«بوی باران» سریالی 70 قسمتی است که بر روی آنتن رفت. این سریال با ژانری معمایی توانست پس از پخشِ چند قسمت ابتدایی، مخاطبان زیادی را پای تلویزیون بنشاند، البته حضور بازیگرانی سرشناس، مانند رضا کیانیان که مدتی است حضورش در قاب تلویزیون کمرنگ شده بود و هنرمندانی مانند رویا نونهالی، حمیرا ریاضی و نرگس محمدی در جذب مخاطبان نیز مؤثر بود.
اما از همان ابتدا به دلیل مسائلی، مانند تغییر نام سریال از «عروس تاریکی» به «بوی باران» و پس از آن، درج ناگهانی رده سنی و همچنین پیوستن ناگهانی محمد اصفهانی به عنوان خواننده تیتراژ پایانی، این سریال با حاشیههای زیادی روبهرو شد. اگرچه محمود معظمی، کارگردانِ این مجموعه تلویزیونی درباره این تغییر نام اثرش اینگونه توضیح میدهد که نام «بوی باران» با کلیت اثر سازگاری بیشتری داشت و عنوان سریال را از «عروس تاریکی» که ناظر بر بخش کوچکی از داستان میشد، به «بوی باران» که با حال و هوای داستان بیشتر تناسب دارد، تغییر دادیم.
رفتارهای ضد و نقیض
در قسمتهای ابتدایی، حضور شهاب، جوانی از خانواده متمکن که به اعتیاد دچار شده و در مهمانیهای آنچنانی شرکت میکند، چنگی به دل نمیزد؛ اما با شروع داستان اصلی، یعنی قتل دختری در شب عروسیاش و دستگیری خواستگار سابقش(پیمان) به عنوان متهم، رفته رفته ماجرا جذابتر میشود. اما با وجود همه نقدهای جدی بر فیلمنامه ساخته معظمی، این اثر توانست مخاطبان زیادی را با خود همراه کند.
یکی از جدیترین نقدها به این سریال منفعل نشان دادن پلیس و دستگاه قضایی کشور است، از بازپرس بیخیالِ ماجرا گرفته تا وکیلی که برای گرفتنِ انتقام خواهرزادهاش، خواهر موکل خود را به خطر میاندازد و در نتیجه شاهد مرگ جوان بیگناهی هستیم که شخصیت تحسین شده داستان است. سهیل نخبهای است که با وجود مخالفتهای خانوادهاش با خواهرِ پیمان (ترانه)، ازدواج میکند و مسیر تلاش برای اثبات بیگناهی برادرزنش کشته میشود.
در اینجا مخاطب میپذیرد همه حرفهای مادر سهیل مبنی بر اینکه نباید با ترانه که خانوادهای بیسر و سامان دارد ازدواج کند، درست است. او حتی از ترانه خواسته بود دست از سر پسرش بردارد تا پسرش بتواند زندگی آرامی را سپری کند. مرگ سهیل موج انتقادها از سریال بوی باران را شدت داد و در این زمان بود که مخاطبان ریزش زیادی پیدا کردند. عجیبتر اظهارنظر «نعمتی» نویسنده فیلمنامه سریال درباره تأثیری است که مرگ سهیل بر ذائقه مخاطبان گذاشته است. وی میگوید: «من فکر نمیکردم مردم آنقدر درگیر سریال شوند مثلاً درگیر مرگ سهیل شدند و واکنشهای عمیقی نشان دادند»!
یکی دیگر از انتقادهای وارد بر سریال این است که چرا پیمان بیدلیل در زندان ماند و این در حالی است که پلیس فهمیده بود فرشته زنده است. شاید نویسنده بگوید این برای ردگمکنیِ باندِ قاچاقچیان بوده، در این صورت چرا بازپرس به ترانه که میدانست جان خودش را بابت نجات برادرش به خطر انداخته، چیزی نگفت؟ در واقع پلیس آنقدر دست دست کرد و کاری نکرد تا چندین نفر مانند سهیل و برهان کشته شدند. از طرفی قاچاقچیان را نیز نتوانست دستگیر کند؛ بلکه این مرجان دخترِ قاچاقچی بزرگ بود که پدر خود را لو داد.
