حالا که به اینجا رسیدهایم اما انصاف نیست یادی از حامیان داخلی داعش طی سالهای گذشته و حتی هماکنون(!) نکنیم. مثلا آبانماه 95، شبکه العربیه عربستان سعودی به پوشش سخنان «یدالله اسلامی»، نماینده اصلاحطلب ادوار مجلس در همین زمینه پرداخته، مینویسد: «اسلامی حضور ایران را در سوریه به چالش میکشد... او میگوید آیا اگر ایران وارد نبرد سوریه نمیشد، جنگ با داعش به شهرهای ایران کشیده میشد؟» به گمانم، تئوری مغز فندقیها در همین جاها کاربرد داشته باشد. کاربردی البته بسیار محدود!
مثلا طبق آن تئوری، دیگر نمیتوان حضور داعش در فیلیپین را توجیه کرد، چرا که دولت فیلیپین نهتنها در ائتلاف نمایشی ضدداعش حضور نیافته که در راه مبارزه با تکفیریها، حتی یک سبیل آتشین هم برای آنها نکشیده است! با این همه، اکنون فیلیپین عرصه تاختوتاز این انسانهای بیمغز است. بگذریم! مسأله جدیتر از این حرفهاست. سخن از جریان سیاسی-رسانهای منسجمی است که طی سالهای گذشته مکرر از تشکیل دولت تکفیریها در سوریه دفاع کرده است. آن هم به اسم دفاع از آزادی! مثلا پس از آنکه فروردینماه 90، شیمون پرز طی مقالهای در گاردین چاپ لندن از گسترش دامنه ناآرامیها به سوریه استقبال میکند، مجله مهرنامه در شماره اردیبهشتماه 90، طی سلسله مقالاتی، حکومت علویها در سوریه را غیردموکراتیک و کودتایی معرفی میکند و از آن پس، تخطئه حکومت قانونی سوریه تبدیل به روال معمول آن در تمام شمارهها میشود.
شهریورماه 90، مهرنامه با چاپ تصویر بشار اسد روی جلد و تیتر بزرگ «ارثیه پدری» روی دکهها میرود تا در همگامی با تکفیریها، اردوغان، آمریکا، اروپا و البته عربستان سنگ تمام گذاشته باشد. مهرنامه به عنوان تئوریکترین رسانه غربگرایان، سال 91 را هم با تاختن بر بشار اسد و حمایت از تکفیریها شروع میکند. آنگونه که در یکی از مقالات ویژهنامه نوروزی خود مینویسد: «بشار اسد رئیسجمهوری سوریه بعید است سال را با حضور در سریر قدرت به پایان برساند!» اینها اما تازه شروع ماجراست. 23 فروردینماه 91، 200 پزشک اصلاحطلب ایرانی طی نامهای به بشار اسد، اقدامات وی در مقابله با مردم(!) سوریه را محکوم میکنند. در صدر نامه مذکور اسامی افرادی چون علی شکوریراد، مصطفی معین و محمدرضا خاتمی میدرخشد.
سپس از اواسط سال 91، رسانههای معتدلتر اصلاحطلب چون خبرآنلاین نیز به پیروی از مهرنامه، شرق، آسمان، اعتماد و دیگران به ترجمه مقالات پایگاههای آمریکایی- انگلیسی پرداخته، سقوط قریبالوقوع دولت سوریه را القا میکنند. حجم حمایت رسانههای اصلاحطلب از تکفیریها و تخطئه دولت سوریه طی سالهای گذشته به حدی است که برای برشمردن آن طبیعتا نیاز به انتشار چندین جلد کتاب خواهیم داشت، با این حال، واقعیت تکاندهندهتری هم وجود دارد: «حمایت همزمان از دولت عربستان!» فیالمثل، مهرنامه مردادماه 91 طی پروندهای مفصل به عربستان و سیستم حکومتی آن پرداخته، با مقالاتی چون «تصویر نادرست ایرانیان از بدوی بودن عربستان»، «میراث پیامبر در عربستان»، «همراهی مردم با دولت سعودی درباره حقوق بشر»، «دموکراسی قبایلی» و... معلوم نیست به کدام دلیل سعی دارد از وجود دموکراسی بومی خاصی در عربستان خبر داده، برای آینده سعودیها آرزوی موفقیت کند!
