(روزنامه آسمان آبي ـ 1396/11/14 ـ شماره 564 ـ صفحه 13)
** جنگهای جهانی به ابر قدرتهایی که اهداف بزرگ اقتصادی را برای مهار قدرتها و دولتهای دیگر در حوزه بینالمللی دنبال میکنند، آموخته است به جای رودرروییهای مستقیم باید به فکر رویاروییهای غیرمستقیم باشند. جنگهای جهانی اول و دوم تجربههای بسیار تاریکی بود که جهان را تحت تاثیر قرار داد. جنگهای اول و دوم، جهان و قدرتهای بینالمللی را با تجربهای گرانسنگ روبهرو کرد. پس از این تجربیات تاریک است که «جنگ سرد» شکل میگیرد. جنگ سرد، از دل جنگهای اول و دوم با عنوان جنگ جهانی سوم در منظر تاریخی رخ نمود. هرچند صحیحتر آن است که جنگ سرد را پنجمین جنگ جهانی در نظر بگیریم چراکه نبرد امپراتوری روم و ایران و سلسله جنگهای قسطنطنیه نیز از جمله نبردهای جهانی بزرگی بودند که در تاریخ نادیده گرفته میشوند.
* یعنی براساس تجربه برآمده از تاریخ نبردهای جهان، احتمال تقابل نظامی را منتفی میدانید؟
** براساس جنگهای تاریخی این تجربه در اختیار قدرتهای جهانی قرار گرفته است که دیگر نباید در چارچوب جنگهای کلاسیک گرم رودرروی یکدیگر قرار بگیرند. تجربه برآمده از جنگهای کلاسیک درنهایت منجر شد به وجود اصطکاک در تقابل میان بلوک شرق و غرب در بالغ بر ۵۰ سال رودررویی و اینکه هیچگاه قدرتهای بزرگی مانند اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و ایالات متحده آمریکا بهعنوان رهبران دو بلوک در مقابل یکدیگر صفآرایی نکنند.
* تحلیل شما از رویاروییهای احتمالی در آینده با حضور قدرتهای بینالمللی چیست؟
** جهان پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و از دهه ۱۹۹۰ میلادی به این سو، وارد جنگ جدیدی شده است که باید آن را «جنگ پنهان» نامید. جنگ پنهان براساس تجارب ناشی از جنگ جهانی دوم و سوم شکل میگیرد و ایالات متحده آمریکا و قدرتهای بازمانده در منطق دو قطبی حاکم بر جهان، این ادراک را به دست آوردند که نباید با تکیه بر تاکتیکهای نظامی رودرروی یکدیگر قرار بگیرند. آنها حتی هزینه نبردهای ایدئولوژیک خود را به جهان سوم تحمیل کردند. امروز جنگ ایدئولوژیک، نه فقط از سوی چین بهعنوان قطب کمونیستی باقیمانده از نظام مائوئیستی یا روسیه پوتینی بهعنوان جریان کمونیستی کرملینی که بین کشورهای جهان سوم در قالب اسلامگرایی و بنیادگرایی اسلامی و امثال اینها با ایالات متحده آمریکا در جریان است. در سالهای اخیر هزینههای نبرد ایدئولوژیک قدرتهای شرق و غرب را کشورهای حاضر در خاورمیانه میپردازند. سوریه، یمن، بحرین، عراق، لبنان و فلسطین هزینه جنگ پنهان ایدئولوژیک جهانی را پرداخت میکنند. گمان نمیکنم که ایالات متحده و کنشگران سیاسی موجود در ساخت و ساختار آمریکا حماقت کنند و قصد داشته باشند که وارد تقابل نظامی جدید شوند. از سوی دیگر بعید است که ژنرالهای کارآزموده حزب کمونیسم در پکن که تجربه یک سده تقابل نظامی و منازعه را پشت سر گذاشتهاند بخواهند رودرروی آمریکا قرار بگیرند. این موارد ادبیاتی است که به بازتولید نبرد اقتصادی میپردازد که در آن جهان اقتصاد را تحت تاثیر قرار خواهد داد و جهان را به سمت ایجاد فضایی برای رقابتهای تسلیحاتی خواهد کشاند. در این رقابتهای تسلیحاتی به جای ایجاد فضای مناسب برای پیشرفت به سوی صنایع «های-تک» یا ایجاد فضای مناسب برای شکلدهی زمینه برای رشد و توسعه پایدار در حوزه سرمایهگذاریهای تجاری و خارجی، کشورهای منطقه آسیا از «هارتلند نو» یعنی خاورمیانه عربی گرفته تا «نوهارتلند» یعنی فلات ایران و مجموعهای با مرکزیت تهران، وارد رقابت تسلیحاتی میشوند. با ایجاد مسابقه تسلیحاتی به نام جنگ و درگیری، کارخانههای اسلحهسازی کشورهای بزرگ این صنعت ازجمله آمریکا، اروپا و آسیای شرقی بیش از پیش شکوفا خواهند شد. در حالی که امروز اقتصاد، سیاست و مسائل بینالمللی در چارچوب منازعه و درگیری قدرتهای بزرگ و ابرقدرت جهانی و بالعکس تعریف نمیشود.
