(روزنامه آسمان آبي ـ 1396/11/12 ـ شماره 563 ـ صفحه 11)
از تاریخ هفتم دیماه به اینسو، افغانستان در کنار دهها حمله و بمبگذاری کوچک و متوسط گروههای تروریستی طالبان و داعش، شاهد هشت حمله انتحاری و مسلحانه بزرگ در شهرهای بزرگ بهویژه کابل بوده است:
7 دی: 52 نفر کشته (کابل)
10 دی: 18 نفر کشته (جلالآباد)
14 دی: 11 نفر کشته (کابل)
30 دی: 38 نفر کشته (کابل)
4 بهمن: 6 نفر کشته (جلالآباد)
6 بهمن: 4 نفر کشته (قندهار)
7 بهمن: 103 نفر کشته (کابل)
9 بهمن: 16 نفر کشته (کابل)
مسئولیت برخی از این حملات را گروه داعش و مسئولیت تعدادی دیگر بهخصوص حمله به یک هتل بینالمللی و جوار یک بیمارستان را طالبان به عهده گرفتهاند، اما هیچ تفاوتی در ماهیت این رویدادها دیده نمیشود. اما سؤال اساسی این است که چه عواملی پشت پرده این حملات وجود دارد؟ چرا افغانستان بیش از هر زمانی شاهد حملات بزرگ تروریستی در شهرهای بزرگ خود بهخصوص کابل است؟ در یک نگاه عمیق به این تحولات، پس از اعلام استراتژی جدید آمریکا در افغانستان، حداقل شاهد دو تغییر عمده و بزرگ منفی در افغانستان هستیم:
1. تشدید بحران و نزاع سیاسی در سطح رهبری حکومت افغانستان
یکی از تحولات عمده و مخرب افغانستان پس از اعلام استراتژی دونالد ترامپ در افغانستان، تشدید اختلافها در سطح رهبری حکومت افغانستان و تبدیل آن به یک بحران یا بنبست سیاسی در این کشور است. این بحران با برکناری عطامحمد نور، والی (استاندار) مقتدر بلخ و از شرکای حاضر در قدرت سیاسی در حکومت افغانستان از سوی رئیسجمهوری این کشور است. این بنبست پس از آن به وجود آمد که محمد اشرف غنی استعفانامه عطامحمد نور را که ماهها قبل و در شرایط متفاوت سیاسی ارائه شده بود، در یک بازی ناجوانمردانه سیاسی، منظور کرد. اوایل سال جاری، عطامحمد نور گفتوگوهایی را پس از ناکامی عبدالله عبدالله، ریاست اجرایی، برای عملی کردن وعدههای حکومت به حزب جمعیت اسلامی افغانستان، با ریاستجمهوری آغاز کرد. در نتیجه این گفتوگوها، قرار شد اشرف غنی چندین پست وزارتخانه، معاونان وزارتخانهها و همچنین سفرای کشورهای خارجی را به عطامحمد نور و جمعیت اسلامی بدهد و در این صورت، عطامحمد نور از رهبری ولایت بلخ کنار رود. این مذاکرات به نتیجه نرسید و بحث استعفای والی بلخ نیز منتفی شد. اما چند ماه بعد، ریاستجمهوری با حمایت سفارت آمریکا در کابل، به صورت یکجانبه این استعفا را عملی کرد. در چنین شرایطی، عطامحمد نور استعفای خود را یک بازی کثیف سیاسی خوانده و با بیان اینکه در قدرت شریک است، تأکید میکند از رهبری بلخ کنار نمیرود، تا اینکه شرایط مورد نظر آنها پذیرفته شود. نکته جالب درباره این بنبست سیاسی، مداخلات آشکار مقامهای مختلف آمریکایی در این مسئله است. در طول دو هفته گذشته، سفیر آمریکا در کابل، معاون رئیسجمهوری آمریکا و سخنگوی کاخ سفید، با پیامهای تهدیدآمیز، خواستار کنارهگیری مسالمتآمیز عطامحمد نور شدهاند، در غیر آن، به گفته زلمی خلیلزاد، سفیر سابق آمریکا در افغانستان، عراق و سازمان ملل، نیروهای نظامی خارجی به زور والی بلخ را کنار خواهند زد. از سوی دیگر، قرار است یک هیئت آمریکایی نیز تا روزهای آینده برای حل و فصل بنبست سیاسی موجود به کابل بیاید. در پاسخ به این اقدامات، عطامحمد نور از کشورهای خارجی خواسته دست از مداخله در مسائل سیاسی افغانستان بردارند و تلاشها برای کنار زدن خود را به پروژه داعشسازی در شمال افغانستان و به صورت غیرمستقیم به اهداف و برنامههای آمریکا برای حمایت از داعش و جابهجایی نیروهای این گروه از عراق و سوریه، به مناطق شمالی این کشور مرتبط دانسته است.
پس از تبعید ژنرال عبدالرشید دوستم، معاون نخست رئیسجمهوری افغانستان و رهبر مقتدر ازبکتباران در شمال این کشور به ترکیه، با کنار زدن عطامحمد نور، دیگر هیچ مانعی برای گسترش و تقویت حضور داعش در شمال افغانستان باقی نخواهد ماند.
