در ۱۰ روز گذشته، غرب آسیا شاهد دو رخداد با پیامهای راهبردی و سرنوشتساز بود. آمریکا که برای دنبال کردن دکترین امنیتی خود باید ثقل توانمندیهای خود را در جنوب شرق آسیا قرار دهد، میبایست وارد ریسک و قماری راهبردی میشد و از خطوط قرمز عبور میکرد و با این تصور و امید که ترور علنی و نظامی حاج قاسم سلیمانی بتواند اوضاع در ایران و عراق را یکسرهسازی و سیطره بر منطقه را قطعی کند، منازعهای را در سطوح بالا آغاز کرد. سیاست فشار حداکثری و امکان تسلیمپذیر کردن ایران، همواره در صدر دیدگاههای صهیونیستی و جریانهای افراطی در آمریکا بوده و همواره ترامپ را تشویق کرده است که استمرار آن میتواند اهداف آمریکا را در قبال ایران محقق کند. این رخداد ایران را در شرایطی قرار داد که از دو منظر میبایست، واکنش متناسب از خود نشان دهد و در تراز راهبرد جدید آمریکا ظاهر شود. پاسخ ندادن به آمریکا، سرآغاز روندی یکسویه علیه ایران و مهیا شدن زمینه برای عقبنشینی و امتیازدهی راهبردی ارزیابی میشد و از بعد دیگر، ایران باید در پاسخ به عبور از خطوط قرمز، قابلیت هجومی استراتژی دفاعی خود را تحت عنوان اخرج آمریکا از منطقه علنی میکرد؛ یعنی در پاسخ فوری باید بازدارندگی و در لایه دوم پاسخ باید نظم منطقهای بدون آمریکا را در دستور فرآیندی خود قرار میداد. این در شرایطی است که متحدان آمریکا در منطقه یا داخل کشورهای هدف، در مرز حداقل اعتماد به نفس و چالش موجودیتی قرار داشتند.
آمریکا تصور نمیکرد که ایران با فرمی بیسابقه بر انتقام تکیه کند و واکنشهای مردمی در ایران و عراق نیز پس از آشوبها، قابل اعتنا نخواهند بود. هنگامی که قیام بیسابقه مردم ایران سپس عراق و بسیاری از کشورها در پاسداشت خون شهید سلیمانی و ابومهدی المهندس با سیلی موشکی به مهمترین و بزرگترین پایگاه استقرار نیروهای نظامی آمریکا در عینالاسد همراه شد، محاسبات آنان را به شوک راهبردی و آشفتگی در تصمیمگیری وارد کرد. به همین دلیل آمریکای ترامپ، زمین بازی نظامی را به بازگشت به عرصههای سیاسی، اقتصادی و رسانهای منتقل کرد تا موج خشم ایرانی و منطقهای را از سر بگذراند و در زمینی بازی کند که هزینههای حیثیتی و غیر قابل تحمل نداشته باشد. از این پس، آرایش رفتار منطقهای یا بازیگران دو محور آمریکایی و جبهه مقاومت، تحت تأثیر فضای جدید خواهد بود. آمریکاییها نه قصد دارند و نه میتوانند اوضاع را با شرایط فعلی رها کنند و مسئله خروج و اخراج را به سادگی بپذیرند. به موازات اهداف مادی و ثروتهای منطقه و اولویت امنیت رژیم صهیونیستی و دیگر متحدان منطقهای، سرافکندگی شکست و تلفات مادی و نظامی و بشری و سرزنشهای گسترده در اتهام به فقدان راهبرد و محاسبات دقیق، به آمریکا اجازه نمیدهد تا این حقیقت تلخ را بپذیرد. ولی آمریکا به خوبی میداند عدم پاسخگویی به روشهای سیاسی و رسمی را با گامهای مقاومت مردمی و پرهزینه روبهرو خواهد کرد. به همین دلیل، متحدان و دلبستگان به آمریکا در عراق با تردید، ولی به اجبار، به میدان آمدهاند تا آمریکا را حفظ کنند. کردهای عراقی و بخشی از گروههای اهل سنت عراق از این جملهاند و شاید برای کاهش سرافکندگی، یک بار دیگر آشوبسازی در عراق را امتحان کنند. مدل رفتاری بازیگران عراقی، در نوع رفتار و مواضع بازیگران منطقهای نیز تکرار میشود؛ یعنی در عین حال که توانمندی، عزم و اراده ایران برای پاسخ و آغاز فرآیند راهبردی اخراج را به خوبی درک کردهاند و نمیخواهند همه پلهای پشت سر خود را خراب کنند، چارهای ندارند که علنیتر از گذشته، از پتانسیلهای خود برای حفظ نیروهای آمریکایی بهره بگیرند.
