پس از گذشت بيش از يك ماه از توقيف نفتكش ايراني گريسـ1 در سواحل جبلالطارق، اين روزها اخباري منتشر شده است كه نشان ميدهد نفتكش ايراني توقيف شده از سوي انگليس آزاد شده و پس از تغيير نام به «آدرين دريا» راه خود را به سوي مقصدي كه در پيش داشته، ادامه ميدهد.
پايان چشمپوشي از تخلفات
پس از توقيف اين نفتكش فعاليت جمهوري اسلامي ايران در دو كانال گوناگون براي آزادي آن آغاز شد. يك مسير، مسير ديپلماتيك بود. وزارت خارجه كشورمان اقدامات خود را براي آزادسازي اين نفتكش آغاز كرد. تقريباً دو هفتهاي از اين دزدي دريايي گذشت و نه تنها هيچ توفيقي در جهت آزادسازي اين كشتي حاصل نشد؛ بلكه برخي زمزمههاي مصادره اين كشتي هم مطرح شد كه رهبر معظم انقلاب درباره عواقب اين ماجرا به انگليسيها هشدار دادند پس از چند روز نيروي دريايي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي نفتكش انگليسي را به دليل تخطي از قوانين بينالمللي توقيف كرد. پس از آن انگليسيها به تكاپو افتادند تا كشتي خود را به هر روشي آزاد كنند. ابتدا شروع به تهديد جمهوري اسلامي كردند. در همين راستا «بيبيسي فارسي» نوشت: «جرمي هانت، وزير خارجه بريتانيا گفته است اگر ايران نفتكش توقيف شدهاي را كه با پرچم بريتانيا حركت ميكند، آزاد نكند، با عواقب جدي روبهرو خواهد شد.»
آزادي بيقيد و شرط
در مرحله بعدي پس از آنكه مشاهده كردند با تهديد راه به جايي نخواهند برد، براي آزادي نفتكش ايراني پيششرطهايي تعيين كردند؛ از جمله اينكه اول بايد ايران نفتكش آنها را رها كند و سپس آنها اين كار را درباره نفتكش ايراني انجام ميدهند. شرط ديگر آنها، اين بود كه اين كشتي نبايد به سمت سوريه حركت كند. جمهوري اسلامي ايران اين شروط را هم نپذيرفت و در نهايت دادگاه فرمايشي جبلالطارق حكم آزادي اين كشتي را صادر كرد. وزير ارشد جبلالطارق با قصد فضاسازي رسانهاي اعلام كرد، ايران تعهد داده است اين كشتي به سمت سوريه نخواهد رفت؛ اما «حميد بعيدينژاد» سفير ايران در انگليس گفته است، ايران هيچ تعهد و ضمانتي بابت آزادي نفتكش از جبلالطارق نداده است. او همچنين اضافه كرده است: «از همان ابتدا نيز اعلام كرده بوديم مقصد اين نفتكش سوريه نبوده و اگر هم به سوريه ميرفت، هيچ كاري برخلاف حقوق بينالملل نكرده بوديم.»
باخت انگليس
بسياري اين اتفاق، يعني آزادي كشتي ايراني را يك باخت براي انگليسيها ميدانند؛ اما بهتر است بگوييم اين يك باخت براي اروپا و آمريكاست. همين چند ماه پيش بود كه آمريكا ناو «آبراهام لينكلن» را به سمت خليجفارس حركت داد و سعي داشت چنين القا كند كه دست برتر را در خليجفارس دارد؛ اما ناو هيچ گاه پايش به خليجفارس نرسيد. پس از آن بود كه آمريكاييها طرح ديگري براي آنچه تأمين امنيت كشتيها در خليجفارس عنوان كردند، ارائه دادند. «ائتلاف دريايي» نام طرح جديد آمريكا براي تأمين امنيت دريايي براي كشتيهاي خودش و متحدانش در منطقه بود. ائتلافي كه با اقبال بسياري از كشورهاي منطقه روبهرو نشد و كشورهاي اروپايي متحد ايالات متحده، مانند آلمان و حتي كشورهايي چون عربستان كه بزرگترين دغدغه اين روزهايش تأمين امنيت نفتكشهايش است، حاضر نشدند در اين ائتلاف مشاركت كنند.آنچه تا الآن مشخص شده، اين است كه كشورهاي ژاپن و آلمان به روشني اين خواست را رد كردند، بلژيك و نروژ روش نظارهگر را در پيش گرفته و استراليا عنوان كرده است هنوز هيچ تصميمي نگرفته است.
رؤياي كه نقش برآب شد
«گلوبال تايمز» چندي پيش در گزارشي نوشته است: «برخي آمريكاييها آرزو ميكنند كه چين در اين ائتلاف مشاركت كند؛ زيرا فكر ميكنند اين كار به كاهش تنشهايي كه بر اثر جنگ تجاري آمريكا عليه چين ايجاد شده، منجر خواهد شد و همچنين به كاهش برخي انتقادات مبني بر اينكه ائتلاف دريايي به زيان منافع ايران است، كمك خواهد كرد.»اين نشريه چيني همچنين افزوده است: «مطمئناً اين يك انديشه متوهمانه است. ايران شريك راهبردي چين است و چين خود را به حفظ صلح و ثبات در خليجفارس متعهد ميداند. هدف ائتلاف آمريكايي آسيب زدن به منافع ايران است كه تضعيف منافع چين را نيز در پي خواهد داشت.»
