امام خميني(ره) در وادي سير عملي بر اساس عرفان و هم در شناخت عرفان عملي و عرفان نظري، جزء سرآمدهاي اين قافله و از انسانهاي انگشتشماري هستند كه ميتوان در تاريخ عارفان از آنها نام برد. شخصيتي كه هم به درك عرفان نظري رسيدند، هم حقيقت عرفان عملي را شناختند و هم متحقق به اين دو حقيقت شدند و مراحلي از سير باطني تا مقام توحيد را طي كردند. امام انسان عارف سالكي هستند كه به خوبي با ظرافتهاي عرفان نظري و عرفان عملي آشنا بودند و در سير عملي خود مراحل سير در وادي توحيد را پشت سر گذاشتند.
گوهر ناب انديشه عرفاني امام(ره)
اكنون سخن اين است كه اولاً گوهر ناب انديشه عرفاني ايشان چيست؟ و ثانياً نقاط امتياز تفكر ايشان در حوزه عرفان نظري و عملي با ديگر عرفا كدام است؟ عرفان امام(ره) در حوزه عرفان اديان كه انبياي الهي پرچمداران آن بودهاند، ميگنجد؛ اگرچه آن عرفان عملي و نظري كه عارفان اسلامي و شيعي در طول تاريخ تبيين كردهاند، متأثر از فرهنگ اسلامي است؛ ولي آنچه ما ميتوانيم به منزله عرفان اصيل اسلامي از آن ياد كنيم، شبيه همان عرفاني است كه در انديشه و رفتار امام(ره) ديده ميشود. امام خميني(ره) به پرورش اجتماعي و ايجاد يك جامعه ديني و حكومت ديني رو آوردند و براي برقراري اين حكومت و ماندگاري آن در تاريخ، وارد ميدان سياست شدند و جامعه را سرپرستي كردند.
برخلاف بعضي كه معتقدند انبيا توجهي به سياست نداشتند، در طول تاريخ پيامبري نيامده است كه به امر سياست توجه نكرده باشد! همه انبيا با اينكه سرآمد عارفان بودهاند و با امر الهي براي هدايت انسان به سوي عالم رجوع كردهاند، اهل ميدان سياست، درگيري و جنگ هم بودهاند و جامعهپردازي هم كردهاند. عرفان اصيل اسلامي، عرفاني است كه در آن درآميختن با قدرت و ثروت در جهت اصلاح قدرت و ثروت رخ ميدهد، نه انزوا و كنارهگيري. اين نگاه به جهان كه نظام طبيعت را به منزله يك جهان دور از عنايت حضرت حق ميداند و انسان را به انزوا و كنارهگيري و گوشهنشيني دعوت ميكند، با عرفان اصيل اسلامي سازگار نيست؛ البته در عرفان اسلامي نيز دعوت به زهد هست؛ اما زهدي كه همراه با درآميختن با جهان است، نه زهدي كه انزوا و گوشهگيري تنها حاصل آن است.
فرد و جامعه در عرفان
واحد مطالعه عرفان امام(ره) جامعه است و همانگونه كه از مراحل سير فرد بحث ميكنند، از مدارج تكامل و سير اجتماعي انسان هم بحث ميكنند. يك جامعه چگونه از يك مرحله رشد وارد مرحله بعد ميشود، چگونه روابط اجتماعي تهذيب ميشود و نه فقط آحاد، بلكه جامعه تهذيب و نوراني ميشود؟ اديان الهي به ويژه اسلام هم همين نگاه را دارند؛ امام(ره) در عرفان خود به دنبال تهذيب اجتماعي هستند؛ بلكه بالاتر از اين، تاريخ انسان را به منزله يك وحدتِ در حال جريان، كه موضوع مطالعه فلسفه تاريخ است و حتي فراتر از موضوع مطالعه جامعهشناسي است، منظور نظر دارند.