روند تحولات در شمال افغانستان در طول دو سال گذشته بهگونه نگرانکنندهای رو به وخامت بوده است. در این بین و در کمال ناباوری، برخی هستههای گروه داعش در ولایات جوزجان، فاریاب و سرپل در شمال جابهجا شدند و شروع به نفوذ و سربازگیری از میان طالبان محلی و مردم کردند. این هستهها همچنین شرایط و قوانین سختگیرانهای را براساس ایدئولوژی افراطی- تکفیری خود اجرا کرده و مشکلات زیادی را به وجود آوردهاند. گروه داعش در شرایط کنونی عملا دو ولسوالی (شهرستان) در ولایت جوزجان، بخشهایی از چند ولسوالی در فاریاب و همچنین یک ولسوالی به صورت کامل و بخشهایی از دو ولسوالی دیگر در ولایت سرپل را در اختیار دارد. حضور رو به گسترش این حلقههای داعش در شمال افغانستان و در جوار مرزهای این کشور با کشورهای آسیای مرکزی و حیاط خلوت روسیه، بهخصوص در یک سال گذشته، نگرانیهای فزاینده روسها را به دنبال داشته است. روسها در سال گذشته با توجه به اطلاعات نظامی از شمال افغانستان، بارها از پرواز بالگردهای مشکوک و برنامههای آمریکا برای جابهجایی گروه داعش در این منطقه، ابراز نگرانی کردهاند. در تازهترین گزارش در این زمینه، جاوید کوهستانی، آگاه مسائل اطلاعاتی و نظامی و از مقامهای پیشین امنیتی افغانستان گفته است: «از منابع متعدد، اطلاعاتی به دست آوردهایم که در حال حاضر هواپیماهای غربی، آن داعشیان آسیای میانه را که با داعشیان عربی درگیری داشته و میانشان اختلافات عمیق به وجود آمده است، از سوریه و عراق به جاهای دیگر انتقال داده یا از بین میبرند. بهطور نمونه میتوان از شیشانی، رهبر داعشیان غیرعربتبار یاد کرد که توسط هواپیماهای آمریکایی و به درخواست ابوبکر البغدادی و داعشیان عرب کشته شد. به همین دلیل داعشیان عربتبار به افغانستان نمیآیند، چون جایگاهی در افغانستان ندارند. در همین حال کسانی که از القاعده به داعش پیوسته بودند، برای احیای هویت القاعده دوباره به مناطق پکتیکا و کنر افغانستان برمیگردند و این افراد عربهای وابسته به القاعده هستند که با دیدگاه داعش و حزب التحریر شام و همچنین گروه جبهه النصره اختلاف دارند و از آنها جدا شده، به افغانستان برمیگردند. رهبری این گروه را حمزه بن لادن، پسر بزرگ اسامه بن لادن، رهبر کشتهشده القاعده به عهده دارد و این داعشیان با هواپیماهای غربی به میدان هوایی (فرودگاه) شیندند در ولایت هرات انتقال مییابند و از آنجا به سایر مناطق افغانستان جابهجا میشوند. گهگاهی هم خارجیها پایگاه نظامی میدان هوایی شیندند را برای انتقال افرادی که از ادلب سوریه میآیند، اختصاص میدهند.»
2. وخامت اوضاع امنیتی و ایجاد یک جبهه جدید جنگی در افغانستان
افزایش تنشهای داخلی و بنبست ایجادشده سیاسی با مداخله آمریکا در افغانستان، بسترساز بحران رهبری سیاسی و امنیتی در این کشور شده و زمینههای لازم را برای تاخت و تاز گروههای مخالف و تروریستی فراهم کرده است. در یک ماه گذشته حداقل شاهد 10 حمله بزرگ تروریستی و انتحاری در شهرهای بزرگ افغانستان بودهایم و پیش از آن نیز حملات مختلف دیگری صورت گرفته است. این تحولات از یکسو ضعف رهبری در میان سطوح رهبری نیروهای امنیتی افغانستان بهخصوص در بخش کشف و استخبارات (اطلاعات) را نشان میدهد. متأسفانه فضای متشنج سیاسی در سطح رهبری حکومت افغانستان که در بالا به آن اشاره شد، سبب بروز خلأهایی در رهبری نیروهای امنیتی و اطلاعاتی این کشور و ایجاد زمینههای نفوذ گسترده تروریستها شده است. بهعنوان مثال، رئیس امنیت ملی افغانستان (وزیر اطلاعات) که مسئولیت مستقیم رهبری تلاشها برای به دست آوردن اطلاعات از حملات تروریستی و کشف این حملات و عوامل نفوذی تروریستها را به عهده دارد، در طول هفتههای گذشته، به جای توجه در عرصه کاری خود، ساعتها وقت خود را در مذاکرات و چانهزنیهای سیاسی میان ریاستجمهوری و حزب جمعیت اسلامی افغانستان هدر داده است. نکته قابلتأمل دیگر اینکه، بیشتر کسانی که در رأس نهادهای امنیتی و استخباراتی افغانستان قرار دارند، فاقد تخصص لازم در این حوزه هستند و این مسئله از تأثیر حضور و توانایی آنها برای کنترل وضعیت کاسته است. بهعنوان مثال، وزیر داخله (کشور) افغانستان فردی است که پیش از این وزیر مبارزه با حوادث طبیعی و همچنین توسعه روستاها بوده است. همچنین رئیس امنیت ملی این کشور، یک پزشک است. در وضعیت بغرنج امنیتی در افغانستان که اکنون هشدارهایی درباره تبدیل این کشور به «سوریه دوم» داده میشود، کنترل وضعیت به حضور چهرههای متخصص در رأس نهادهای امنیتی وابسته است، اما کمتر توجهی در این زمینه صورت گرفته است.
