در اردوگاه اصلاحات چه خبر است؟ سخنان متفاوت و ضد و نقيض چهرههاي مشهور اصلاحطلب هر يك چه معنايي دارند؟ آيا گفتههاي تند و تيزي كه اين روزها در رسانههاي اصلاحطلب به چاپ ميرسد، مقدمهاي بر فروپاشي جريان اصلاحات است؟ آيا بايد منتظر تجزيه اين جريان سياسي باشيم يا شاهد اختلافنمايي مصنوعي با اهداف انتخاباتي هستيم؟ آيا قرار است از دل طيف اصلاحات «جريان سوم» توليد شود يا به عكس، تسويه نيروهاي شبه اصلاحطلب در دستور كار قرار دارد؟ آيا ليدري «سيدمحمد خاتمي» به پايان راه رسيده است؟ آيا اصلاحطلبان واقعاً به دنبال رهبري جديد هستند؟ اين پرسشها تنها بخشي از ابهاماتي است كه در نتيجه گفتههاي چهرههاي نزديك به جريان اصلاحات و نوشتههاي رسانههاي وابسته به آن در افكار عمومي به وجود آمده است! پرسشهايي كه بسيار زود است به آنها پاسخي قطعي داد؛ اما تحليلگران مسائل سياسي از وجود چند احتمال در اين باره سخن ميگويند.
دوران تصميمسازي
رسانههاي اصلاحطلب، از «شرق» به عنوان قديميترين، تا «مشق نو» كه شمارههاي ابتدايياش روي دكههاي روزنامه فروشي قرار گرفته است! در ماههاي اخير وجه مشترك پر رنگي دارند! انتشار مناظرات گروهي با حضور چهرههايي مانند «مصطفيتاجزاده»، «عباسعبدي»، «سيدحسين مرعشي» و... نشستهايي با موضوع بازنگري در ساخت و عمل جريان اصلاحات و گفتوگو براي پاسخ دادن به اين پرسش برگزار شده است كه «اصلاحات در آينده چگونه بايد عمل كند!» عناويني كه به تكرار در مصاحبهها، يادداشتها و ستونهاي اين رسانهها نيز تكرار شده است!
آنجا كه «احمد زيدآبادي» ميگويد: «جنبش اصلاحطلبي ايران به باور من شكست خورده است و به اهداف مورد نظر خود نيز دست پيدا نكرده است، حتي در مواردي هم از اهدافش دور شده است. اي كاش نام اصلاحطلبي را روي آن نگذاشته بوديم» يا وقتي كه اضافه ميكند: «رهبران جريان اصلاحات بايد تواناييهاي بزرگ فكري و استعدادهاي خاص استراتژيك داشته باشند.» يا آنجا كه «ابراهيم اصغرزاده» ميگويد: «ما با يك سري اصلاحطلب بروكرات مواجه هستيم كه فرصت طلبانه وقتي به قدرت ميرسند مسئله آنها منافع شخصي و گروهيشان است. اينها وجود دارند و توجيه كننده اين سياست هستند كه اصلاحطلبان نبايد به سمت تودههاي مردم حركت كنند.» ميتوان با بهزاد نبوي همنظر بود كه اصلاحطلبان در حال «بلند بلند فكر كردن» براي حل مشكلات و اختلافات خود هستند!
موضوعي كه «عباس عبدي» نيز در نشستي كه «روزنامه سازندگي» برگزار كرده بر آن تأكيد ميكند و ميگويد: «راه حل شرايط موجود، گفتوگوي آزاد درون اصلاحطلبي بدون برچسبزني است و هر نتيجهاي به دست آمد، راه درست است، ولو اينكه بعداً مشخص شود راه غلطي بوده؛ چون تصميمي كه درون سازمان گرفته شود، خوب است؛ چرا كه محصول مشاركت و حضور تكتك آدمهاست.»