در شرایط جدید تحولات که آمریکا رویارویی علنی را انتخاب کرده است و متحدان آن نیز بدون نقاب در صحنه حاضر هستند، ایران نیز قادر است، سیاست و اقدام خود را علنیتر کند و بر شدت و شتاب اهرمهای خود در راهبرد دفاع مشروع بیفزاید، تفاوت این مرحله از تقابل و تنازع بین ایران و آمریکا و دو جبهه مقاومت و آمریکایی این است که صفبندی و آرایش جبههای در منطقه علنی و آشکارتر از قبل خواهد بود. ظرافت و اهمیت این مرحله از تقابل دو جبهه این است که به همان میزان که عزم ملی و مردمی در کنار اراده نظام برای پاسخ دردناک و پرهزینه بود، ضریب تردید و ناکامی در سران کاخ سفید و حتی متحدان صهیونیستی و عربی آنها را به شدت افزایش داد، به نحوی که بازگشت به سیاست تحریم برای دستیابی به مذاکره و تسلیم را ترجیح دادند. در آرایش جدید منطقهای بازیگران رسمی یا سیاسی و حزبی، این صلابت، عزم و نشان دادن اراده، به سرعت اثرگذار است. این بدان معناست که جبهه مقاومت با کاستن از برخی ملاحظات، حجم، سرعت و گستره هزینههای راهبردی آمریکا و متحدان آن در منطقه را افزایش، و اراده و قدرت پاسخ را در پیشانی اقدامات خود قرار دهد. ویژگی دیگر این مرحله و آرایش بازیگران در رفتار آنها در فشردهتر شدن رویکردهای ائتلافی(اتحاد و ائتلاف) است. همانگونه که آمریکا برای تضمین بقای بیشتر به حمایت و همراهی متحدان به شکل علنیتر نیاز دارد، باید انتظار داشت شتاب عادیسازی علنیتر متحدان عرب آمریکا با رژیم صهیونیستی به موازات ائتلافسازی در حاشیه دریای سرخ یا نقش فعالتر ناتو یا علنیتر شدن سیاستهای اروپا و آمریکا و... در دستور کار آنها باشد. در این صفبندیها و آرایش جدید، هم آمریکا و هم بقیه متحدان آن، نگران هزینههای تقابلی ایران و جبهه مقاومت یا رفتارهای ائتلافی ایران با روسیه، چین و دیگر متحدان خود خواهند بود. این بدان معناست که رویکردهای جدید ایران و متحدان آن، به سمت نهادینه شدن همگراییهای اقتصادی، سیاسی، امنیتی و به ویژه نظامی شتاب مییابد که برای آمریکا و دیگر متحدان آن یک کابوس خواهد بود. عزم جبهه مقاومت در حوزههای عراق، سوریه، یمن و فلسطین و سرعت هزینههای فرسایشدهنده علیه آمریکا و متحدان آن، عنصری حیاتی از نتایج تحولات جدید منطقهای
است.
اگر تاکنون در قبال سیاست تحریم و فشار حداکثری، توصیه مقاومسازی اقتصاد ملی، شعار اصلی ناکارآمد کردن راهبردهای آمریکایی بود، همانگونه که تروریسم نظامی آمریکا با سیلی موشکی نتیجهبخش بوده است، امروز باید سیاستهای تحریمی جدید آمریکا نیز با اقدامات علنیتر، با هزینه و سیلی محکم همراه شود و سال انتخاباتی ترامپ به سال هزینههای گوناگون تبدیل شود. اگر ترامپ با سقوط پهپاد پیشرفتهاش در خلیجفارس یا سیلی موشکی، از پیششرطهای مذاکراتی (حداقل در ظاهر) دست برداشته و سیلی آرامکو زبان قلدری در یمن را نرم کرده و مقاومت غیورمردان عراقی، آمریکا را در سال ۲۰۱۰ مجبور به خروج ذلیلانه کرده و عظمت، اقتدار و قدرت پاسخ مقاومت حزبالله، اسرائیل را در بنبست قرار داده است، هزینههای مهلک در قبال جنایت ترور سردار سلیمانی و ابومهدی المهندس و تحریمهای جدید، نیز قطعاً ترامپ دیوانه را بیدار و انگلیسیهای فتنهگر و غارتگر را پشیمان خواهد کرد و صهیونیستهای اشغالگر را در جستوجوی بازگشت و پایان اشغال فلسطین قرار خواهد داد.