تلاش شده است در بوی باران خانواده در محوریت قرار بگیرد، اما در این فیلم تنها خانواده سهیل است که خانوادهای موفق و سالم نشان داده شده که اتفاقاً بزرگترین ضربه را نیز همین خانواده با مرگ فرزندشان میخورد، در صورتی که خانواده آسیبدیدهای مانند خانواده ترانه پس از مرگ ناراحتکننده سهیل با خوبی و خوشی به خانه بزرگتر نقل مکان میکنند.
نقد جدی دیگری که بر این سریال وارد است، رها کردن برخی موضوعات مهم داستان است، اینکه چطور ترانه برای برادر معتادش خود را به آب و آتش زده و وارد معرکه شده است، پس از اینکه همسرش را از دست میدهد، حتی به دنبال قاتل همسرش نمیگردد و فقط برای شادی روح سهیل، به دنبال کارهای خیر است، آن هم با کمک کسانی که به ذات پلیدشان پی نبرده است و ترانه این شخصیت زرنگِ ماجرا نشناخته به آنان اعتماد میکند.
استرسهای بیدلیل!
تنشها، استرسها و رها کردن اصل ماجرا در خلال ماجراهایی که شاید نبودشان، ضربهای به اصل داستان وارد نمیکند، از دیگر انتقادهای وارده بر این سریال است.
از نقاط ضعف دیگر این سریال شخصیتپردازی و توجیهات ضعیف است؛ برای نمونه وکیلِ پیمان تلاش میکند به خاطر خواهرزادهاش از شهاب و مادرش با کمک به ترانه انتقام بگیرد؛ این در حالی است که خواهرزادهاش تا قبل از تصادف، در مهمانی همراه پیمان بوده و با او مواد مصرف کرده است و در واقع مانند خود شهاب به هیچ گونه اخلاقیاتی پایبند نبوده است.
شخصیت شهاب نیز یک تناقض جدی دارد و آن هم موفقیت او در اداره کارخانه در زمان اعتیادش و قبل از آلوده شدن به پولشویی است.
با همه این انتقادها، بیانصافی است اگر بگوییم «بوی باران» هیچ نقطه قوتی نداشته است. ژانر معمایی آن به خودی خود تازگی و تنوع جدیدی در سریالهای تلویزیونی دارد، از طرفی برخی معضلات مانند مشکلاتی که تولیدکنندگان ایرانی با آنها دست و پنجه نرم میکنند، به خوبی به تصویر کشیده شده است.
نشان دادن افرادی مانند عموی مرجان که با قیافه ظاهرالصلاحشان در بین مسئولان نفوذ کرده و به دلیل منافع شخصیشان به نظام و مردم ضربه میزنند و از صداقت و درستی جوانانی، مانند سهیل و ترانه سوءاستفاده میکنند، از دیگر نقاطی است که غافلگیرکننده و با ظرافت به آنها توجه شده است.
اما با این حال باید گفت، این سریال تعریفی از تلخی و سیاهی جامعه است. «نعمتی» در این باره میگوید: «تلخی همیشه چیز بدی نیست. غصه مسئلهای غریزی نیست. ما جز سهیل هیچ ختمی را نشان ندادیم. مادربزرگ یا فریبا مُردند؛ اما مراسمی نشان ندادیم. در زیر تیغ یک نفر میمیرد و فقط یک قسمت ختم را نشان میدهند. خواهری تلاش میکند تا برادرش را نجات دهد و این تلاش برای خوبی است و یا سیاوش(رضا کیانیان) به کارتن خوابها کمک میکند. این سریال درباره آسیبهای اجتماعی است و قطعاً تلخیهایی هم دارد.» طبعاً نشان دادن معضلات جامعه امری ضروری است؛ اما آنچه بارها آن را مطرح کرده و دوباره بر آن تأکید میکنیم، این است که بیش از هر چیز جامعه کنونی کشورمان به طنز، کمدی و فضایی شاد و در واقع سریالی با بوی واقعی باران که بوی زندگی و طراوت است، نیاز دارد و در اینگونه قالبها نیز میتوان معضلات بزرگ جامعه را به تصویر کشید.