اما پرسش اين است كه آيا اصلاحطلبان در شرايطي هستند كه بتوانند به تصميمي واحد برسند؟ ديدگاههاي طيفهاي مختلف اين جريان تا چه اندازه همخواني دارد؟ بلند بلند فكر كردن اين طيف سياسي را به وحدت خواهند رساند يا شكافها و اختلافات را عميقتر خواهد كرد؟ آيا اصلاحطلبان از اين خود انتقادي و خرد جمعي به سلامت عبور ميكنند؟
در آستانه فروپاشي
شواهد و قراين حكم به منفي بودن پاسخ اين پرسشها ميدهد! وقتي مواضع «غلامحسين كرباسچي» در گفتوگو با روزنامه سازندگي آنجا كه ميگويد: «آقاي خاتمي مورد احترام همه بوده و هستند؛ اما آيا به واقع آقاي خاتمي اصلاحات را رهبري ميكنند؟ اينكه زماني در جريان انتخابات يا در مسئله و حوزه ديگري ايشان اظهار نظري كنند و همه به نظر ايشان احترام بگذارند، به معناي رهبري نيست. جريان اصلاحات نه در وضعيت فعلي كه در گذشته نيز به معناي واقعي رهبر نداشته و نيازمند رهبري است كه برنامه، خط مشي و استراتژي آن را تعيين كند»، و اظهارات «سيدحسين مرعشي» از چهرههاي شاخص كارگزارن آنجا كه ميگويد: «مجلس پنجم حركت جديدي بود كه كارگزاران شكل [دارند] و به خرداد 1376 رسيد.» گفتههايي كه معنايي جز مالك كارگزاران بر «برند اصلاحات» ندارد را كنار نگاه و مرام اين حزب به عنوان جرياني عملگرا، بروكراتيك و خواهان حضور در قدرت بگذاريم و در مقابل آن «نامه 100 تن از جوانان اصلاحطلب» به «سيدمحمد خاتمي» را كه نام افرادي چون «عبدالله مؤمني»، «ضياء نبوي»، «مهدي حاجتي» و «غنچه قوامي» از چهرههاي نزديك به «طيف مشاركت» پاي آن ديده ميشود مرور كنيم؛ نامهاي كه در آن با انتقاد از قدرت گرفتن بروكراتها و محافظهكاران در جريان اصلاحطلبي، خواستار تشكيل «نهاد ملي اصلاحات» شده و تأكيد ميكنند اصلاحات به نوعي سياستورزي تنها بروكراتيك، بيبرنامه و تهي از آرمان به منظور به دست آوردن قدرت تقليل يافته است، ديگر نميتوان مسئله فروپاشي اصلاحات را موضوعي انتزاعي و دور از واقعيت فرض كرد! مسئله فروپاشي كه «صادق زيباكلام» آن را «خروج سازندگي از اصلاحات» مينامد و «محمود صادقي» با اين جملات زهردار به استقبال آن ميرود كه «پيوند كارگزاران با اصلاحطلبان از ابتدا، بيش از آنكه هويتي باشد، سياسي بود. بهترين توصيف براي اين جريان همان راست مدرن برآمده از راست سنتي است؛ خاستگاه اصلي اُليگارشي در نظام جمهوري اسلامي و بياعتنا و بلكه معارض با عدالت اجتماعي كه تبار اصلي اصلاحطلبان است.» جملاتي كه نشان ميدهد مباحث مطرح ميان اصلاحطلبان، فراتر از تضارب آرايي در راستاي «خود انتقادي» و «تصميمسازي» است.
اختلافاتي كه آبشخور آن، تفاوت ديدگاه طيفهاي گوناگون اصلاحات است؛ طيفهايي كه «سعيد حجاريان» آنها را فراتر از تقابل «كارگزارانـ مشاركت» يا «بروكراتـ آرمانخواه» دانسته و در مقالهاي با عنوان «خط امام، اصلاحات و جنبش سبز» با بيان اينكه جريان موسوم به اصلاحات با ائتلاف «كنشگران تغييرخواه و چپهاي خط امامي» تشكيل شد، اذعان ميكند در جريان انتخابات سال 1388 «سبز»ها به عنوان سومين ضلع اصلاحات شكل گرفتند؛ اضلاعي كه با گذشت بيش از 20 سال از دوم خرداد و نزديك به يك دهه از انتخابات دهم رياستجمهوري «نه تنها تلفيق و تجميع نشدهاند، بلكه ميان آنها مرزبندي صورت گرفته است؛ چپهاي خط امامي در گذشته متوقف ماندهاند، اصلاحطلبان گذشته را به ديده انتقادي مينگرند؛ اما تحرك كافي از خود نشان نميدهند و حاميان جنبش سبز تا حد زيادي آموزههاي قدما را نفي ميكنند.» اختلافاتي كه ميتواند زمينهساز تجزيه اين جبهه، به طيفهاي رقيب يكديگر باشد.