پشت پرده ائتلاف دريايي
در واقع ايالات متحده آمريكا در اين قضيه به دنبال چند موضوع مهم بود كه به آن دست يابد. اول آنكه، بتواند طرحي را ارائه كند كه نه تنها هزينه نظامي براي آمريكاييها نداشته باشد؛ بلكه در مقام فرماندهي اين ائتلاف هرگونه اتفاقي كه دلش ميخواهد هزاران كيلومتر دورتر از مرزهاي خود رقم بزند. ائتلاف مذكور ميتواند با يك حركت اشتباه منطقه را به آتش بكشد و آمريكا در مقام حامي برخي از كشورها كه به آنها به چشم گاو شيرده نگاه ميكند، با فروش سلاحهاي بيشتر سود هنگفتي را به جيب بزند.
دوم آنكه، دونالد ترامپ از زماني كه بر سر كار آمده، همواره سعي كرده است از همه ائتلافها و پيمانهايي كه دولتهاي قبلي آمريكا آن را منعقد كردهاند، خارج شود؛ اما پس از خروج از هر پيماني تلاش كرده است پيماني را جايگزين قبلي كند، مانند آنچه در قضيه خروجش از برجام رخ داد. حالا ترامپ ميكوشد در عوض تمام پيماننامههايي كه نقضشان كرده، پيمان جديدي را ايجاد كند تا بتواند همه امتيازاتي كه ميخواهد در سايه اين ائتلاف به دست آورد.
سوم آنكه، آمريكا ميخواهد با ورود رژيم صهيونيستي به اين ائتلاف روابط بين كشورهاي عربي منطقه و رژيم صهيونيستي را عاديسازي كند؛ زيرا در طول مدتي كه رژيم صهيونيستي اعلام موجوديت كرده، همواره با اعراب در نزاع بوده و هيچ كشوري نتوانسته است روابط مستقيمي با صهيونيستها برقرار كند. نشستن بر سر ميز و شركت در ضيافت و بودن در گروههاي مختلف سبب ميشود تا كشورها براي رژيم صهيونيستي جايگاهي را مشخص كنند كه در آينده به نفع اين رژيم تمام خواهد شد؛ يعني رژيمي كه تا ديروز به رسميت شناخته نميشد، حالا صاحب رأي در جلساتي باشد كه كشورهاي ديگر جهان در آن حضور دارند. در حالي است كه رژيم صهيونيستي ناوگان دريايي آنچنان عظيمي هم ندارد كه بتواند تا خليجفارس رفته و از آن براي امنيت نفتكشها استفاده كند؛ پس اين رژيم غاصب قطعاً هدف ديگري را دنبال ميكند. از سوي ديگر تسلط رژيم صهيونيستي بر امنيت منطقه خليجفارس سبب ميشود كشورهاي عربي هيچگاه نتوانند حتي يك سنگ به سوي رژيم صهيونيستي پرتاب كنند و با اين كار ترامپ دست كشورهاي عربي را در مقابل رژيم صهيونيستي ميبندد.
بدون ايران نميشود
همانگونه كه مشخص است، اين ائتلاف دريايي مانند ديگر طرحهاي دونالد ترامپ نوزادي بود كه مرده به دنيا آمد و عملاً وجود چنين ائتلافي نه تنها به نفع كشورهاي منطقه نيست؛ بلكه بسياري از كشورهايي هم كه شريك اقتصادي و سياسي ايالات متحده محسوب ميشوند، رغبتي براي حضور در آن ندارند. اقتدار جمهوري اسلامي در آبهاي خليجفارس و تنگه هرمز موضوعي نيست كه بتوان با ايجاد ائتلاف و جلسه و سخنراني با آن مقابله كرد.حالا همانطور كه نشريه «گلوبال تايمز» در ادامه مقاله خود درباره رؤياي آمريكاييها براي پيوستن چين به ائتلاف دريايي مينويسد، قطعاً امنيت درياها نيازمند يك ائتلاف است. اين نشريه چيني كه به زبان انگليسي منتشر ميشود، در پايان تصريح ميكند: «البته بايد يك ائتلاف دريايي در منطقه تشكيل شود؛ اما قطعاً نه به رهبري آمريكا و نه در خدمت راهبردهاي آمريكا. اين ائتلاف دريايي بايد از منافع كشورهاي منطقه و شركاي تجاري مشروع آنها حمايت كند.» هر ائتلاف و گروهي در منطقه بدون حضور ايران نه تنها به هيچ نتيجهاي نخواهد رسيد؛ بلكه مشروعيتي هم ندارد. ايران به منزله ابرقدرت منطقه غرب آسيا بايد نقش اصلي را در چنين ائتلافهايي بازي كند. آمريكا هم اگر واقعاً به فكر امنيت منطقه است، چارهاي ندارد جز آنكه دست به دامان جمهوري اسلامي ايران شود.