نامش «سید فضلالله محمدی» بود، اما شاید کمتر کسی او را با این نام میشناخت، چون همه او را با نام «سید سقا» میشناختند که در مراسمها، هیئتها، برخی نمایشگاهها مثل نمایشگاه مطبوعات و تشییع شهدا با لباس سقایی و شال و کلاه سبز به همراه یک کوزه آب حضور مییافت و به مردم آب میداد؛ میگفت: «اگر شما الان به محل ما بیایید و بپرسید منزل حاج آقای محمدی کجاست هیچ کس نمیتواند شما را راهنمایی کند. ولی اگر یک کلام بگویید منزل سید سقا کجاست؟ مستقیم شما را به در خانه ما میآورد. چون من معروف به «سید سقا» شدهام.»
سید سقا که ۲۷ ماه سابقه حضور در جبههها را دارد و در دو عملیات کربلای ۴ و ۵ هم حضور داشت، این حضور را این گونه روایت کرده: «طولی نکشید تا عملیات کربلای ۴ و کربلای ۵ انجام شد و من در هر دو عملیات حضور داشتم. قبل از عملیات رفتم در مسجد امام حسین (ع) و دو رکعت نماز حاجت خواندم و راز و نیاز کردم و با اخلاص گفتم خدا این مسجد به نام دوست توست. من میدانم اینجا به نام امام حسین (ع) توست. دلم میخواهد در این عملیات شرکت کنم و گرد و خاک رزمندگان اسلام بر سر و صورت من بنشیند و برگردم میان خانواده. اگر همه چیز خوب باشد یک ولیمه هم میدهم.
ماندیم و این دوعملیات پشت سر هم. دور و برم خمپاره زیاد خورد، ولی مصلحت خدا بود یا نفهمی خودم که از خدا خواستم صحیح و سالم برگردم؛ به همین دلیل دیگر چیزی به من اصابت نکرد و بعد از عملیات کربلای ۵ هم برگشتم. وقتی برگشتم خانه، داماد و عروس و فامیل همه جمع شده بودند. گفتم خدایا این سفره همان ولیمهای است که نیت کردم.»
سید سقا در جبهه هم که بود روی یک دوش اسلحه و روی دوش دیگر کوزه آب داشت، وقتی هم فرماندهها متوجه شدند که سقایی میکند، یک وانت که روی آن تانکر آب بود را به او دادند و بدین صورت سنگر به سنگر میچرخید و آبرسانی میکرد.
به گفته خودش، «طباطبایی فرمانده تیپ نبیاکرم (ص) خیلی به منزل شان میآمد و همیشه به شوخی میگفت: این خانه محل اعزام نیرو است. چون اگر رزمندهها میآمدند و جایی را نداشتند من میبردم منزلمان و با همسرم از آنها پذیرایی میکردیم. این باعث افتخار من است که توانستم خدمتی به رزمندگان و انقلاب کنم.»
اما سید سقا برای رفتن به جبهه یک مانع کوچک سر راهش بود و آن عضویت در کمیته و سن بالا بود؛ او نحوه اعزام به جبهه اش را این گونه روایت کرده: بعد از انقلاب بنده در کمیته مشغول بودم که ندای جنگ و جبهه را شنیدم، دلم برای حضور در جبهه پر میزد. وقتی برای اعزام مراجعه کردم به من گفتند به خاطر اینکه سن و سالی از من گذشته برای شهر مناسبتر هستم تا جبهه! بعد از پیگیریهای بیشتر شخصی گفت «اگر میخواهی به جبهه بروی باید از کمیته تسویه حساب بگیری. من هم در کوتاهترین زمان ممکن این کار را انجام دادم و مهیای رفتن به جبهه شدم. به پایگاه شهید بهشتی رفتیم و برای اعزام آماده شدیم.»
سید فضلالله محمدی، ملقب به «سید سقا» در روستای ساروق اراک متولد شده بود، از ۱۰ سالگی در روستایشان آن هم فقط در ایام محرم «سید سقا» شد. هرچند برنامه سقایی آن موقع فقط در ماه محرم بود، اما چون سقایی را دوست داشت وقتی هم که به تهران آمد، سقایی را ادامه داد.
حتی بعد از انقلاب در محله شان در منطقه امام حسین (ع) سقاخانه درست کرده بود و به مردم آب میداد؛ البته سقایی را شغل و کار نمیدانست بلکه به آن «عشق» میورزید و خود را مدیون ملت ایران میدانست به همین خاطر در هر مراسمی حضور مییافت، سعی میکرد به مردم آب بدهد. محرم و صفر در هیئتهای بزرگ تهران سقایی میکرد و هر روز صبح که از خانه بیرون میآمد برای همه اهل قبور فاتحه میخواند و میگفت: خدایاخودت همه ما را ببخش.
علاوه بر این هر سال هم که به راهیان نور میرفت، در آنجا هم کار سقایی میکرد و حتی چند سالی بود که نوهاش را همراه خود میبرد تا راه سقایی را پس از او ادامه دهد.اما تنها آرزوی سید سقا که برآورده نشد، این بود که یک روز با همین شمایل سقایی کاسهای آب به دست رهبر عزیز انقلاب بدهد.
«سید سقا» که متولد ۱۳۱۷ بود چندی پیش براثر سانحه تصادف به کما رفت تا این که ۱۳ فرودین ۹۸ جان به جان آفرین تسلیم کرد؛ لذا مراسم تشییع این رزمنده دوران دفاع مقدس پنجشنبه ۱۵ فروردین ساعت ۹ صبح، مسجد امام حسین (ع) در میدان امام حسین (ع) برگزار میشود.