اختلاف بازي
احتمال ديگر كه طرفداران زيادي نيز دارد، سناريوي ساختگي بودن همه اين اختلافات است. براساس اين احتمال، اصلاحطلبان براي عبور از بن بست مقبوليت اجتماعي در ماههاي منتهي به انتخابات يازدهم مجلس، نمايشي از اختلاف را طراحي كردهاند!
تصميمسازان اصلاحات كه به خوبي ميدانند افكار عمومي از عملكرد دولت مورد حمايت آنها ناراضي است و نمايندگان اصلاحطلب مجلس و شورايهاي يكدست اصلاحطلب در كلان شهرها به هيچ عنوان نتوانسته خواستههاي مردم را برآورده كنند! شكست در انتخابات پيشرو را بسيار نزديك ميدانند و نسبت به عواقب آن شكست نگران هستند. چنانكه «ابراهيم اصغرزاده» ميگويد: «وقتي دولت، ناكارآمد باشد و مردم در خيابان آن را لعنت كنند، هر چقدر هم ما در رسانههاي اصلاحطلب عكس روحاني را در ماه ببينيم، تودههاي مردم باور نخواهند كرد و اگر با طناب يك دولت ضعيف به سمت صندوق رأي برويم و مردم را تشويق كنيم پاي صندوق بيايند، چه بيايند و ليستمان شكست بخورد و چه نيايند، در هر دو حال فاتحه اصلاحطلبي خوانده شده است؛ آن هم با صندوق رأي! اينكه اصلاحطلبان با صندوق راي زمينگير شوند، فاجعه است.»
از اين رو، تصميمسازان اصلاحات تنها راه چاره را در نمايش اختلافات دروني و ساختن دوگانه اصلاحطلب خوب و اصلاحطلب بد يافتهاند! موضوعي كه «چهره كمحرف» اصلاح طلبان، واضحتر از ديگران از آن سخن گفته و صراحتاً اعلام كرده است: «امروز همان دوستاني كه عامل تصميم سال 1392 (اجبار عارف به انصراف به نفع روحاني) بودند طلبكار شدهاند. راهبرد ما در انتخابات پيشرو، ارائه يك ليست «كاملاً اصلاحطلبانه» است. دنبال ليست تأثيرگذار هستيم؛ اما ممكن است با توجه به شرايط به سمتي برويم كه اقليت تأثيرگذار باشيم؛ زيرا معتقدم ضربهاي كه از ليست اميد خورديم بايد يك درس جدي براي جريان اصلاحات باشد.» جملاتي كه به روشني تقصير كمكاريها و ناكارآمديها را به گردن ائتلاف مياندازد! و انگشت اتهام را به جاي «جريان اصلاحات» به سوي افرادي كه به واسطه پيروزي اصلاحطلبان به دولت، مجلس و شوراهاي شهر راه يافتند، نشانه ميرود! سناريويي كه حتي گوينده جملات فوق نيز در ميان قربانيان آن ديده ميشود!»
«سعيد حجاريان» براي توجيه ناكارآمدي اصلاحطلبان تقصيرها را گردن شخص «محمدرضا عارف» مياندازد و ميگويد: «ما اگر صد نماينده به مجلس بفرستيم؛ ولي ليدر نداشته باشند، به هر طرفي ميلغزند و هزينه ايجاد ميكنند. «فراكسيون اميد» به چنين وضعيتي دچار شد... به ياد داريد زماني آقاي ناطقنوري در مجلس بود و ميگفت اگر دست به عمامهام زدم يعني رأي منفي بدهيد و اگر دستم پايين بود رأي مثبت بدهيد؛ يعني نظر نمايندگان به رهبر فراكسيونشان بود. ما بايد سطح رئيس فراكسيون اصلاحطلبان را بالا ببريم.» سخناني كه رئيس فراكسيون اميد كه بر جايگاه رياست شوراي عالي اصلاحطلبان نيز تكيه زده است در واكنش به آن اظهار داشت «بوي ديكتاتوري به مشام ميرسد» و تنها ساعتي بعد، خبر جانشين شدن «سيدعبدالواحد موسوي لاري» به جاي عارف بر شوراي عالي اصلاحات رسانهاي شد!