ميتوان دريافت بين اصلاحطلبان و تاجيك از جهات گوناگوني اختلاف است كه مهمترين آنها تفاوت در انديشه و دغدغه آنهاست. يك اصلاحطلب واقعي امروز نگران وضعيت كشورش است؛ ولو اينكه منافع خود را در موفقيت نظام نيابد، اما تاجيك، نظام را در آستانه فروپاشي ميانگارد و خودش و اصلاحطلبان را بالاي دار
اصلاحطلبان چندي پيش نشستي با عنوان «آسيبشناسي جريان اصلاحات» تشكيل دادند كه يكي از سخنرانان آن «محمدرضا تاجيك» بود. وي در اين نشست آسيبهاي مد نظر خود را در قالب تعابيري، چون «بيكفايتي، بيمحتوايي، بحران حاملان و عاملان، استبدادگري، استفاده ابزاري از مردم، رسيدن به هدف با هر وسيله، افراطيگري با ژست دموكراتمنشانه، انتقادگري به جاي پاسخگويي، نوميدي، خمودگي و نتيجتاً از دست دادن پايگاه رأي» مطرح كرد و در توضيح هر يك سخن گفت.
طرح آسيبهاي بزرگتر از چالش و چالشهاي بدون بازگشت، بحراني نشان دادن وضعيت و مهمتر از آنها واگويه كردن آشكار اينگونه مطالب كه محفل آسيبشناسانه را به دادگاهي بيحيثيتكننده بدل ميكند، نميتوان تصادفي، درون جرياني و با اهدافي سازنده توصيف كرد.
افزايش شكاف بين اصلاحطلبان
دكتر تاجيك در مقام ارائه راه حل به اصلاحطلبان ميگويد: «اگـر ميخواهيم اصلاحطلبي را دوباره بـه جامعه معرفي كنيم، بايد فاصله خود را نسبت بـه اصلاحطلبان مرسوم و معروف مشخص كنيم.»
اين در حالي است كه بيشترين آسيب اصلاحطلبان ناشي از اختلافات ميان طيفهاي متعدد آنهاست. توصيه تاجيك به فاصله با اصلاحطلبان مرسوم، به معناي شعلهور كردن آتش اختلافات آنهاست. به ويژه آنكه تاجيك آنها را قدرتطلب و خود را اصلاحطلب واقعي ناميده و به مقابله با آنها برخاسته است. اصلاحطلبان امروز هر كجا كه هستند چه در فراكسيون اميد و چه در شوراها، چه آنها كه درون گردونه تصميمگيري هستند و چه آنها كه معترض شوراي سياستگذارياند، دچار مسائل اختلافي عميقي هستند و به وحدت رساندن آنها زمان و توان زيادي ميطلبد. ضمن آنكه آنها هنوز نتوانستهاند درباره نحوه مواجهه با دولت به راه حل مشتركي برسند و هر راهي كه پيش ميگيرند، برايشان هزينههايي دارد و ميتواند به اختلافات دروني خودشان از يكسو و شكاف آنها با اعتداليون از سوي ديگر دامن بزند.
به اين ترتيب طرح اصلاحات تاجيك حتي اگر با نيت سازنده باشد، اين ترديد را ايجاد ميكند كه يا وي از اختلافات درونگروهي اين جريان در بيخبري به سر ميبرد و نميداند اين جريان اكنون با چه مشكلاتي مواجه است يا ميداند؟ اگر نميداند صلاحيت نسخهپيچي ندارد؛ چون نسخه شفابخش بايد با وضعيت بيمار همخواني داشته باشد و حال او را وخيمتر نكند و اگر ميداند بايد در نيت او ترديد كرد!
واكاوي ديگر توصيههاي وي نشان ميدهد، ظاهراً گزينه دوم درستتر است. چنانچه ميگويد: «در اين مسير اصلاحطلبي بايد ابتدا ترديد سـپس واكاوي، ويران و از نو بنا كنيم. بر ويرانههاي ساختمان نمور و پر ترك اصلاحطلبي بايد عمارتي نو بنا كنيم، اين راه برونرفت اصلاحات از وضعيتي است كه دچارش شده است. در غير اين صورت ترديد ندارم اين جريان به طور فزايندهاي از صحنه سياست جامعه و كنشگريهاي اجتماعي و فرهنگي ايران خارج خواهد شد.»
الزامات نو اصلاحطلبي مهيا نيست
با توصيه مذكور كاملاً روشن ميشود، نظريهپرداز نو اصلاحطلبي، اصلاحطلبان را در حال فروپاشي ميداند و چون به تعمير اين بنا اعتقادي ندارد، ميگويد بايد عمارتي نو بنا كنيم. به عبارت روشنتر، وي پيشنهاد ميدهد خود اصلاحطلبان به تخريب اين ساختمان كمك كنند. اين پيشنهاد زماني ميتواند سازنده باشد كه اولاً، تخريب ساختمان فاجعهبار نباشد و تمهيدات لازم انديشيده شده باشد. ثانياً، امكان و فرصت ساخت مجدد وجود داشته باشد. ثالثاً، نقشه ساختمان جايگزين از پيش تهيه شده باشد. امروز اصلاحات در شرايطي است كه نه تنها هزينههاي بناي يك ساختمان جديد را ندارد؛ بلكه حتي نميداند در سر كساني كه از عمارت نو سخن ميگويند، چه نقشهاي وجود دارد و حتي فرصت نجات خويش از زير آوار اين مخروبه را هم ندارد. چه كسي به اصلاحات تضمين ميدهد كه پس از كمك به تخريب خودش بتواند دوباره خود را بسازد.
