(روزنامه جمهوري اسلامي - 1396/04/17 - شماره 10913 - صفحه 3)
دهه اوّل انقلاب که با حضور مبارک حضرت امام(ره) همراه بود، جناح چپیها به خاطر نزدیکی به امام و دولت وقت بیشتر حاکمیت داشتند، فلذا مظهر «اسلام ناب محمدى(ص)» و« پیروان راستین ولایت فقیه» به شمار مىآمدند و حضرت امام نیز به خاطر شرایط جنگ و مصالح دیگر از دولت حمایت مىکرد؛در مقابل، جامعه مدرسین و روحانیت مبارز و طرفدارانشان چون نسبت به دولت موضع مخالف داشتند، به «مروجان اسلام آمریکایى» و مظهر «محافظه کارى، سازشگرى و ضد ولایت فقیه» متهم مىشدند.
در این هنگام راستىها در توجیه مخالفت خویش با دولت وقت در ضمن سلسله مقالات و سخنرانىها، بیشتر روى این موضوع تاکید داشتند که اوامر ولى فقیه ارشادى است و مىتوان در برابر نظر ایشان، راى و نظر دیگرى هم داشت که حرف درستی هم بود. در مقابل، چپىها مىگفتند: امر ولى فقیه، مولوى است و بایستى چشم و گوش بسته و تعبداً آن را پذیرفت.
راستىها هرچه تلاش و تکاپو مىکردند، هیچ فایدهاى نداشت و بیشتر مورد اتهام قرار مىگرفتند و به انزواى عمیقتری سوق داده شده و مورد تنفر و انزجار عمیق عمومی واقع میشدند. چنانکه یک وقتى در نماز جمعه قم به خاطر اعتراضات مردمى، سخنرانى قبل از خطبههای مرحوم آیتالله آذرى قمى به تشنج کشیده شد. به همین خاطر در مهدیه تهران سخنرانى آیتالله محمد یزدى نیمه تمام ماند و به ایشان هتک حرمت شد. آقاى آذرى قمى در حجره زیر کتابخانه مدرسه فیضیه تدریس خارج فقه داشت، طلاب جوان ریختند و مانع از ادامه تدریس ایشان شدند. آن وقتها نماز جمعه قم در دبیرستان امام صادق(ع) جنب بیت امام برگزار مىشد. یک جمعهاى، طومار بسیار طولانى از بالاى درب ورودى ساختمان دفتر تبلیغات اسلامى (واقع در میدان شهدا) روى پلهها آویزان کرده بودند و انبوه نمازگزاران مشغول امضاى آن بودند. متن طومار خطاب به رهبر کبیر انقلاب و مسئولان نظام، در انتقاد از همین دو نماینده قم در مجلس شورای اسلامی بود.
در دهه هفتاد وضعیت دگرگون گردید. این بار راستىها به عرصه قدرت دست یافتند و چپىها کم کم به حاشیه و انزوا رانده شدند. در این هنگام بعضى از راستىها که تا دیروز در روزنامه رسالت مقاله مىنوشتند و یا در تریبونهاى مختلف سخنرانى داشتند و اوامر ولى فقیه را «ارشادى» مىپنداشتند از این به بعد 180 درجه تغییر موضع داده و ناگهان طرفدار پر و پا قرص تزمولوى و تعبدى بودن شدند. چپىها نیز که در روزنامهها و جلسات خود مرتب دم از مولوى بودن مىزدند در این مرحله به تز ارشادى بودن گرایش پیدا کرده و به آن اصرار ورزیدند. معلوم شد که جنگ بر سر قدرت و لحاف ملا نصیرالدین است و هدف اصلی که انقلاب و نظام و مردم باشد به کلی فراموش شده است! اگر کسى مقالات و سرمقالههاى روزنامههای این دو طیف را در آن مقطع تاریخی، مطالعه و تورق کند به آسانى مىتواند این واقعیت را ببیند.
