بعد از اقدام تروریستی آمریکا در به شهادت رساندن سردار رشید اسلام، سپهبد حاجقاسم سلیمانی جامعه ایران یکپارچه سیاهپوش شد و یکصدا فریاد انتقامخواهی از آمریکای جنایتکار و مسببان پیدا و پنهان دیگر این حادثه تروریستی را سر داد که در نتیجه آن، همزمان با خاک سپاری سردار محبوب دلها موشکهای ایرانی اولین سیلی انتقام را به صورت آمریکاییها حاضر در پایگاه نظامی «عینالاسد» وارد کرد؛ اما کسی نمیدانست که یک حادثه سهوی ناشی از خطای انسانی در کنار سوء مدیریت افکار عمومی، تنها ساعاتی پس از زدن سیلی اولیه #انتقام_سخت میتواند فضا را برای سوءاستفاده مجدد دشمن و شروع موج جدیدی از اغتشاشات مهیا کند.
ماجرا از این قرار بود که با توجه به احتمال حمله تلافیجویانه آمریکا، پدافند هوایی کشور در حالت آمادهباش کامل قرار گرفته بودبا اشتباه اپراتور به سوی یک هواپیما شلیک کرده بود.
این شلیک مرگبار اگرچه به از دست رفتن جان شهروندان ایرانی و خارجی زیادی منجر شد، اما باید پذیرفت پیش از این نیز حوادث مشابهی از این دست در جهان رخ داده است؛ به طور مثال در سال ۲۰۱۷ و در جریان یک حادثه مشابه در میانه بحران جداییطلبی اوکراین، یک هواپیمای مسافربری خطوط هوایی مالزی مورد اصابت موشک پدافند هوایی قرار گرفت که به کشته شدن ۲۹۸ مسافر آن منجر شد؛ لذا ماهیت اولیه این ماجرا زمینه منحصر به فردی برای موجسواری دشمن نداشت، لذا دستگاه رسانهای دشمن برای موجسواری و تحریک افکار عمومی کشورمان و انتقامگیری از #انتقام_سخت بر جنبهای دیگر از ماجرا متمرکز شد و آن هم چیزی نبود جز ماجرای سه روز تمرکز رسانهها و منابع خبری رسمی بر ردّ هرگونه فرضیهای مربوط به سقوط هواپیمای اوکراینی جز نقص فنی.در واقع دشمن در همان ساعات اولیه اعلام وقوع حادثه این گزاره را در اذهان عمومی برجسته کرد که چرا مقامات مسئول پیش از بازیابی اطلاعات جعبه سیاه بر کلیدواژه حتمی بودن نقص فنی هواپیما تأکید دارند؟ متأسفانه، وجود نداشتن یک سخنگوی واحد برای بحران پیشآمده موجب شد تا با تکرار، برجستهسازی و القای این گزاره در اذهان مخاطب فاقد سواد رسانهایـ که اغلب محتوای خبری مورد نیاز خود را از رسانه غیر رسمی دریافت میکندـ این شایعه در افکار عمومی شدت بگیرد که قطعاً در این ماجرا پای یک توطئه حکومتی در میان است، آن هم در شرایطی که بر اساس عرف و اصول مدیریت بحران، تمام کشورها تا پیش از مشخص شدن تمام ابعاد یک حادثه از اعلام رسمی علت آن اجتناب میکنند.
اما این بار مسئله فرق میکرد. در شرایطی که جبهه رسانهای دشمن به دنبال عبور دادن ملت ایران از گفتمان ضد آمریکایی یکپارچه پس از شهادت سردار سلیمانی بود و با شدت تزریق گرد سیاه بیاعتمادی به جامعه را دنبال میکرد، سردار حاجیزاده، فرمانده هوافضای سپاه در یک اقدام شجاعانه، شرافتمندانه و بدون فرافکنی و برخلاف سیره مسئولان ارشدی که در شرایط بحران خود را بیخبر از هر مسئله مهمی در کشور معرفی میکنند، مسئولیت حادثه را بر عهده گرفت.
فارغ از چند و چون ماجرا، میتوان از این حادثه برای بازسازی و ارتقای دستگاه مدیریت افکار عمومی کشور درسهای مهم گرفت که اولین آن لزوم تعیین یک سخنگوی واحد برای بحرانهاست؛ زیرا در ماجرای اخیر و پیش از اعلام رسمی دلیل بروز حادثه، شخصیتهای حقیقی و حقوقی زیادی در این باره اظهار نظر کردند که برخی از آنها زمینه سوءاستفاده دشمن را فراهم کردند.
دومین درس، لزوم افزایش شفافیت رسانهای در شرایط بحران است؛ به این معنا که در عصر جدید ارتباطات، رسانه نمیتواند صرفاً به تریبون یک طرفه مسئولان بدل شود، بلکه باید برای جلب اعتماد افکار عمومی به رسانه رسمی فرصت پرسشگری و پیگیری سؤالات افکار عمومی را داد.
و در نهایت سومین درس اینکه در ماجرای اخیر این امکان وجود داشت که اینفلوئنسرهای رسانهای جبهه انقلاب پیش از اعلام رسمی عامل حادثه در جریان مسئله قرار گیرند و در جریان دفاع تمام کمال از گزاره «نقص فنی» و در رقابت با رسانههای معارض اعتبار رسانهای خود را قربانی نکنند تا در حوادث آتی امکان تأثیرگذاری بر افکار عمومی برای آنها محفوظ بماند.