علل میل به تشكیل خانواده عامل اساسى خانواده
رابطه فرزند با پدر و مادر
به نقل از شمیم : همه مردم تشنه دوستى و محبتند. دوست دارند محبوب دیگران باشند، دل انسان به محبت زنده است. كسی كه بداند محبوب كسى نیست خودش را بی كس و تنها می شمارد، همیشه پژمرده و افسرده است. ولی وجود همسر در زندگی موجب عشق و محبت است. و خلا محبتی انسان را پر می نماید.
علامه شهید استاد مطهری می گوید: " قانون خلقت زن و مرد را طالب و علاقمند به یكدیگر قرار داده است، اما نه از نوع علاقهاى كه به اشیاء دارند. علاقهاى كه انسان به اشیاء دارد از خود خواهى او ناشى مىشود، یعنى انسان اشیاء را براى خود مىخواهد به چشم ابزار به آنها نگاه مىكند، مىخواهد آنها را فداى خود و آسایش خود كند، اما علاقه زوجیت به این شكل است كه هر یك از آنها سعادت و آسایش دیگرى را مىخواهد، از گذشت و فداكارى درباره دیگرى لذت مىبرد."(1)
پس فرد زمانی به سعادت و آسایش می رسد كه ازدواج درستی كند و به واسطه آن بتواند خود خواهی و خود كامگی را از خود دور نماید.
علل میل به تشكیل خانواده
1- تشكیل خانواده: تشكیل خانواده یكى از نیازهاى فطرى بشر، بلكه از فطریات بسیارى از حیوانات است، هر فردى از افراد بشر كه به سن رشد و كمال می رسد؛ یعنى به حدى كه بتواند خانوادهاى را تاسیس نماید، دوست مىدارد كه از عضویت خانواده پدر و مادر خود خارج شود و مستقلا تشكیل خانواده بدهد و با همسر و فرزندى، با كمال آسایش زندگى كند.
حب بشر به تشكیل خانواده از حب فطرى او به بقا، سرچشمه گرفته است، زیرا بقاى هرفردى از افراد بشر و هم چنین بقاى اجتماع بشرى بستگى به تشكیل خانواده دارد و اگر خانواده از میان برود بقاى فرد و نیز بقاى جامعه بشرى متزلزل مىشود، چون بیشتر افراد بشر بر حسب طبیعت نمىتوانند بدون آن كه یار و مددكار یا پرستارى داشته باشند، به تنهایى زندگی كنند؛ آیا این نتوانستن به واسطه ادراكات عقلى بشر است كه از این جهت بر حیوانات برترى دارد یا از ضعف و ناتوانى جسمى و بهداشتى او نسبت به حیوانات است؟ یا علل دیگرى دارد كه مربوط به سخن ما نیست و خود بحثى جداگانه است؟ به هرحال بشر براى بقاى خود احتیاج به تشكیل خانواده دارد و بدون آن، زندگانى براى او بسیار دشوار بلكه غیر ممكن است؛ زیرا در اثر عدم تشكیل خانواده، حیات فرد متزلزل شده و رو به نابودى مىرود و در آن صورت است كه حیات اجتماعى نیز رو به انحلال می رود.
2- عاطفه بشرى: از امتیازاتى كه بشر بر حیوانات دارد، داشتن عاطفه و مهربانى است. آن اندازه كه بشر فرزند یا پدر و مادر یا بستگان و خویشاوندان خود را دوست مىدارد و به آنها مهر مىورزد و از ناراحتى یا مرگ آنها پریشان مىشود و در غم ایشان مىسوزد، حیوانات چنین نیستند.
عاطفه بشرى یكى از علل تشكیل خانواده است، كسانى كه عاطفه ندارند، از بشریت دورند و از استثناهایى هستند كه در جمیع قواعد و قوانین كلى یافت مىشوند.
عاطفه بشرى نیز به تنهایى اقتضا دارد كه بشر تشكیل خانواده دهد؛ زیرا بشر به كسى كه عاطفه مىورزد با او بودن را دوست دارد و جدایى او را دشمن می داند شكوه هایى كه عشاق از فراق معشوق، یا پدر و مادر از فراق فرزند مىكنند، از عاطفه بر مىخیزد.
3- انس فطرى: از علل دیگرى كه موجب تشكیل خانواده مىشود، انس است. انس از فطریات بشر است، هر فردى از افراد بشر اگر چندى با موجودى بگذراند و روزگارى را با او طى كند، با او انس پیدا مىكند. گاه با گلى یا درختى انس پیدا مىكند، گاه با خانهاى یا شهرى یا كشورى، گاه با شخص معینى یا دستهاى از مردم مانوس مىشود و از جدایى آنها رنج مىبرد. انس بشر به همسر و فرزند، یكى دیگر از علل تشكیل خانواده است.
عامل اساسى خانواده پس از این كه به علل تشكیل خانواده و لزوم آن پی بردیم، حال باید عامل اساسی این خانواده را بشناسیم.
عامل اساسى و اصلى تشكیل خانواده، زن است؛ زیرا مرد هرچند خواهان تشكیل خانواده باشد نمىتواند رل اساسى را در آن بازى كند از این نظر، بزرگ ترین و مهم ترین وظیفهاى كه بر دوش زن نهاده شده است و او نیز توانایى انجام آن را دارد، همانا تشكیل خانواده است كه پایه و بنیاد تمام تشكیلات اجتماعى است، اگر تشكیلات خانواده منظم و مرتب شد، تشكیلات اجتماعى مرتب خواهد شد؛ پس گزافه نگفتهایم اگر بگوییم پایه اساسى تمام سازمانهاى اجتماعى بردوش زن نهاده شده است. خداوند حكیم قدرت فوق العادهاى به زن عطا فرموده است. سعادت و خوشبختى خانواده و بدبختى خانواده نیزدر دست او می باشد.