روند تحلیلها و موضعگیریهای عجیب و غریب اصلاحطلبان درباره سوریه تا هماکنون ادامه یافته است. مثلا شکوریراد اسفند ماه 95، 4 سال پس از نگارش آن نامه کذایی خطاب به بشار اسد نیز، رویاهای خود را به عنوان تحلیل مسائل منطقه تحویل خلقالله داده، میگوید: «روسیه بزودی به رفتن بشار اسد رضایت میدهد!» تاجزاده، از چهرههای فعال فتنه 88 نیز هر روز برای دفاع از تکفیریها، دست به خلق تئوری جدیدی در توئیتر میزند و حتی گرد و خاک اهواز را به مدافعان حرم چسبانده، مینویسد: «وقتی حفظ اسد مهمتر از پاسداری از خوزستان شد، دیدن چنین وضع ناگواری نیز دور از انتظار نبود!» او پیشتر نیز طی سخنانی راهبردی(!) و عمیق گفته بود: «نگرانم زمانی اسد بگوید من میخواستم همان ابتدا اصلاحات سیاسی انجام دهم اما جمهوری اسلامی مانع شد». از آن سو، روزنامه اصلاحطلب قانون نیز اخیرا سعی کرده است شلیک موشکهای سپاه به مواضع داعش را دلیل اصلی شهادت شهید حججی معرفی کند.
گزارشنویس قانون مینویسد: «بیشتر از همه این دردها، حماقتهای جریانی خودبرتربین، بلای جان است... بیشک آنها نیز در شهادت این عزیزان، تقصیر دارند و دستشان آلوده به انحرافی است که در اذهان ایجاد میکنند!» فیضالله عربسرخی، دیگر فعال اصلاحطلب نیز خردادماه سال جاری طی توئیتی، اساسا تشییع شهدا را مزاحم شادیهای مردم- بخوانید خودش- معرفی کرده، مینویسد: «مدتها بود که برنامه تشییع شهید نداشتیم اما پیروزی اصلاحطلبان و شادی مردم و جشنهای مردمی در شهرها باعث شده که باز هم فصل تشییع شهیدان آغاز بشه». از قرار معلوم، عربسرخی نیز مانند داعش معتقد است باید پیکرهای مطهر شهدا را در بیابان رها کرد. عربسرخی البته الساعه مسؤولیتی در این زمینه ندارد و نیازی به نگرانی خانوادههای معظم شهدا نیست.
از هر چه بگذریم، انصاف اما همیشه چیز خوبی است. انصاف این است که در اینجا از صادق خرازی و عباس عبدی نیز یاد کنیم. خرازی مردادماه 91 میگوید: «سوریه عمق سیاست استراتژیک ایران در عمق مناسبات خاورمیانه و عقبه مقاومت ما است. در صورتی که بشار اسد ۶ تا ۷ ماه دیگر مقاومت کند، خاورمیانه چهره دیگری خواهد یافت و کشورهای مخالف وی مجبور میشوند رابطه جدیدی با اسد تعریف کنند». عباس عبدی، تحلیلگر شناخته شده اصلاحطلب اما اردیبهشتماه 94، دلیل تحلیلها و مواضع عجیب و غریب قاطبه اصلاحطلبان در مسأله سوریه را اینگونه توضیح میدهد: «یکی از بدترین ویژگیها که موجب رکود فکری در میان اصلاحطلبان شده است، حب و بغض افراطی شکل گرفته میان آنان است... اینکه آنان با یک چیز، بد یا خوب باشند و در نتیجه هر پدیدهای را حول محور بد یا خوب بودن با آن تحلیل کنند، نتیجهای جز جمود فکری و تحلیلی ندارد».
عبدی در ادامه مینویسد: «یک نمونه کوچک آن تحلیلی است که بسیاری از آنان (اصلاحطلبان) پس از حوادث سوریه نسبت به مسائل این کشور و مواضع ایران در آنجا داشتند و بدون در نظر گرفتن واقعیتهای سوریه و نیز منافع ملی کشور، در کنار عربستان و ترکیه قرار گرفتند!» ظاهرا آن حب و بغضها هنوز فروکش نکرده و گاه و بیگاه، خود را اینجا و آنجا نشان میدهد. بیماری ریشهداری که خون پاک شهید حججیها هم نتوانسته آن را به طور کامل درمان کند. دعا برای درمان دردهایی اینچنین علیالظاهر آخرین راه باقیمانده است، چرا که ظاهرا دستور کار اتاق فرمان، فعلا تکرار همان مواضع پیشین است!
http://www.vatanemrooz.ir/newspaper/page/2254/1/181254/0
ش.د9602614