ايشان معتقد بودند صلاح و فساد جامعه به نظام ولايتي حاكم بر جامعه بازگشت ميكند؛ از اين رو امام در اصلاحات اجتماعي هيچ وقت مبارزات رفرمگرايانه ندارند، به اصلاحات جزئي دست نميزنند، بلكه ميگويند حكومت بايد تغيير كند تا جامعه اصلاح شود. در مقياس جهاني هم وقتي به اصلاح جامعه جهاني ميانديشند، با نظام استكباري در جامعه جهاني درگير ميشوند. اين همان انديشه عارفانه امام است كه محور صلاح و فساد را پيش از آنكه شريعت و قانون بدانند، ولايت ميدانند؛ بلكه قانون را طريق جريان ولايت ميدانند. مديريت براي اعمال، به قانون نياز دارد، مديريت مادي سازوكار و قانون خود را توليد ميكند و مديريت الهي نيز سازوكار و قانون متناسب خود را دارد. در مكاتب مادي هم، مديريت سوسياليستي، قوانين اقتصادي سوسياليستي را به دنبال دارد و مديريت سرمايهداري و ليبراليسم اقتصادي قوانين اقتصادي خود را دارد؛ يعني قوانين تابع مديريت هستند.
عرفان امام و مدارج توحيد فردي و اجتماعي
امام(ره) در سير انسان، همان گونه كه معتقدند فرد ابتدا بايد به شريعت عمل كند، سپس به ولايت برسد و از طريق درك ولايت حقه به توحيد برسد، طريق تهذيب جامعه را نيز همين ميدانند و ميگويند جامعه بايد آراسته به احكام اسلامي شود و احكام حكومتي و شريعت اسلام در مقياس جامعه پياده شود و مديريت اجتماعي اصل باشد و از طريق يك مديريت صحيح، سير به طرف توحيد و مدارج رشد اجتماعي طي شود. بنابراين اسلام را عهدهدار سرپرستي تكامل فرد و جامعه ميدانند و معتقدند تكامل تاريخ و تكامل فرد و جامعه از بستر شريعت و ولايت عبور ميكند. ولايت در مقياس فرديـ البته به شكل ناقصـ ممكن است به همان سرپرستيهاي باطني تفسير شود، ولي در مقياس اجتماعي ولايت به حكومت و مديريت اجتماعي تعريف ميشود. سرپرستي معنوي جامعه بدون مديريت اجتماعي ممكن نيست. امكان ندارد انسان از طريق يك حكومت سكولار در مدارج توحيد سير كند. حكومت سكولار حيات اجتماعي را بستر توسعه ارضاي نياز مادي قرار ميدهد نه بستر توسعه نياز و ارضاي الهي؛ نيازهاي مادي انسان را متغير اصلي قرار ميدهد و نيازهاي معنوي انسان را در اين نيازها منحل ميكند؛ در حالي كه در يك مديريت الهي نيازهاي مادي بستر تقرب انسان ميشود؛ يعني نياز به أكل، شرب، ازدواج، معاشرت و جامعهپردازي بستر پرستش و توحيد ميشود. امام(رضوانالله تعالي عليه) در عرفان نظري، جريان «توحيد، ولايت، شريعت» را هماهنگ ميبينند و در عرفان عمليشان هم سير انسان را، سير از شريعت به ولايت و توحيد ميبينند! شريعت را انكار نميكنند و دين را منحصر به شريعت، به اين معنا كه دينداري عمل به شريعت باشد، نميدانند؛ بلكه معتقدند دين يك باطن قوي و نوراني دارد كه همان درك ولايت حقه است و از اين طريق است كه تهذيب حاصل ميشود. اينجا بحث از قطب نيست كه فرد را رهبري كند، بحث از وليّ اجتماعي است. وليّ اجتماعي در مقياس تاريخي معصوم(ع) است؛ يعني نبي اكرم(ص) و ائمه معصوم(ع) تاريخ را تهذيب ميكنند؛ مانند سيدالشهدا كه قيام تاريخي ايشان عاملي اثرگذار بر كل تاريخ بشريت است؛ اين حادثه فقط بر جامعه سال 61 اثر نميگذارد، قيامي نيست كه فقط 72 نفر را تهذيب كند و به خدا برساند، بلكه يك تصرف تاريخي دارد كه همه تاريخ بشر را تحت تصرف قرار داده است كه بخشي از آثارش در جامعه جهاني در حال ظهور است؛ بلكه ميتوان گفت تصرفي در كل تكوين است؛ «اشهد أنّ دمك سكن في الخلق... و بكت له جميع السماوات و الأرض.»2
پي نوشتها:
1ـ صحيفه نور، ج 1، ص 236ـ235.
2ـ الكافي (طـ الإسلامية)، ج4، ص 576