چرا نظام اسلامی همواره با تهدید مواجه است؟ این پرسش مهم مجدد با وقوع وقایع اعتراضی و حوادث آشوبطلبانه بنزینی اخیر مجال طرح در جامعه، به ویژه در بین جوانانی را پیدا کرد که از حیث تحلیل تاریخی و انباشت دانش سیاسی به تجارب و معلومات بیشتر و شناخت عمیقتری نیاز دارند. رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار امسال با هزاران نفر از بسیجیان، در بخشی از بیاناتشان در راستای پاسخ به این پرسش خاطرنشان کردند: نظام اسلامی برگرفته از مبانی و ارزشهای اسلامی است و اسلام نیز پرچمدار صریح عدالت و آزادی است. از طرف دیگر، نظام سلطه اساساً مخالف آزادی و عدالت است؛ بنابراین نظام اسلامی به طور طبیعی در معرض تهدیدهای سلطهگران و جبهه استکبار قرار دارد.
ترجمان کلانتر این سخنان بدیع و راهبردی اشعار به وجود تمایزات هویتی و تفاوتهای بنیادین گفتمانی بین مکتب اسلام و مکتب لیبرالیسم سرمایهسالار غربی است.
ماهیتشناسی تفاوتها
تفاوتها و تمایزات دو نظام اسلامی و لیبرال دموکراسی غربی در وهله اول به جهانبینی و ایدئولوژی آن دو برمیگردد و تحت تأثیر همین رویکردهای متفاوت به اساس جهان هستی، مسئله وجود، موضوع انسان و... است که ارزشها و هنجارهای متفاوت و به تبع آن، نهادها، ساختارها و رفتارها و عملکردهای مختلف تولید میشود؛ بنابراین تا زمانی که این نکته بدیهی درک نشود یا در عرصه روبنایی و اجرایی سیاستها به دنبال پاسخهای سطحی و سادهسازانه به چرایی تفاوتها باشیم، بیتردید از درک و فهم رابطه و نسبت دقیق و ظریفی که میان اسلام و غرب وجود دارد، عاجز خواهیم بود و هر چه بیشتر تلاش کنیم، کمتر به سرچشمه اصلی اختلاف ها، تعارضها و تضادها میرسیم. اساسا مبنای اصلی دشمنی و خصومت پایانناپذیر آمریکا به مثابه نماد کامل نظام مادی سرمایهسالاری که خود را از هر قید و بند انسانی و اجتماعی آزاد میبیند و مییابد، با نظام جمهوری اسلامی که خود را به منزله سنبل اسلام سیاسی به حدود و ثغور اسلامی و الهی در جنبههای مختلف محدود می بیند، به همین تفاوتها برمیگردد؛ زیرا دشمن در عمق و کنه دشمنی خود به قدرت و خلوص پیام و مؤلفههای بنیادین اعتقادی اسلام پی برده است و میداند این وضعیت عاریتی که برای انسان غربی به وجود آورده و با خواستههای زودگذر نفسانی و جذابیتهای هوسمحور ساحت شناختی وی را کدر کرده و پرده ضخیمی را روی مطالبات انسانی و ماورایی وی کشیده، فرجامش بیداری است و انسان غربی به تعبیر اقبال لاهوری از این «خواب گران» سودجویی و مادهپرستی برخواهد خاست و از مکتب، اندیشمندان و رهبران هوسآلوده خود خواهد پرسید چرا میراث انسانی آنها را به ثمن بخس لذتجویی آنی و ماتریالیسم دنیاگزین آخرت گریز فروختهاند؟
بیداربخشی انسانها و رسالت اسلام
اینکه از بدو انقلاب نظام سلطه لحظهای سنگر عنادورزی با انقلاب و نظام اسلامی را ترک نکرده، به دلیل این است که از پیام بیداربخشی اسلام و به تبع آن گفتمان انقلاب اسلامی و مقاومت هراس دارد و بهترین حالت برای رهایی از آن چالش، برگرداندن آن به سمت تهدیدکننده هویت غربی و مکتب سرمایهداری است؛ البته خطر برای فرهنگ و تمدن غربی زمانی بیشتر و عمیقتر احساس میشود که نسخه عملی از موفقیت تبدیل ایده و ایدئولوژی اسلامی به سازمان سیاسی و نهاد حاکمیتی نیز پیش چشم مردم جهان و حداقل ملل مسلمان جهان قرار دارد که با هزار ترفند سیطرهطلبانه و پروپاگاندایی، دروغ غرب بافته را مبنی بر اینکه اسلام الگوی نظامسازی سیاسی و دولتسازی اقتصادی و جامعهپردازی اجتماعی ندارد باور کرده بودند.
غرب به شدت از موفقیت نظام اسلامی نگران است، از تمدنسازی آن در ابعاد جهانی بیم دارد و از پیروزیهای پیدرپی آن در تحولات سیاسی و تغییر معادلات منطقهای و رقم زدن ائتلافها و برهم زدن توازن قدرتهای مدعی دچار چالش هویتی و ابرقدرتی است و همه اینها را مزیتهای کلیدی بالقوه در اسلام میداند که نباید به فعل در آید و مانند الگوی نظام اسلامی در ایران در دنیا به پیدایش زنجیره جمهوریهای اسلامی منجر شود. مانعسازیها در این مسیر با طراحیهای مهندسی و مداخلات گاه خونین و خشن، از سوی نظام سلطه انجام میشود. وارونه نمایی فرهنگ انقلابی اسلام با طراحی کاریکاتوری از بیداری اسلامی با خلق گروهکی مجعول و بیاطلاع از اسلام به نام داعش و غیره دیده می شود و اینک دومینویی از تحولات براندازانه با خشونت سازماندهی شده را در جغرافیای مقاومت در منطقه از لبنان و عراق تا ایران و سوریه کلید زدهاند.
بنابراین برخلاف اقدامات تخریبی و عربده جویی های خیابانی گماشته های نظام سلطه جهانی و جبهه بزرگ مقابل انقلاب، باید گفت آنها به شدت ضربهپذیر شده و اصطلاحاً با وجود همه کر و فرها و طمطراقهای دهان پرکن امروز در مقابل جبهه انقلاب و مقاومت کم آورده و در گوشه رینگ انقلاب اسلامی و مؤلفههای قدرت نرم فکری و گفتمانی آن گیر افتاده و اقدامات آنها بیشتر با رویکرد تدافعی از فرهنگ و تمدن غربی به منصه ظهور می رسد. البته این موضوع گاهی با زیرکی سلطهگران و به مدد رسانه های واقعی و مجازی به صورت تهاجم جلوه داده میشود که گاهی شوربختانه با اشتباه محاسباتی و تحلیلی برخی داخلیها نیز مواجه می شود. این در حالی است که به تعبیر برخی استراتژیستهای آمریکایی؛ انقلاب اسلامی زلزلهای سیاسی بود که بنیادهای فکری و تمدنی غرب را به لرزه انداخته و غرب باید دههها زمان و هزینه صرف کند تا بتواند خود را از تبعات آن نجات دهد. دست و پا زدنهایی مانند فتنهآفرینیهای گذشته و اخیر بخشی از آن هزینههاست.