فرانسه در قرن نوزدهم، آن زمان كه مانند بريتانيا در جستوجوي راهي براي نفوذ به داخل چين بود، شروع به گسترش نفوذ و دخالت در ويتنام كرد. بر اساس پيمان «سايگون» در پنجم ژوئن سال 1842 ميلادي، امپراتور «تودوك» منطقة «كوشين شين شرقي» را به فرانسه داد. سپس فرانسه «آنام» و «تونكن» را تصرف كرد؛ اما با مخالفت امپراتوري چين مواجه شد؛ با اين حال، به دليل ضعف و فتور امپراتوري چين كه به شدت از طرف قدرتهاي غربي كه امتيازاتي را در اين كشور ميطلبيدند، تحت فشار بود، سرانجام در 9 ژوئن سال 1885 ميلادي، با امضاي پيمان «تين تسين» قيموميت فرانسه را بر مناطق تونكن، آنام و كوشين شين به رسميت شناخت. به اين ترتيب، ويتنام تحت قيموميت فرانسه درآمد. اين سرآغاز دورة پرآشوب استعماري براي مردم ويتنام بود كه كشور آنها را چندين بار درگير جنگهاي خونين با فرانسه، سپس ژاپن و بار ديگر با فرانسه كرد.
در دهه 1930، شورشهاي ضد استعماري آغازگر دورهاي از جنگ و اشغال بود كه 40 سال طول كشيد. در سال 1940، ژاپن، ويتنام را اشغال و حكومت دستنشاندهاي تحت امپراتوري «بائو داي» برپا كرد. در سال 1941 «هوشيمين» رهبر كمونيست، «ويتمين» را به صورت ارتش مليگراي چريكي براي جنگ با ژاپنيها بنيان نهاد. در ماههاي آخر جنگ، ويتمين از آمريكا كمك دريافت كرد. پس از تسليم ژاپن، جمهوري دموكراتيك ويتنام، با رياست هوشيمين در هانوي تأسيس شد. فرانسه تا 1946، سلطه خود را بازنيافت و در ابتدا جمهوري دموكراتيك ويتنام را به عنوان يك «كشور آزاد» داخل هندوچين، فرانسه به رسميت شناخت.
پس از برخورد ميان حكومت هانوي و فرانسويها، هوشيمين هانوي را ترك و جنگ چريكي را با استعمارگران و بائو داي، امپراتور به تخت بازگشته آغاز كرد. در اين ميان، ويتمين به تدريج تمام تونكن را به دست آورد و در 1954 فرانسويها را در «دينبينفو»، پس از 55 روز محاصره وادار به تسليم كرد.
تحولات هند و چين و شكست فرانسويها به منزله يكي از كشورهاي قدرتمند استعمارگر، بازتابهاي جهاني داشت و به سختي ميتوان بازتاب شكست فرانسويها را در دنياي تحت استعمار و تسلط آن زمان، به ويژه در ماوراء بحار فرانسوي تصوّر كرد. استعمارگران مغلوب شده بودند و يك ارتش منظم شكست خورده بود. «بنيوسف بنخضاء» رئيس دولت موقت جمهوري الجزيره به ياد دارد كه «روز ٧ مه ١٩٥٤، ارتش هوشي مين به سپاه اعزامي فرانسه به ويتنام، فاجعه خفتآور «دين بين فو» را تحميل كرد. اين شكست فرانسه براي كلية كساني كه تصوّر ميكردند انتخاب راه حل شورش مسلحانه در كوتاه مدت، ديگر تنها داروي منحصر به فرد و يگانه استراتژي ممكن است، مانند چاشني انفجاري نيرومندي عمل كرد. كنش مستقيم از تمام ملاحظات ديگر پيشي گرفته و به اولويت اولويتها تبديل شد». كمي بيش از سه ماه پس از قرارداد ژنو، شورش الجزيره در اول نوامبر ١٩٥٤، آغاز شد.
شكستهاي پيدرپي ارتش فرانسه در هند و چين، آگاهي از همبستگي ميان مستعمره شدگان را در همه جاي اتحاديه فرانسه تشديد كرد؛ به عنوان نمونه، براي نخستين بار در بنادر الجزيره است كه كارگران بندر از باركردن وسايل و تجهيزات به مقصد هندوچين خودداري ميكنند. «فرهاد عباس»، رهبر مليگراي الجزيره در پيش درآمد «تب استعماري» در سال ١٩٦٢ مينويسد: «دينبينفو فقط يك پيروزي نظامي نبود. اين جنگ همچون يك نماد باقي ميماند. دينبينفو «والمي» خلقهاي تحت استعمار است. اثبات وجودي انسان آسيايي و آفريقايي در برابر انسان اروپايي است. تأييد حقوق بشر در مقياس جهاني است. در دينبينفو، فرانسه تنها مشروعيت حضورش، يعني حق قويتر بودن را از دست داد.»