اين روايت در كافي شريف آمده است كه حضرت فرمودند بلايي كه براي ائمه(ع) پيش ميآيد ناشي از جهالتشان نيست. نه اينكه امام(ع) نميداند كه اگر به كوفه حركت كند چه اتفاقي ميافتد، نه اينكه اميرالمؤمنين(ع) نميدانند كه اگر وارد صفين شدند پايان جنگ صفين حكميت است، اين را امام ميداند، سيدالشهداء(ع) ميداند كه پايان قدم گذاشتن در اين راه شهادت است. در اين روايت فرمودند كه اگر امام اين امور را نداند كه امام نيست! ولي اينكه پا به اين ميدان ميگذارند اين ابتلاي الهي است و ترفيع درجه نيز محسوب ميشود. اينطور نيست كه ابتلاي امام هم ناشي از العياذبالله خطاي ايشان باشد. براي ما اينطور است. در روايات ميفرمايد معمولاً بلايي كه براي شما پيش ميآيد ناشي از عمل خودتان هست «وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْدِيكُم»(شوري/ 30).
شخصي بر حضرت وارد شد و پايش به چارچوب گير كرد و زمين خورد. حضرت فرمودند: «وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصِيبَهٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْدِيكُم». در صحنه تذكر دادند كه اين حادثه به خاطر خطاي شما بود! به حضرت عرض كرد: آقا من چه خطايي كردم؟ حضرت فرمودند: بسمالله نگفتي و وقتي وارد شدي از خدا غفلت كردي، پايت را روي زمين گذاشتي خيال كردي زمين سفت است؛ پس خداي متعال زمينت زد! در روايت هم آمده است كه اگر انسان بسمالله نگويد، شرك خفياي بر دلش مينشيند. خداي متعال در باب مؤمن براي اينكه اين شرك در او باقي نماند اين ابتلا را پيش ميآورد و با اين ابتلا او را تطهير ميكند.
به حضرت عرض كرد: آقا پس ماجراي سيدالشهداء چيست؟ «وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصِيبَه»: ما مصيبتي بالاتر از مصيبت سيدالشهدا(ع) كه نداريم! حضرت فرمود: آن ترفيع درجه است و ربطي به شما ندارد. اينطور نيست كه اگر ما خطا ميكنيم و حادثه برايمان پيش ميآيد در باب معصوم هم همينطور باشد. معصوم فقط ترفيع درجه و به يك معنا شفاعت است. در واقع تحمل بلاست براي شفاعت و دستگيري.
انتخاب شهادت براي دستگيري از امت
در غروب عاشورا خداي متعال حضرت را مخير فرمود بين شهادت و پيروزي و از مقام حضرت هم چيزي كم نشود. اين سخن در اين روايت عجيب است كه هيچ از مقام خود شما كم نميكنيم و تا همينجا همه چيز انجام شده؛ يعني كأنه شما امتحانتان را پس داديد. تلقي من اين است كه فقط يك چيز از دست ميرفت، آن هم ما بوديم كه از دست ميرفتيم. غروب عاشوراست، همه شهيد شدند، اهل بيت هم آماده اسارتند، حضرت مجروح و غصهدار هستند؛ اما حالا خداي متعال پيغام فرستاد كه هيچ چيز از شما كم نميكنيم و همه چيز را هم برميگردانيم؛ همانطور كه به حضرت ايوب برگردانده شد. حضرت شهادت را انتخاب كردند تا دستگيري كنند. از عالم ميثاق هم همينطور بوده «بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَه» اين بلاي عظيم براي استنقاذ ماست، براي دستگيري ماست، گرچه براي خود حضرت هم ضيافت خاصي است «يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّه، ارْجِعِي إِلى رَبِّكِ راضِيَه مَرْضِيَّه»(فجر27ـ 28) ولي اين ضيافت تنها ضيافت براي حضرت نيست، ضيافت براي محبان حضرت نيز به شمار ميآيد و اين شهادت براي اين هم هست.
