(روزنامه آفتابيزد - 1394/11/17 - شماره 4543 - صفحه 8)
حدود بیست روز دیگر به انتخابات مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان رهبری مانده است و هر چه به روز انتخابات در هفتم اسفند نزدیکتر شویم تقابل رقابتی جناحهای سیاسی کشور صورتهای متفاوتتر و جدیتری به خود خواهد گرفت.
روند رقابتی منتهی به هر انتخاباتی متاثر از سلسله عواملی است که بخش مهمی از آن مربوط به شرایط روز و خواستههای اجتماعی آن برهه میباشد که این در کشور ما به خاطر برخی از ویژگیها، پررنگتر است؛ به همین جهت تاکتیکها و تکنیکهایی که جناحهای سیاسی ما اتخاذ میکنند بیش از آنکه به پسزمینهها و بافت فکری- رفتاری آنها مربوط باشد متاثر از اتفاقات و حوادث ماهها، روزها و ساعتهای منتهی به روز انتخابات است. با این همه به نظر میرسد بیشترین تلاش رقابتی اصلاحطلبان به خاطر ضعف حافظه تاریخی و تمایل مشهودمان به تکرار تجارب گذشته، یادآوری دوره قبل و نقد رفتارها و نتایج سیاسی، اقتصادی و فرهنگی اصولگراها خواهد بود که در دولت آقای احمدینژاد متبلور شده بود؛ ضمن اینکه سعی خواهند کرد با بزرگنمایی کنشها و نتایج مثبت دو سال اخیر، بیم و امید اجتماعی، ایجاد کنند تا مردم را نسبت به برخورد انفعالی، هشدار دهند و نسبت به پارهای از اصلاحات امیدوار سازند.
از سوی دیگر، اصولگراها جدا از اینکه نیمنگاهی به ردصلاحیتها از سوی شورای نگهبان خواهند داشت تا امیدوار باشند که رقیب، بخشی از توان رقابتی خود را با حذف نیروهای اصلی خود از دست بدهد؛ تا روز انتخابات تلاش خواهند کرد روی نقاط ضعف حریف و نواقص موجود کار کنند که تا حد امکان تمرکز رقیب را به هم بریزد و از میزان رای آنها بکاهد. دلیل این رویکرد تهاجمی هم این است که اساساً در حال حاضر جریان اصولگرایی فاقد یک فکر و راهکار مطلوب است که هم مورد اقبال عموم باشد و هم امتحان خود را پس نداده باشد. البته این راهکار رقابتی، بیشتر مد نظر بخش نو شکلگرفته و غیر منعطف اصولگرایی است و بخش سنتی به ویژه چهرههای شاخص آنها حداقل به لحاظ تاکتیکی، خود را به گفتمان اعتدالگرایی و حتی اصلاحطلبی نزدیک خواهند کرد.
با این رویکرد جریان غالب اصولگرایی ضمن بزرگنمایی و بسط مشکلات اقتصادی موجود که دولت به دلایل ساختاری یا مدیریتی، هنوز نتوانسته در آنها به موفقیت قابل دفاع و نمایانی دست یابد تلاش خواهد کرد روی نگاه منفی دولت و اصلاحطلبان درباره پرداخت یارانههای نقدی کار کنند؛ موضوعی که میتواند اقشار کمتر برخوردار و متوسط به پایین را به ویژه در شهرهای کوچک و روستاها که به نوعی مخاطب اصلی و جامعه هدف اصولگراهاست متاثر سازد.
علاوه بر این به نظر میرسد اصولگراها به این راحتی موضوع مذاکرات هستهای و مهمتر از آن اجرای برجام را رها نخواهند کرد و تا حدامکان در کیفیت آن شک و تردید ایجاد خواهند کرد. نکته مهم دیگری که اصولگراها میتوانند با مانور رسانهای خود از پتانسیل آن در مبارزه انتخابی، بهره ببرند تقابل اشرافگرایی و سادهزیستی است! پدیدهای که در سالهای 84 و 88 به خوبی پی به قدرتش بردهاند. آنها با توجه به حجم رسانهای رسمی و غیر رسمی خود از رسانههای مکتوب و رسانه ملی گرفته تا هیئات و مساجد و منابر این توانایی را دارند که برخی از افراد برخوردار درون یا حاشیه دولت را به بدنه دولت و احزاب اصلاحطلب مرتبط سازند و اینگونه تلقین نمایند که ویروس اشرافیگری تمام پیکره اصلاحطلبی و دولت را بیمار کرده است. به عنوان مثال، گاهی همه ما شاهدیم که رسانه ملی در برهه و شرایطی که بهره سیاسی وجناحی اقتضا میکند چهره افراد و اشخاصی را به تصویر میکشد که در شرایط عادی از آوردن نامشان هم اکراه دارد.
