رژيم آمريكا پس از رياستجمهوري دونالد ترامپ ماهيت خود را بيش از پيش آشكار ساخته است. نوع بازيگري واشنگتن در نظام بينالملل، برخي تحليلگران را به ياد راهبرد جنگ پيشدستانه آمريكا انداخت. اين راهبرد در زمان جرج بوش در سال 2002 رونمايي شد و آمريكاييها راهبرد امنيت ملي خود را بر اساس آن تعريف كردند. اين راهبرد به اين معنا است كه وقتي بازيگري تهديدات عليه خود را قريبالوقوع بداند و چارهاي غير از اقدام پيشدستانه نداشته باشد، اين تصميم را ميگيرد. در حقيقت اين نوع از جنگ حمله كردن به هدف پيش از مورد حمله قرار گرفتن است. اين جنگ با جنگ پيشگيرانه تفاوتهايي دارد. قريبالوقوع بودن يا نبودن از تفاوتهاي عمده بين آنهاست. اقدام بوش در حمله به افغانستان و عراق از نوع جنگ پيشدستانه بود كه با فضاسازيهاي واهي واشنگتن انجام شد.
تحليل در مورد امكان اتخاذ راهبرد جنگ پيشدستانه از سوي دولت دونالد ترامپ، با توجه به رويكردهاي متفاوت رئيسجمهور كنوني آمريكا چندان ساده نيست؛ اما برخي اِمارهها نشان ميدهد كه چنين راهبردي بعيد به نظر ميرسد. واشنگتن در حال حاضر علاقه چنداني به ورود مستقيم به جنگهاي نظامي ندارد. نخستين دليلي كه در اين باره ميتوان ارائه كرد، بهرهبرداري آمريكا از دول وابسته براي محقق كردن اهداف خود است. ترامپ آشكارا از سعوديها به عنوان گاوهاي شيرده نام ميبرد، دوشيدن آنها را در دستور كار خود قرار ميدهد. افزايش خريدهاي تسليحاتي رياض از واشنگتن نيز در همين چارچوب قابل تحليل است. واشنگتن در پروندههاي غرب آسيا به جاي اينكه از نيروهاي نظامي خود به صورت مستقيم استفاده كند، كشورهايي مانند عربستان را براي اين اقدام برميگزيند. يا آنكه هزينههاي آن از سوي دول وابسته تأمين شود.
دومين اِمارهاي كه اتخاذ راهبرد جنگ پيشدستانه را غيرمحتمل نشان ميدهد، كارنامه جنگهاي افغانستان و عراق است. در حقيقت واشنگتن نه تنها به همه خواستههاي خود در اين كشورها دست پيدا نكرده، بلكه منافع آمريكاييها بيشتر مورد تهديد قرار گرفته است. نوع رويكردهاي بغداد و كابل در قبال آمريكا از مهمترين نمونههاي شكست پروژه واشنگتن در اين كشورهاست. براي نمونه، در حالي كه رژيم آمريكا تحريمهايي را به صورت يكجانبه عليه جمهوري اسلامي ايران اعمال كرده است و درخواست همكاري نكردن كشورها با ايران را دارد، بغداد درخواست واشنگتن را به صورت رسمي رد كرده است. سفر شبانه ترامپ به عراق و هراس امنيتي وي نيز از شكست پروژه آمريكاييها حكايت دارد.
اِماره ديگري كه در اين زمينه ميتوان اشاره كرد، باورپذير نبودن ادعاهاي واشنگتن در مورد ماجراجوييهاي جديد است. تكروي آمريكا در نظام بينالملل و تصميمگيريهاي يكجانبه جايگاه واشنگتن را مخدوش كرده است. دولت آمريكا بدون روتوش، به اتخاذ بعضي از مواضع رسمي ميپردازد. براي نمونه در حالي كه باراك اوباما براي ميانجيگر بودن خود در مورد مسئله فلسطين با احتياط بيشتري عمل ميكرد، ترامپ در حال حاضر از حقايقي پرده برميدارد كه نيت واقعي واشنگتن را در مورد فلسطين نشان ميدهد. موضوع معامله قرن و ناديده گرفتن حقوق فلسطينيها در اين رابطه قابل ذكر است.
اتخاذ رويكرد جنگطلبانه، آمريكاييها را با هزينههاي هنگفتي مواجه ميكند، اين در حالي است كه ترامپ از حجم هزينههاي نظامي واشنگتن رضايت نداشت. به نظر ميرسد در حال حاضر محتملترين گزينهاي كه پيش روي آمريكا قرار دارد، بهرهبرداري از جنگهاي نيابتي است. براي نمونه اگرچه ترامپ از خروج نيروهاي آمريكايي از سوريه سخن به ميان ميآورد، شاخه نظامي حزب اتحاد دموكراتيك سوريه نيروهاي واقعي واشنگتن را در اين كشور تشكيل ميدهد كه عمدتاً شامل كردهاست. بر اين اساس آمريكاييها در حال حاضر از بازيگران نيابتي براي تأمين اهداف خود بهره ميبرند و به هيچ وجه شرايط و آمادگي لازم براي ورود به جنگ مستقيم ديگري را در منطقه ندارند.