عدالت یک ارزش مهم و تحقق آن از جمله اهداف انقلاب اسلامی است. اهمیت این موضوع به حدی است که امام(ره) حتی در آن وصیتنامه سیاسیـ الهیشان به این مهم، به ویژه رسیدگی به وضع محرومان و مستضعفان توجه و تأکید جدی داشتند.
عدالت یک ارزش مهم و تحقق آن از جمله اهداف انقلاب اسلامی است. اهمیت این موضوع به حدی است که امام(ره) حتی در آن وصیتنامه سیاسیـ الهیشان به این مهم، به ویژه رسیدگی به وضع محرومان و مستضعفان توجه و تأکید جدی داشتند. افزون بر این، یک وجه مهم تفاوت میان الگوی توسعه مدنظر امام راحل و گفتمان انقلاب اسلامی با دیگر الگوهای توسعه، دقت و توجه الگوی توسعه مدنظر گفتمان انقلاب اسلامی به موضوع تحقق عدالت اجتماعی، کاهش فاصله میان غنی و فقیر، مبارزه با شکاف طبقاتی و... است. با وجود این، همانگونه که رهبر معظم انقلاب به تازگی اشاره کردند، در همه زمینهها پیشرفت صورت گرفته، اما در زمینه عدالت چندان پیشرفتی صورت نگرفته است. با این حال، به نظر میرسد منظور معظمله این نیست که نظام اسلامی نظامی ناعادلانه است و تاکنون نسبت به مسئله عدالت و تحقق آن بیتوجهی صورت گرفته است، بلکه منظور این است که از نظر دستیابی به افقهای تحقق عدالت وضعیت مطلوب نیست؛ یعنی ما از این نظر با شاخصههای عدالت اسلامی فاصله داریم، اگرچه به طور قطع اقدامات زیادی هم در این زمینه صورت گرفته است. با وجود این، سؤال این است که چالشهای تحقق عدالت در کشور در چهار دهه اخیر چیست؟ در پاسخ میتوان به چند نکته اشاره کرد:
1ـ تحقق عدالت، آنگونه که در منابع اسلامی از آن بحث شده و در حکومت امیرالمؤمنین(ع) اجرایی شده است، بسیار دشوار است. به عبارتی، با وجود آثار و برکات تحقق عدالت در جامعه، به سبب دشوار بودن و دقیق بودن این امر، معمولاً کسی خود را با آن درگیر نمیکند. از این رو، به نظر میرسد مهمترین چالش در تحقق نیافتن عدالت، تبدیل نشدن آن به مطالبه عمومی است. درواقع، در شرایطی که هر کس صرفاً به تأمین منافع خود میاندیشد و نسبت به سرنوشت کشور و وضعیت دیگر همنوعان و همکیشان خود توجهی ندارد، بحث از عدالت و دغدغه تحقق آن چندان نمیتواند مطرح شود. به عبارتی، در این شرایط، هیچگاه عدالت به خواسته و مطالبه عمومی تبدیل نمیشود و طبیعی است که کسی به دلیل بیتوجهی به مسئله عدالت، مورد بازخواست قرار نخواهد گرفت.
2ـ عدالت ملکهای نفسانی است و انتظار تحقق عدالت تنها در صورتی به بار خواهد نشست که این ملکه در نفس و روح کارگزاران، مدیران و حتی عموم مردم، جایگاه متناسب با اهمیتش را پیدا کرده باشد. به عبارتی، به سبب دقیق و دشوار بودن تحقق عدالت، تحقق آن به کارگزاران و مدیرانی نیاز دارد که ابتدا در درون و در ذات خود عدالت را ملکه کرده باشند. متأسفانه، این ملکه در میان مدیران و کارگزاران نظام عمومیت و شمول ندارد.
3ـ در مدیریت کلان، به ویژه در طراحی الگوهای توسعه نیز در مقاطعی به این موضوع بیتوجهی شده است. در الگوهای توسعهای که در برهه پس از جنگ تحمیلی و در ادامه، در کشور طراحی و اجرا شده است، توجه به تحقق عدالت یا جایگاهی نداشته یا مسئلهای ثانویه و دستچندمی بوده است. بنابراین، با وجود پیشرفتهایی که در حوزههای گوناگون صورت گرفته، به همان میزان در زمینه عدالت پیشرفت صورت نگرفته است.
4ـ سیاسیکاری و تقدم منافع حزبی و گروهی بر منافع کلان ملی و خدمترسانی به مردم نیز چالشی اساسی در تحقق عدالت بوده است؛ زیرا با حاکمیت این نوع نگاه، چه بسا مدیر و کارگزاری توانمند و خدمتگزار جای خود را به مدیری نالایق و ناکارآمد داده و نه تنها در پیشبرد عدالت کوششی نکرده است؛ بلکه حتی در انجام وظایف معمولی و عادی خود نیز توفیقی نداشته است.
5ـ عدالت اسلامی به لحاظ نظری هنوز در مرحله انتزاعی قرار دارد و برای آن شاخصسازی قوی و متقن صورت نگرفته است. بنابراین، با وجود بحث از عدالت، بیان ما به ازای بیرونی برای آن یا الزامات تحققش اندکی دشوار به نظر میرسد؛ اما اندیشمندان ما در حوزه و دانشگاه باید بسترها و لوازم فهم و عملیاتیسازی آن را فراهم کرده، طعم شیرین اجرای عدالت اسلامی را به مردم بچشانند.