در همین راستا اگرچه نه به طور خاص، یکی از افرادی که اصولگراها در فرصت باقی مانده روی ایشان تمرکز ویژهتری خواهند کرد آقای «هاشمی رفسنجانی» است. هر چند افراد دیگری هم هستند؛ اما در این سالها بارها شاهد بودهایم برخی جریانها برای رسیدن به اهداف سیاسیشان بارها پای آقای هاشمی رفسنجانی و خانواده ایشان را به میدانهای تبلیغی- تخریبیشان کشاندهاند.با این همه به نظر میرسد حضور آقای رفسنجانی در انتخابات خبرگان برای پیشبرد اهداف اصلاحطلبانه نهتنها لازم است که یک ستون قابل اتکاست؛ لکن حضور و نامنویسی اطرافیان و فرزندان آقای هاشمی را چندان نمیتوان به نفع اصلاحطلبان دانست.
چرا که از یک سو احتمال رد صلاحیتشان زیاد بود و این اتفاق موجب خواهد شد که به خاطر ابهامات مالی و اقتصادی، یکی، دو تن از فرزندان آقای هاشمی، ردصلاحیت سایر اصلاحطلبان هم در نگاه عوام، توجیهپذیر جلوه نماید. از طرف دیگر هم برفرض که صلاحیتشان محرز میگردید و به احتمال قوی در تهران هم رای بالایی میداشتند ولی این رای بالا به دلیل همان تلقینی که ذکر شد به بهای قربانی شدن اقبال اصلاحطلبها و رای آنها در شهرستانها خواهد بود و پیروزی قاطع اصلاحات را با چالش مواجه خواهد ساخت.
پیروزی قاطع اصلاحات در شرایط کنونی دور از دسترس نیست اما باید ایمان بیاوریم پیروزی حقیقی زمانی حاصل میشود که کشور به معنای واقعی در مسیر توسعه پایدار قرار گیرد و این مهم معلول مجلسِ متخصصیاست که عصاره واقعی افکار و سلیقههای آحاد ملت باشد. درست است که هر دولتی برای پیشبرد اهدافی که مردم به آن رای دادهاند نیاز به اکثریت دارد ولی این باعث نمیشود که سایر صداها شنیده نشود. مجلسی که فقط یکی، دو صدا حتی مخالفِ هم از آن شنیده شود نمایشیاست و بیشتر مناسب شبنشینی نه اندیشه ورزی و چارهجویی است.باید امیدوار بود زمانی فرا رسد که تمام اندیشهها و سلیقههای موجود در کشور به نسبت جمعیت و توانشان نماینده یا نمایندگانی در مجلس داشته باشند. با این همه اگر در بررسی صلاحیتها مشکل خاصی بروز نکند و اصلاحطلبان در درجه اول بتوانند ضمن ائتلاف شفاف با نزدیکان فکری از جمله اعتدالگراها به یک جمعبندی مناسب برسند و در درجه دوم در لایههای مختلف اجتماع، شور انتخاباتی ایجاد نمایند و مشارکت مردم را از حدود65 درصد بالاتر ببرند، میتوانند اکثریت کرسیها را در هر دو مجلس از آن خود کنند.
