فرايند «پيچيدهسازي بازي برجام»، كه به صورت خاص از سوي سه كشور آلمان، انگليس و فرانسه هدايت و مديريت ميشود، وارد مرحله حساس و تعيينكنندهاي شده است. ظاهر ماجرا نشان ميدهد، تروئيكاي اروپايي به شدت براي حفظ حداقلي «برجام» در تلاش هستند! آنها طي روزهاي اخير تأكيد كردهاند بابت اتخاذ دو مرحله نخست كاهش تعهدات برجامي ايران، قصد تحريم كشورمان را ندارند. از سوي ديگر، سه كشور آلمان، انگليس و فرانسه به صراحت استفاده از «مكانيسم ماشه» عليه ايران را رد كرده و بر لزوم شكلگيري ديالوگهاي دو طرفه ديپلماتيك تأكيد كردهاند. با همه اين اوصاف، «ظاهر ماجرا» تناسب چنداني با «اصل ماجرا» ندارد! سفر اخير مشاور امانوئل مكرون به ايران كه منجر به نقشآفريني بيشتر پاريس در موضوع برجام شده است، قطعاً پالس مثبتي براي دستگاه ديپلماسي و سياست خارجي كشورمان به شمار نميآيد! فرانسويها از ابتداي سال 2017 ميلادي تا زمان خروج رسمي واشنگتن از توافق هستهاي، نقش «بازيگر مكمل» كاخ سفيد را در پروژه خطرناك «تغيير برجام» ايفا كردهاند. طرح دوباره موضوعاتي، مانند «غنيسازي صفر درصدي اورانيوم» يا «لزوم آغاز مذاكرات موشكي با ايران» از سوي فرانسه به نمايندگي از تروئيكاي اروپايي نشان ميدهد، «تفكيك اروپا از آمريكا» در موضوع برجام، يك خطاي راهبردي با عواقب و آثار جبرانناپذير محسوب ميشود.
در اين ميان نكته مهمي وجود دارد كه نميتوان از آن غافل شد؛ اينكه كاهش تعهدات برجامي ايران، علاوه بر آنكه اقدامي عملي در برابر بدعهدي آمريكا و بيتعهدي اروپا در قبال برجام محسوب ميشود، توجيه و جنبهاي كاملاً راهبردي دارد. به عبارت بهتر، جنبه راهبردي اقدامات ايران به اندازه جنبه فني اقدامات ايران(و حتي بيشتر از آن) داراي اهميت است. گامهاي برجامي اخير ايران، منجر به تحقق فرايندي به نام «بازي مشترك آمريكاييـ اروپايي» در قبال ايران ميشود. بيدليل نيست كه تروئيكاي اروپايي طي هفتههاي اخير به بهانه تكميل ساختار قطرهچكاني و حداقلي اينستكس، سعي دارند مانع برداشته شدن گامهاي بعدي ايران در راستاي كاهش تعهدات برجامي خود شوند. در گام دوم، رعايت محدوديتهاي مربوط به سطح غنيسازي اورانيوم متوقف شده و در كنار اقدامات مربوط به مدرنسازي رآكتور آب سنگين اراك، بازگشت به راكتور پيشين اين مركز نيز در دستور كار قرار گرفته است. با اين حال، مقامات اروپايي قصد دارند با ارسال پيامهايي كه هدفي جز «اتلاف زمان» ندارد، مسير تكميل جورچين مشترك ضد ايراني خود و آمريكا را (كه به واسطه كاهش تعهدات برجامي ايران ناهموار شده است) هموار كنند.
در ماوراي پيامهاي فريبندهاي كه مقامات اروپايي ارسال ميكنند، تكليف جريانهاي اروپايي با پديدهاي به نام «سلطه درون آتلانتيكي آمريكا بر اروپا» هنوز مشخص نيست. به طور كلي جريانهاي محافظهكار در اروپا، بيش از آنكه «استقلال اروپا» را خط قرمز راهبردي و اقتصادي خود قلمداد كنند، «تغيير مناسبات امنيتي با آمريكا» را به مثابه يك «محدوده ممنوعه» در اقتصاد و سياست خارجي خود تلقي ميكنند. اين در حالي است كه جريانهاي چپگرا و سوسيال دموكرات، قدرت ريسكپذيري بيشتري در اين زمينه براي خود قائل بوده و معتقد به «گذار نسبي» از وضعيت موجود (وابستگي امنيتي و اقتصادي به آمريكا) هستند. برخي سياستمداران اروپايي، «حفظ برجام» را نقطه آغازي براي «گذار از وابستگي مطلق به واشنگتن» ميدانند. با اين حال مثلث «مركلـ جانسونـ مكرون» يا همان تروئيكاي اروپايي همچنان در برابر اين روند مقاومت ميكند. در چنين شرايطي دليلي مبني بر خوشبيني نسبت به وعدههاي اروپا وجود ندارد! آنچه مسلم است اينكه دستگاه ديپلماسي و سياست خارجي كشورمان بايد ضمن اصرار بر استمرار مسير «كاهش تعهدات برجامي ايران» و «عدم عقبنشيني از گامهاي برداشته شده»، پيام «اقتدار ايران» را در دو بعد «فني» و «راهبردي» به طرف مقابل، يعني آمريكا و تروئيكاي اروپايي مخابره كند.