نکته مهمتر اینکه وخامت اوضاع امنیتی افغانستان نشان میدهد استراتژی جدید آمریکا در این کشور که بر پایه افزایش حضور نظامی و فشارهای نظامی استوار است، با پاسخهای شدید نظامی طرفهای مقابل همراه شده است. بهدنبال این استراتژی ترامپ که از همان ابتدا ناکامی و ناکارآمدی آن مشخص بود و براساس یک درک نادرست از شرایط افغانستان تنظیم شده بود، گروههای مخالف مسلح و تروریستی نشان دادند که برخلاف تصور آمریکا، از قدرت کافی برای ادامه جنگ و حتی تشدید وضعیت امنیتی موجود برخوردارند. بر این اساس، از یکسو طالبان نشان داد راهحل جنگ در افغانستان، یک راهحل صرف نظامی نیست و آمریکا نمیتواند بدون همکاری و همراهی کشورهای منطقه، بهخصوص پاکستان، به نتیجه مطلوب در افغانستان برسد و از سوی دیگر، گروههای تروریستی دیگری چون داعش، همچنان از وضعیت موجود و خلأهایی که وجود دارد، به نحو احسن استفاده میکنند.
آنچه در این میان جالب است، باز شدن یک جبهه جنگی دیگر در افغانستان، و اینبار میان آمریکا و پاکستان است. دونالد ترامپ با اعلام استراتژی جدید، فشارها را بر بزرگترین متحد استراتژیک خویش در منطقه افزایش داد و یک دیپلماسی تند را نسبت به این کشور در پیش گرفت. پاکستان حداقل در طول پنج دهه گذشته، بهخصوص در دوران جنگ سرد علیه حضور اتحاد جماهیر شوروی در افغانستان و همچنین افغانستان پس از طالبان، عمدهترین و بزرگترین همپیمان و پیشبرنده اهداف این کشور در منطقه و به نوعی ژاندارم منطقه بوده است. این در حالی است که حکومت افغانستان و همچنین مقامهای ارشد آمریکایی میفهمند دروازه صلح افغانستان از پاکستان باز میشود و این کشور نقش کلیدی در تحولات امنیتی افغانستان دارد. در این میان، آمریکا و ترامپ به جای اینکه زمینهساز گفتوگوهای سازنده و صلحآمیز بینالمللی میان افغانستان و پاکستان باشند و به نگرانیها و خواستهای مشروع پاکستان پاسخ دهند، از در تندخویی و فشار وارد شدند و این کشور همانند طالبان و داعش، نشان داد که از ظرفیتهای قدرتمندی برای مقاومت در برابر آمریکا برخوردار است و راهی که ترامپ، سیاستگذاران و مشاوران او در پیش گرفتهاند، به بنبست میرسد. بر این اساس، باید گفت رجزخوانی ترامپ علیه پاکستان، جنگ با پاکستان را به درون خانههای مردم افغانستان کشانده است و ادامه توئیتها و موضعگیریهای بحرانآفرین او علیه این کشور حامی تروریسم، بر این آتش بنیانبرانداز میدمد و شعلهها و زبانههای آن را در داخل افغانستان دامنگیرتر میکند. این در حالی است که بهرغم رجزخوانیهای ترامپ در برابر پاکستان، این کشور عملا هیچ سیاست پیگیر و مشخصی درباره چگونگی ادامه برخورد با پاکستان ندارد و تنها بر آتش خشم این کشور و وخامت اوضاع امنیتی در افغانستان میافزاید.
در چنین شرایطی، آمریکا باید هرچه سریعتر دست از رویکرد کنونی خود در قبال تحولات سیاسی و حمایت از بازیهای مخرب داخلی در افغانستان، چگونگی برخورد با مخالفان مسلح حکومت و بازکردن دروازههای صلح و نیز در برابر پاکستان و سایر همسایگان افغانستان و قدرتهای بزرگ منطقه، بردارد و آن را تغییر دهد. باید استراتژی افزایش حضور و فشار نظامی بر پاکستان، به استراتژی همکاریهای منطقهای برای رسیدن به صلح افغانستان تغییر جهت دهد. در این میان، باید تلاش شود طالبانی که صلحپذیر نیستند و گروههای تروریستی چون داعش، همانند سوریه و عراق، بهشدت سرکوب گردند.
https://asemandaily.ir/post/13084
ش.د9604928