در این دوره اغلب چپىها به سرنوشت دوره قبلى راستىها گرفتار آمدند. به انواع و اقسام جرائم متهم شدند که مهمترین آنها عدم «التزام عملى و قلبى به اوامر رهبرى» بود. گویا خداى متعال مقدر کرده بود تا اینها تاوان حاکمیت خود در دهه اوّل را پس بدهند و فشار وارده بر بعضى راستىها در آن دوره را با جان و دل تجربه کنند وشاید عبرت بگیرند!
از سوى دیگر در این ایام عملکرد راستىها خشن جلوه نمود و خوشایند مردم نشد. برخى از آنها با حالت و ژست تحکم با مردم برخورد مىکردند. حتى ترجیح مىدادند به جاى «جمهورى اسلامى» از اصطلاح «حکومت اسلامى» استفاده بکنند و به این ترتیب حاکمیت مطلق خود را تحکیم بخشند. چنانکه در انتخابات دوره هفتم ریاست جمهورى (بهار 1376) هیچ اعتنایى به آراء و نظرات مردم نداشتند و با یک حالت آمرانه و دیکتاتور مآبانه مىخواستند کاندیداى خود را به مردم تحمیل کنند. با این که تمام امکانات لشکرى و کشورى را بسیج این کار کردند اما فقط هفت میلیون راى آوردند. در حالی که مردم 24 میلیون به کاندیداى جناح مقابل راى دادند و حماسه دوم خرداد را آفریدند و همه را از دم غافلگیر ساختند.
بعد از اندکى به خاطر غروربعضی دوم خردادیها، این حماسه نیز آلوده به برخى هوسرانىها شد و از کنترل رهبران واقعى آن خارج گردید و به دست عدهاى نااهل و نادان افتاد. از همین مقطع بود که چپىها و دوم خردادىها به «اصلاح طلبان» تغییر نام پیدا کردند و راستگرایان نیز به عنوان «اصولگرایان» در عرصه سیاسى کشور ظاهر شدند.
از رحلت حضرت امام تا پایان حاکمیت دوم خردادىها (مرداد 1384) حوادث و مسائل بسیارى پیش آمد که جا دارد پیرامون هر کدام تجزیه و تحلیلى جداگانه انجام گیرد، اما چون فعلاً از قدرت و موضوع این مقاله خارج است به وقت و مقاله دیگر موکول مىگردد.
آنچه در این فرصت مىشود گفت این که اغلب اصولگرایان و اصلاح طلبان نتوانستند در مدت حاکمیت خود عملکرد خوبى داشته باشند. بزرگان و عقلاى هر دو جبهه آن طورى که باید و شاید نتوانستند به وظیفه تاریخى خویش عمل کنند، در برخى موارد قصور داشتند و در نتیجه این کوتاهىها میدان به چنگ بعضى افراد تندخو و احساساتى افتاد و فضا را آلودهتر کرد. نزاعهاى جناحى و بیهوده اینان، مردم را دل آزرده ساخت.
نتیجه آن شد که در انتخابات دوره نهم و دهم شاهد بودیم که جریان انحرافی با شعارهاى ارزشى آمد، مردم و برخى نخبگان را حسابی فریب داده و آنها را پل پیروزى خود برگزید و به حاکمیت رسید. وقتى هم به قدرت چنگ زد، هم اصلاح طلبان را بازى داد و هم بر سر اصولگرایان کلاه گذاشت. اصلاح طلبان را ناخواسته در مقابل نظام و رهبرى قرار داد و با اتهام «سران فتنه» به طور کلى آنها را از صحنه خارج کرد به دست اصولگرایان نیز آب سردى ریخته و گفتند که مردم به خاطر شخص ما به ما راى دادند نه به خاطر حمایت شما. حتى بعضىها بالاتر از این هم گفتند و نوشتند که حمایت بعضی بزرگان علمای حوزه سبب افت و ریزش آراى ما شد. اگر ایشان از ما حمایت نمىکرد، آراى ما به مراتب بیشتر از این میشد! سپس با نمایندگان مجلس، قوه قضاییه و شوراى نگهبان آن برخوردهاى تحقیرآمیز را انجام دادند، در موارد متعدد از فرمایشات رهبرى تمرد کردند که البته اگر این موارد را بخواهیم بشماریم مثنوى هفتاد من کاغذ شود.
