از ابتدا كه سريال «بوي باران» پخش شد، انتظار ميرفت با سريالي خانوادگي روبهرو شويم؛ اما پس از مدتي بيننده متوجه شد اين فيلم قرار است ژانري معمايي داشته باشد. اين را شايد بتوان از جذابيتهاي اين سريال دانست؛ اما متأسفانه با وجود شروع خوبي كه اين سريال داشت، چند روزي است سبب اعتراض بسياري از مخاطبان به ويژه در فضاي مجازي شده است.
اما اين اعتراضها موجب شد تا گذري بسيار كوتاه بر برخي سريالهاي اين سالهاي تلويزيون داشته باشيم كه به جاي اينكه حالمان را خوب كند بدتر ميكند و به جاي آنكه مشكلات اقتصاديمان را از ياد ببرد، قرضهايمان را به يادمان ميآورد. اين نقدي جدي بر صدا و سيماست كه انگار به موقعيت و شرايط كنوني جامعه واقف نيست؛ بنابراين طنزها را از دهههاي قبل كمتر كرده و غم و غصه را زيادتر.
روزهايي را از ياد نبردهايم كه با سريالهاي طنزي مانند «خانه به دوش»، «متهم گريخت» و سريالهايي از اين دست، خاطرات خوشي برايمان باقي ميماند؛ اما امروز شبكه دوم سيما سريالي ميسازد به نام «سلام آقاي مدير» پر از صحنهها و بازيهاي مصنوعي و ديالوگهاي بيربط و شبكه اول سيما هم با سريالي پر از استرس، ناراحتي و مشكلات، اشك و گريه را روي آنتن ميبرد؛ البته سريال بوي باران به دليل داستان نسبتاً قوي توانست مخاطبان زيادي را جذب كند؛ اما مرگ سهيل، قتل برهان و در نهايت رويدادهايي كه با بيمنطقي در حال رخ دادن است، موجب اعتراض يا بهتر بگوييم نااميدي از اين سريال شد كه تا حدي توانسته بود خوب پيش برود.
مخاطب به خيال خود ساعتي از شبانهروز را جلوي تلويزيون ميگذراند تا كمي سختيهاي كار روزانه و مشكلات را فراموش كند؛ آن هم به اميد ديدن سريالي كه تا چند قسمت قبل توانسته بود مخاطب را پاي شبكه اول سيما بنشاند؛ اما بعد ناگهان با حجمي از غم و غصه و هجومي از قتل و غارت، به شيوه فيلمهاي هندي دهه 70 روبهرو ميشود. همين امر سبب شد تا پاي موضوع به شبكههاي اجتماعي باز شود و نقد و بررسيهاي زيادي صورت بگيرد. مجموعه بوي باران كه داستاني جدي را روايت ميكند، در موارد خاصي مانند زندگي شخصي بازپرس پرونده به تكرار از حالت جدي خارج و وارد طنز و شوخيهايي ميشد كه ارتباط آن با روند كلي فيلم به هيچ وجه مشخص نبود. نمايش تصويري ضعيف و دور از تيزهوشي و درايت براي يك مأمور كاركشته انتظامي كه واقعيتها و حقايق را معمولاً ديرتر از ديگران متوجه ميشود و تعادل رفتاري نيز ندارد، از ديگر مشكلات اين مجموعه تلويزيوني بود.
رويارويي دور از ذهن افراد و شخصيتهاي مختلف داستان در صحنههاي مختلف و اقدامات لحظهاي پليس در قسمت 43 اين مجموعه در دستگيري همه عوامل قتلها آنقدر مغاير با واقعيتها و روند فيلم بود كه بينندگان را دچار نوعي دلزدگي كرد كه نويسنده و كارگردان براي مخاطبانشان ارزش و اهميت قائل نيستند و به هر قيمتي داستان خود را دنبال ميكنند؛ حتي اگر فرسنگها از واقعيت فاصله داشته باشد.
در مجموع ميتوان گفت بوي باران در مقايسه با بسياري از مجموعههاي تلويزيوني با وجود عده و عده و نقشآفريني افراد سرشناس امتياز زيادي كسب نميكند و از سريالي آموزنده به مجموعهاي سرگرمكننده بدل ميشود.
به نظر ميرسد بيشتر از اينكه حال مردم به دليل شرايط و وضعيت كنوني بد باشد، حال برخي هنرمندان و فيلمسازانمان خوب نيست كه اگر اين گونه است، بد نيست تا مدتي دست به قلم نبرند و چيزي ننويسند و فيلمي نسازند؛ زيرا امروز بيش از اينكه مردم به طنز در سينما نياز داشته باشند؛ نياز دارند مقابل تلويزيون بنشينند، لبخندي بزنند و دلي از عزا دربياورند.