تاجيك البته از موضوعات ديگري نيز سخن ميگويد تا كمتر بتوان در نيات درونش ترديد روا داشت. آنگاه كه از اصلاحطلبان ميخواهد به تقابل گفتماني با هدف فشار از بيرون رو كنند، بيپرده ميگويد:
«معتقدم هر مقدار از بيرون به ما هجمه وارد شـود تقويت، غني، فربه، استوار، فراگير و مقبولتر ميشويم، مشكل زماني است كـه از درون از هم بپاشيم. هميشه «دگر» درون مخربتر از دگر بيرون است، دگر بيرون به مقاومت و تقويت ما ميافزايد و ما را آبديده و كاركشته ميكند.»
تقابل با كدام گفتمان؟
اين اعتقاد و باور تاجيك كه فشار از بيرون موجب فربگي يك جريان سياسي ميشود، سخن درستي است؛ اما مشروط بر آنكه اين فشار ناشي از تقابل با گفتمانهاي غير باشد كه بعيد است مقصود وي رويارويي با گفتمانهاي ليبرال دموكراسي يا ماركسيستي باشد؛ اما اگر منظور وي تقابل با گفتمان انقلاب اسلامي باشد، بايد بداند كه نميتواند اين تقابل را سازماندهي كند و از فشار آن براي فربگي گفتمان اصلاحات بهره گيرد؛ چرا كه اولاً، اصلاحطلبي يكي از دالهاي اصلي گفتمان انقلاب اسلامي است و غيريتسازي با آن، گفتمان اصلاحات را به سمت گفتمانهاي غير و معاند ميكشاند.
ثانياً، اصلاحطلبان به ياد دارند همه جريانهايي كه به تقابل با نظام رو آوردهاند؛ از سازمان مجاهدين خلق تا مجاهدين انقلاب، از جبهه ملي تا مليـ مذهبيها و نهضت آزادي، از جنبشيها تا ميثميها، از انحرافيها تا فتنهچيها همه و همه خود حذف شدهاند؛ چرا كه نظام بر حق از پشتوانه مردمي برخوردار بوده و مردم وقتي جريانهاي سياسي را در مقابل حق ببينند، در برابرش ميايستند. اصلاحطلبان به خوبي ميدانند اولين چراغ تقابلشان با دين و انقلاب اندك پايگاه اجتماعي آنها را نيز از بين ميبرد.
ضمن آنكه اصلاحطلبان ميدانند بخش مهمي از مشكلات امروزشان به دليل تقابل گفتماني و بعضاً تقابل سياسي و امنيتي است كه در گذشته صورت داده و البته از نقش تاجيك هم به منزله نويسنده مانيفست شورش 88 غافل نيستند. نسخهاي كه به قول خودش با ادبيات تودهايها نوشته و از قبل آن توانسته است نقش اول فيلم قلادههاي طلا را به خود اختصاص دهد.
با اين اوصاف ميتوان دريافت، بين اصلاحطلبان و تاجيك از جهات گوناگوني اختلاف است كه مهمترين آنها تفاوت در انديشه و دغدغه آنهاست. يك اصلاحطلب واقعي امروز نگران وضعيت كشورش است؛ ولو اينكه منافع خود را در موفقيت نظام نيابد، اما تاجيك، نظام را در آستانه فروپاشي ميانگارد و خودش و اصلاحطلبان را بالاي دار؛ چنانچه ميگويد: «ترديد نداشته باشيد اگر نظم و نظام كنوني ساقط شود در فردايش يك ديكتاتوري و استبداد خشن برپا خواهد شد. كساني كه در متروپلهاي دموكراسي نشستهاند و رسانه دارند، هنوز به قدرت نرسيده مخالـف خـود را برنميتابند، هنوز به جايي نرسيدهاند اعلام ميكنند اولين كساني را كه بالاي دار ميبريم، روحانيون، اصلاحطلبان و فعالان مدني داخل كشور هستند.»
با پيشفرضي كه تاجيك مدنظر قرار داده، همه سخنانش مقبول است؛ اما آيا اصلاحطلبي اين است كه براي نجات خويش تلاش كند يا كشور، مردم و مرامش؟ آيا روشي كه براي نجات اصلاحات پيشنهاد ميشود، به برپايي ديكتاتوري كمك نميكند؟
به نظر ميرسد بايد در صداقت اين افراد شك كرد؛ چراكه اگر به فكر نجات اصلاحطلبان باشند، نجات كشور مقدمه نجات آنهاست. در چنين شرايطي همه بايد كمك كنند تا در مقابل دشمن پيروز شويم نه به فكر يك جريان و گروه خاص باشيم؛ اما واقعيت آن است كه عدهاي امروز نگران دوران پساپيروزي ملت بر ترامپ بوده و آن روزگار را پايان عصر غربگرايي در ايران ميدانند. از نظر برخي روشنفكران، حيات اصلاحات در تعامل با غرب و آمريكاست؛ از اين رو توصيه امروزشان را بايد به مثابه خودكشي پيش از مرگ تفسير كرد.