* در دنیای آینده براساس ارزشهای تعریف شده، استراتژی ایالات متحده بهعنوان قدرت جهانی به چه سمتی حرکت خواهد کرد؟
** استراتژی جدید آمریکا، نفوذ در جنوب شرقی آسیا و کنترل چین از منظر درونی با عجین کردن اقتصاد چین در اقتصاد ایالات متحده است. یکی از سناریوهایی که برای جهان آینده میتوان تصور کرد، جهان دو قطبی اقتصادی با دو پرچمدار اقتصاد سرمایهداری و اقتصاد اقتدارگراست. در جهان آینده از منظر آیندهپژوهی میتوان جهانی را در نظر گرفت که یک قطب قدرت سرمایهداری با پرچمداری آمریکا باشد و در قطب دیگر سرمایهداری اقتدارگرا با رهبری چین. این دو درعینحال که با یکدیگر در رقابت قرار دارند، همکاریهای پنهانی نیز با هم انجام میدهند که اقتصاد جهانی را کنترل کنند. یکی از سناریوهایی که در ارتباط با آینده نظام بینالملل مطرح کردم ادامه نظام دوقطبی با ایجاد نظام سرمایهداری اقتدارگرا با رهبری چین و سرمایهداری دموکراتیک به رهبری ایالات متحده آمریکاست.
* براساس رقابتها و همکاریهای موجود میان قدرتهای جهانی، جایگاه بازیگرانی چون ایالات متحده را چگونه ارزیابی میکنید؟
** ایالات متحده هماکنون تحت رهبری فردی چون دونالد ترامپ است. ترامپ چون یکی از اعضای برخاسته از سرمایهگذاریهای دموکراتیک در ایالات متحده آمریکاست «تحریک میکند»، «جا خالی میدهد» و «پرتاب میکند». او با بیان سخنرانیهای تحریکآمیز در پی ایجاد سناریوی مرجح ایالات متحده آمریکا برای دستیابی به نظم نوین جهانی است که در آن جهان «تک- چندقطبی» مطرح میشود. او اگر بخواهد نظام «تک-چندقطبی» را با هژمونی آمریکا پیش ببرد باید تسلط و کنترل کامل و تضمین شده خود را در آسیای شرقی گسترش دهد. از این جهت آمریکا در پی بازتعریف شرکای استراتژیک خود در حوزههای اقتصاد، سیاست و مسائل منطقهای نیمکرهجنوبی است. از اینرو شرکای استراتژیک ایالات متحده آمریکا عبارتند از کانادا، ژاپن، کرهجنوبی، ایران، استرالیا و کوبا. دیگر آلمان و انگلیس و فرانسه، شرکای استراتژیک آمریکا نیستند.
* براساس مولفههایی چون قدرت سخت، نرم و شارپ، آیا استراتژیهای آمریکا در تقابل با رقبای جهانی این کشور در دورههای ریاست جمهوری تغییر میکند؟
** آنچه در زمان باراک اوباما از سوی جوزف نای در موسسه «سی.آی.اس.آی» مطرح شد و «جان.جی.هامر» دستور العمل آن را برای پژوهش صادر کرد، قدرت برتر آمریکا را در فاصله سالهای ۲۰۰۶ تا ۲۰۰۷ از سوی ۲۵۰ پژوهشگر برتر تدوین کرد. بنابراین «قدرت هوشمندتر آمریکایی» توسعه پیدا کرد. به واسطه همین قدرت بود که ایالات متحده آمریکا زمینههای روی کار آمدن اوباما را مهیا کرد. امروز با تکیه بر «شارپ پاور» تنها تفاوتی که در قدرت هوشمندتر ایجاد شده است اینکه در زمان اوباما رجحان بر قدرت نرم در کار بود و در شارپ پاور کنونی، ترکیب قدرت نرم و سخت با تمرکز بر قدرت سخت انجام میشود؛ لذا دونالد ترامپ در تلاش است تا با تکیه بر این تئوری، سیستمی را بنیان گذارد که محوریت اصلی آن قدرت سخت است، اما درعینحال هژمونی آمریکایی براساس اصل پذیرفته شده در چارچوب نرم ایالات متحده آمریکا گسترش یابد.
* با محور قرار دادن مولفههای مختلف قدرت، بزرگترین چالش پیش روی دولتها در آینده چیست؟
** قدرتهای جهانی در آینده یک قدرت بزرگتری را رودرروی خود تجربه خواهند کرد و آن قدرت دانایی ملتهاست که در برابر قدرت دولتها صفآرایی خواهد کرد. از اینروست که در داووس و کنفرانس امنیتی مونیخ، بازیگرانی حضور دارند که در ظاهر دولتی را تشکیل ندادهاند، اما قدرتهای بزرگ اقتصادی دانشبنیان هستند و به هوش مصنوعی میاندیشند. آنها دانایی ملتها را شکل میدهند. در آینده نیز بیش از آنکه چین و آمریکا رودرروی یکدیگر بایستند دانایی ملتهاست که در برابر قدرت تمام دولتها خواهد ایستاد.
https://asemandaily.ir/post/13149
ش.د9604899