کودک 13-14 ساله افغانی که دو ماه پیش به ایران آمد تا لقمهای نان برای خانواده اش پیدا کند و آن را روانه افغانستان، دیروز وقتی بر سطل زباله افتاد که به همراه خودش وجدانهای خوابیده و ناآگاه و بیمسئول ما را هم روانه این سطل کرد.
چند روز پیش بود که یک فیلم چند دقیقه ای و البته تلخ از یک کودک کار زباله گرد در فضای مجازی منتشر شد و باعث جریحه دار شدن احساسات و عواطف آنهایی شد که به تماشای آن نشستند. در این فیلم یک مرد جوان پسرکی را که در داخل سطل بزرگ زباله به دنبال زباله خشک و یا غذای نیم خور می گردد به داخل سطل می اندازد و بعد هم به همراه دوست یا دوستانش خنده مستانه سر می دهند و فیلمی را که از این اتفاق گرفته اند در فضای مجازی منتشر می کنند. احتمالا آن ها فکر می کردند در این شرایط دشوار اقتصادی و اجتماعی که این روزها بیش از گذشته یقه مردم را گرفته و اخم به چهره شان انداخته اسباب شادی و خنده بقیه خواهند شد، ولی کاملا عکس آن رخ داد و تلخی و درد دیگری بر دردهای قبلی افزوده شد.
هرچند طولی نکشید و آن دو جوان خطاکار خود را به پلیس معرفی کردند، اما مهمتر از اینها سوال های بی شماری است که بی پاسخ ماند که همه ما در برابر این پرسش ها باید تامل کنیم. چرا این همه کودک کار؟ چرا شغلی به اسم زباله گرد؟ چرا زباله تفکیک نشده و غذای اضافه تفکیک نشده؟ و چراهای زیاد دیگری.
کودکان کار پدیده غالبی شده است و کمتر شهری را می توان سراغ گرفت که ردی از آن ها نباشد. شاید آن قدر پشت چراغ های قرمز و کنار سطل های زباله آن ها را دیده ایم که نسبت به کار و وضع و حال و روزشان بی تفاوت شده ایم. کودکانی که محصول مهاجرت و بی سرپرستی و بد سرپرستی اند و اغلب محروم از تحصیل و غذای کافی و سرپناه اند.آنها زاییده فقرند و بهبود شرایط برای آنها تقریبا بیمعنی است و عملا کمتر رخ میدهد. بیشتر مواقع نه تنها مردم عادی که مسوولان شهری و مربوطه هم یادشان میرود آنها هم عضوی از جامعه هستند و نیازمند توجه و امکانات رفاهی و مهمتر نیازمند حداقلهای یک زندگی بسیار معمولی. آنها محصول شرایط دشوارند و اگر از این وضعیتی که در آن قرار نگرفته اند بیرون نیایند مشکلات دیگری را هم موجب میشوند که کاملا بدیهی است.
این روزها فکر و ذهنمان و عمده بحثهایمان درباره گرانی و بنزین و وضع معیشتمان است و نگرانی از این وضع پیش آمده چشمگیر است، اما همچنان که نگران وضع اقتصادیمان هستیم بد نیست نیم نگاهی هم به وضع فرهنگیمان داشته باشیم و البته وضعیت اجتماعی مان.
جمله کلیشه ای انسان موجودی اجتماعی است را به خاطر بیاوریم. وقتی ما در یک جامعه زندگی می کنیم یعنی رفتارها و کنشهای ما برهم اثر دارد. آیا ما در زباله گرد شدن آن کودک و اساسا در پیدایش این شغل! سهمی داشتهایم!؟ وقتی ما زباله های مان را تفکیک نمیکنیم و غذای قابل استفاده و زبالههای خشک را (که امکان تبدیل آنها به پول وجود دارد) با زباله های تر یکسان فرض میکنیم و راهی سطلهای بزرگ زباله بر سر کوچه و خیابان میکنیم، در واقع بر پیدایش کاری به اسم زباله گردی کمک کرده ایم و بخشی از کودکان محتاج به کار و غذا را راهی این سطلها کرده ایم. هرچند گاهی زباله های خشک را در مبدا تفکیک کردهایم، اما این مدیریت شهری بوده که فکری به حال جمع آوری درست آنها نکرده است. ضعف مدیریت شهری در جمع آوری زباله های شهری را باز هم باید یاد آور شد که سطل های بزرگ بدون در پوش را در سطح شهر پراکنده کرد که بوی تعفن و انتشار آلودگی آنها و جمع شدن حیوانات موذی در مجاور این سطلها را نادیده گرفته و فضای وسیعی را برای دفن هر نوع زبالهای مهیا کرد، بدون آن که سطلهای تفکیکی کنار آنها بگذارد.
مسئولیت اجتماعی هر کدام از ما در برابر کودکان کار و نیازمند چیست؟ آیا باید از کنار آنها بیتفاوت بگذریم یا نه ما هم وظیفهای داریم. همین که شرایط و امکانات را برای فرزندانمان مهیا کردیم کافی است و یا نه هر کودک کار در صورت بهبود نیافتن شرایطش ممکن است آسیبی باشد برای ما و فرزندانمان در جامعهای که همه در کنار هم زندگی میکنیم.
مسایل اجتماعی در هم تنیده اند. بیکاری، فقر، طلاق، اعتیاد، مهاجرت و ...به هم گره خورده اند. اگر مسئولان یک جامعه فکری برای حل آنها نکنند از دل آنها مشکلات بیشتر و جدیدتری متولد می شوند که گریبان همه ما را میگیرند. یادمان باشد کودکان کار هم از این دستهاند. زاده مشکلاتی هستند که خودشان هم مولد مشکلات دیگری میشوند. نباید چشمانمان را روی آنها ببندیم. واقع بینانه و درست باید با آنها روبه رو شویم. چه در جایگاه مسئول و مدیر و چه در جایگاه یک شهروند معمولی.
آگاهی ما افراد یک جامعه در برابر هم حق و حقوق افراد تا کجاست؟ تا آنجا که تمسخر و آزار یکدیگر را مایه شادی خودمان و دیگران تلقی کنیم و یا نه نگاه مان را از این زاویه بچرخانیم و شادی را در جای دیگر و بهتری جست و جو کنیم و ببینیم وظیفه ما در برابر هم چیست و تکلیف مان کدام است.
توجه بیوقفه و برنامهریزی شده نسبت به حل معضلات زندگی شهری ضرورت دارد. با حضور نمایشی مسئولان در چنین مواقعی که پیش میآید و غیبت طولانی آنها در مواقع عادی راه به جایی نخواهیم برد.
کودک 13-14 ساله افغانی که دو ماه پیش به ایران آمد تا لقمهای نان برای خانواده اش پیدا کند و آن را روانه افغانستان، دیروز وقتی بر سطل زباله افتاد که به همراه خودش وجدانهای خوابیده و ناآگاه و بیمسئول ما را هم روانه این سطل کرد. یادمان نرود آن کودک هم انسان است و کرامت دارد که باید آن را ارج بگذاریم.