بنابراين در باب معصوم اينطور نيست كه ابتلائات ناشي از جهل حضرت باشد. آيا حضرت نميدانستند كه واقعه عاشورا به اينجا ميرسد و به اين ميدان پا گذاشتند! البته كه نه! ايشان همه چيز را ميدانستند. در بياني از امام صادق(ع) در كتاب اصول كافي ايشان آنهايي را كه جزو محبان حضرت هستند و ميگويند: امام علم به اين امور ندارد توبيخ كردند. شخصي سؤال كرد: آقا پس چرا ميروند در دل بلا؟ اگر اميرالمؤمنين(ع) ميدانست چرا وارد صفين شد؟ چرا امام مجتبي(ع) وارد جنگ شد و پايانش به صلح كشيد؟ چرا سيدالشهداء(ع) وارد اين صحنه شد؟ حضرت آنجا دو نكته را فرمودند: يكي اينكه اين ناشي از نبود علم نيست، بلكه اين ابتلا و تدبير الهي است و امام هم پاي اين تدبير ميايستد. نكته ديگر اينكه اگر امام در اين صحنه دعا كند دعايش مستجاب است و همه چيز برميگردد؛ ولي امام دعا هم نميكند. اين متمم بحث است، نه اينكه امام علم نداشته و به حادثه كربلا رفته و گير افتاده است، بلكه ايشان با علم به وسط صحنه رفته و كار هم دست خودش است و اگر دعا كند همه چيز برميگردد، ولي دعا هم نميكند.
كسي به اميرالمؤمنين(ع) عرض كرد: آقا شما كه ميتوانيد تصرف كنيد معاويه را ساقط كنيد! حضرت فرمودند: اگر بخواهم از همينجا از تخت او را ساقط ميكنم! همينطور هم هست؛ براي امام كه اين بحثها نيست مثل اينكه آدم بگويد دست خداي متعال بسته است. اين را درباره خداي متعال هم ميشود گفت. خداي متعال ميدانست و سيدالشهدا(ع) را در وادي بلاي عاشورا انداخت! پس اگر خداي متعال ميداند و با فرض دانستن رقم ميزند هيچ اشكال ندارد كه امام هم بداند. امام ميداند تدبير خدا اين است و به دنبال تدبير خدا ميرود. مقاتل نقل ميكنند كه به حضرت عرض كردند: نرويد! حضرت فرمود: جدم فرمود: «قَدْ شَاءَ أَنْ يَرَاكَ قَتِيلا»، گفتند: لااقل با خودتان اهل بيت را نبريد، فرمودند: «قَدْ شَاءَ أَنْ يَرَاهُنَّ سَبَايَا»؛ خدا خواسته اينها به اسارت برسند؛ البته عرض كردم اين بلا بلايي هست كه هم ضيافت خاص است هم شفاعت و دستگيري از امت.
زينت كردن زمين براي امتحان بندگان
پس آغاز سوره كهف اين است كه خداي متعال ميفرمايد: حمد از آن خدايي است كه اين كتاب را بر عبد خودش نازل كرد؛ كتابي كه هيچ انحرافي در آن نيست، كتابي كه قيم است و در آن انذار و بشارت وجود دارد. بعد ميفرمايد: «فَلَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ عَلى آثارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِيثِ أَسَفا»(كهف/ 6): پيامبر ما شايد شما نفس خودت را ميخواهي هلاك كني كه اينها ايمان نميآورند!
اين عبد مطلق خدا آمده با اين كتابي كه خداي متعال خودش را بر نزول آن حمد ميكند(خيلي كار، كار مهمي است) اما اينها ايمان نميآورند؛ پس ديگر به چه ميخواهند ايمان بياورند؟ چطور ميخواهند وارد راه بشوند؟ شما ميخواهي خودت را در معرض هلاكت قرار دهي، انقدر به خودت سختگيري ميكني كه اينها ايمان نميآورند و تلاش ميكني و از خودت مايه ميگذاري كه اينها ايمان بياورند! بعد خداي متعال از يك سنتي حكايت ميكنند و ميفرمايند اگر اينها ايمان نميآورند اشكال ندارد «إِنَّا جَعَلْنا ما عَلَى الْأَرْضِ زِينَهً لَها لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَ إِنَّا لَجاعِلُونَ ما عَلَيْها صَعِيداً جُرُزا»(كهف/ 7ـ 8) اين سنت ماست. ما امكانات روي زمين را زينت و جلوه قرار داديم تا با آن امتحان كنيم، كار ما همين است. در همين امتحان هم آنهايي كه اهل عمل صالحاند شكل ميگيرند. در همين امتحانات ما انسان را براي اينكه به اينجا برسد و اهل «أَحْسَنُ عَمَلًا» بشود مورد ابتلا قرار ميدهيم و بر روي زمين ميآورديمش كه به بيان بعضي از مفسران مانند علامه بزرگوار طباطبايي رضوانالله تعالي عليه گويا جاي اين آدم روي زمين نبود. اين جلوههاي دنيا براي امتحان است و در همين امتحانهاست كه آنهايي كه اهل «أَحْسَنُ عَمَلًا» هستند از مابقي جدا ميشوند.
mirbaqeri.ir