آراء دخیل در انتخابات کشور را میتوان به پنج دسته یا رنگ تقسیم نمود: قرمز، سبز، خاکستری، سفید و مشکی. دو رنگ سبز و قرمز به نوعی نمایشدهنده طرفداران دو رقیب با زیرشاخههای فکریشان است که همیشه و در هر شرایطی در انتخابات شرکت میکنند و رای میدهند که احساس میشود سهم اصولگراها از این طیف نسبت به اصلاحطلبها بیشتر است. مشکی هم اساساً مربوط به طیفی از مردم است که به دلیل عدم قبول ساختارهای سیاسی موجود یا هر دلیل دیگری تحت هیچ شرایطی متاسفانه در انتخابات شرکت نمیکنند و عملاً در نتایج انتخابات بیتاثیرند. رنگ خاکستری افرادی هستند که در انتخابات شرکت میکنند، اما تمایلات سیاسی - جناحی و انتخاب کاندیدا یا کاندیداهای مورد نظرشان ممکن است تا لحظات آخر مشخص نباشد یا حتی به صورت ممتنع حاضر شوند.
رنگ سفید هم طیفی را شامل میشود که معمولاً تمایلی به شرکت در انتخابات ندارند و با آنکه با ساختارهای سیاسی زاویه چندانی ندارند اما نسبت به آن منتقدند اما منتقد منفعل! از این رو حضورشان را در اصلاح و بهبود شرایط موثر نمیدانند. تمایلات سیاسی اکثریت این طیف به جریان اصلاحطلبی نزدیکتر است. با این توضیح اگر اصلاحطلبان بتوانند درصد بیشتری از طیف خاکستری را که تجربه نشان داده آمادگی پذیرش رنگ اصلاحطلبی نسبت به اصولگرایی در آنها بیشتر است را به سمت خود بکشانند و از سوی دیگر طیف سفید را به شرکت و مشارکت در انتخابات قانع سازند، میتوانند اکثریت را از آن خود کنند. به همین دلیل است که داغشدن تنور انتخابات در این دوره به نفع اصولگراها نیست و آنها سعی خواهند کرد این اتفاق کنترلشدهتر باشد.
باید بپذیریم شرایط انتخابات در کشور ما به لحاظ اجرا و ساز و کارهای حزبی با نُرمهای حرفهای آن فاصله دارد و بیشتر به یک رقابت محلی شباهت دارد که به لحاظ حسی، جدی و پر انرژی است اما فاقد پشتوانههای منطقی و برنامهریزیشده! از همین رو برای پیروزی در هر دو انتخابات و پیشبرد اهداف اصلاحطلبانه به نظر میرسد در معرفی کاندیداها، اصلاحطلبان باید شبیه رقابتهای فوتبال محلهای،با توپ سه لایه وارد گلکوچیک انتخابات شوند. در دوران نوجوانی وقتی میخواستیم توپ پلاستیکیمان تا آخر بازی سالم بماند توپ قدیمیتر را پاره میکردیم و توپ سالم و جدیدتر را داخل آن میکشیدیم. اگر سنگریزههای زمین بازی تیزتر و بیشتر بود و میخواستیم توپ سنگینتر و آسیبپذیریاش کمتر شود از توپ سه لایه استفاده میکردیم. رنگ لایه سوم توپ سهلایه مشخص نبود و ممکن بود تا پایان بازی هم مشخص نشود و سالم بماند. رنگ لایه سوم زمانی خودش را نشان میداد که لایه اول جدا میشد.
اصلاحطلبان هم بهتر است در چینش و معرفی نامزدهایشان سه لایه عمل کنند؛ در ابتدا با همه نیروهایشان وارد بازی شوند و کاندیداهای اصلی و شناختهشده را در سطح اول چینش نمایند در ادامه برای سطح دوم و به ویژه سوم هم برای تمام شهرها جهت عبور از مرز شورای نگهبان و پیروزی قاطع در انتخابات پیشبینیهای لازم را صورت داده باشند تا در روزهای پایانی با توجه به شرایط رقابت بتوانند به یک لیست کامل و ائتلافی برسند که هم رویکرد ائتلافی آن به صورت تفکیکشده و شفاف مشخص باشد و هم بتوانند به رشد سیاسی و حزبی مردم کمک کنند. ضمن اینکه ائتلاف با هر جریان و گروهی از جمله اصولگراهای معتدل که به لحاظ رویکرد و هدف با جریان اصلی اصلاحطلبی زاویه دارد حتی اگر مصلحتطلبانه باشد در میان مدت نه به نفع اصلاحات خواهد بود و نه به نفع رشد سیاسی و حزبی مردم تمام خواهد شد.
http://aftabeyazd.ir/?newsid=26615
ش.د9406033