روشن است که حاکمیت جریان انحرافی، نتیجه عملکرد نادرست و تقصیرها و قصورهای هر دو جناح موجود در کشور بود چرا که برابر تقدیر الهی: اِنَّالله لا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِاَنفُسِهِمْ (الرعد11) خدا سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمیدهد مگر این که آنها خودشان به دست خویش این تغییر را پدید میآورند.
القصه بعد از هشت سال سرگردانی و سردرگمی که همه چیز توسط این گروه به بازی گرفته شد و فرصتهای ناب از دست رفت و سوخت، با زحمات زیاد و با هزینه کردن ازآبرو و روشنگریهای تحسین بر انگیز آیتالله هاشمی رفسنجانی، بساط این جریان از سطح مدیریت کشور برچیده شد و انقلاب به ریل اصلی خود باز گشت، در انتخابات دوره یازدهم ریاست جمهوری، یک شخصیت روحانی با رای قاطع مردم به ریاست جمهوری قامت بست که از مبارزان قبل از فتح، فرزند امام و حوزه، عاقل، متدین و معتدل به شمار میآید؛این انتخاب بجا و مناسب در دوره دوازدهم نیز از سوی مردم تکرار شد.آقای حسن روحانی نه از اصولگرایان است و نه به اصلاح طلبان تعلق دارد، او با شعار اعتدال و تدبیر و امید به عرصه مدیریت کشور گام نهاد و مردم نیز به همین خاطربا تمام وجود از وی حمایت کردند و میکنند.
حال اگر جناحهای موجود به بهانههای گوناگون باز هم بخواهند به دعواهای زرگری خود همچنان ادامه بدهند و بر سر لحاف و تشک کذایی و به قصد چنگ زدن به قدرت با یک دیگر نزاع نمایند، حتی دولت تدبیر و امید هم به جای رفع جدی مشکلات به حواشی و درگیری با آنها بپردازد این بار بنا به همان تقدیر الهی یک عنصرخطرناک دیگری بر این ملک و ملت مسلط خواهد شد که امثال هیتلر و رضا خان باید در برابرش زانو بزنند. چرا که خدا با هیچ گروهی عقد اخوت نبسته است.
امروز مردم نیاز مبرم به بهبود وضعیت اقتصادی کشور دارند، میلیونها جوان مستعد و پرنشاط در صف تشکیل خانواده وکار وزندگی به انتظار نشستهاند، دولت روحانی در چهار سال گذشته نشان داد که میتواند از پس این مشکلات بر آید، اگر جناحهای موجود به جای کمک به دولت، همچنان به نق زدنها و اشکالات بنی اسرائیلی خود ادامه بدهند و مانع ازتدبیرو امید شوند ودولت نتواند مشکلات را بر طرف کند حتما به پای ناکار آمدی نظام نوشته خواهد شد و به فرمایش حضرت امام:
«اگر خدای نخواسته جمهوری اسلامی نتواند جبران کند این مسائل اقتصادی را که اول مرتبه زندگی مردم است و مردم مایوس بشوند از جمهوری اسلامی، مایوس بشوند از این که اسلام هم برای آنها بتواند در اینجا کاری انجام بدهد؛اگر در این محیط انفجاری حاصل بشود دیگر نه من و نه شما و نه هیچ کس، نه روحانیت و نه اسلام نمیتواند جلویش را بگیرد.»(صحیفه امام، ج 10، ص 334)
http://jomhourieslami.net/?newsid=139962
ش.د9602834