زن می تواند خانه را به صورت بهشت برین در آورد، و می تواند به صورت جهنم سوزانى تبدیل سازد، می تواند شوهرش را به اوج ترقى برساند و میتواند به خاك سیاهش بنشاند. زن اگر به فن شوهردارى آشنا باشد و وظائفى را كه خدا برایش مقرر فرموده انجام دهد می تواند از یك مرد عادى بلكه از یك مرد بىعرضه و بىلیاقت یك شوهر لایق و آبرومند بسازد. یكى از دانشمندان می نویسد: زن قدرت عجیبى دارد، مثل قضا وقدر است، هر چه بخواهد همانست. (2)
اسمایلز می گوید: اگر زن با تقوى و خوش خلق و كدبانویى در خانه محقر و فقیرى باشد آن خانه را محل آسایش و فضیلت و خوشبختى می سازد.
ناپلئون میگوید:اگر می خواهید میزان تمدن و پیشرفت ملتى را بدانید به زنان آن ملت بنگرید.
بالزاك میگوید: خانه بى زن عفیف، قبرستان است.
شوهردارى در نظر اسلام به قدرى اهمیت دارد كه آن را در ردیف جهاد در راه خدا قرار داده، حضرت على (ع) می فرماید: "جهاد زن به این است كه خوب شوهردارى كند." (3)با توجه به این كه جهاد در راه خدا براى ترقى و عظمت اسلام و دفاع از كشورهاى اسلامى و اجراى عدالت اجتماعى بزرگترین عبادت است ارزش شوهردارى معلوم می شود.
شكسپیرمی گوید: چیزی كه در زن، قلب مرا تسخیر می كند مهربانى اوست نه روى زیبایش. من زنى را بیشتر دوست دارم كه مهربانتر باشد.
امام رضاعلیه السلام می فرماید: بعضی زنها براى شوهرشان بهترین غنیمت هستند: زنانی كه به شوهرشان اظهارعشق ومحبت می كنند. (4)
پیغمبراكرم صلى الله علیه وآله فرمود: بهترین زنان شما، زنهایى هستند كه داراى عشق و محبت باشند. (5)
بنابراین راز اصیل آفرینش زن چیزى غیر از گرایش غریزى واطفاء نائره شهوت مىباشد كه خداوند آن را آرامش زن ومرد بیان كرده واصالت را در ایجاد این آرامش به زن داده و او را در این امر روانى اصل دانسته ومرد را مجذوب مهر زن معرفى كرده است. ضمن آن كه حقیقت هر دو را یك گوهر دانسته وهیچ امتیازى از لحاظ مبدا قابلى آفرینش بین آنها قائل نشده است. در سوره اعراف مىفرماید:" هو الذی خلقكم من نفس واحدة و جعل منها زوجها لیسكن الیها...." ( اعراف/189)
منظور از نفس واحده همان حقیقت واحده و گوهر واحد است. یعنى مبدا قابلى همه انسانها یك حقیقت است ودر این امر هیچ فرقى بین زن ومرد نیست، چنانكه هیچ امتیازى بین انسان اولى وغیر اولى نیست واین گونه از تعبیرها همانند تعبیر به بنىآدم است كه شامل همه انسانها حتى حضرت آدم نیز خواهد شد نظیر آیه ذریه:
" و اذ اخذ ربك من بنیآدم من ظهورهم ذریتهم..." (اعراف/172))" وهنگامى را كه پروردگارت از پشت فرزندان آدم، ذریه آنان را برگرفت..." كه این اخذ میثاق اختصاص به فرزندان آدم ندارد بلكه شامل آن حضرت هم خواهد بود.
كلمه "نفس" در آیه مزبور تانیث سماعى ومجازى دارد نه حقیقى وتانیث كلمه واحده به همین لحاظ است ومعناى نفس واحده همانا حقیقت واحد اصل فارد است.
منظور از زوج در این آیه نیز زن است كه همسر مرد است. و بهترین تعبیر از زن كلمه زوج است نه زوجه كه جمع آن ازواج است نه زوجات. وتعبیر از زن به كلمه زوجه فصیح نیست بلكه راغب در مفردات آن را لغت ردیئه دانسته وبه همین خاطر در هیچ قسمت از قرآن از زن به عنوان زوجه واز زنان دنیا یا آخرت به عنوان زوجات یاد نشده بلكه فقط زوج وازواج یاد شده است.
چون عنوان زن با تعبیر زوج مطرح شده قهرا مرد به عنوان شوهر از آیه استفاده مىشود و ضمیر مذكر لیسكن، به مرد بر مىگردد یعنى مرد بدون آفرینش زن سكینت وآرامش ندارد ونیازمند به انیس است.
مرجع ضمیر مؤنث - الیها نفس واحده نیست وبلكه به زوج بر مىگردد یعنى زن ومفاد آن چنین مىشود كه گرایش انسى مرد به زن است وبدون آن مانوس نیست وبا وى انس گرفته وآرام مىشود.(6)
" و من آیاته ان خلق لكم من انفسكم ازواجا لتسكنوا الیها و جعل بینكم مودة و رحمة ان فی ذلك لایات لقوم یتفكرون."(روم/21)؛ " و از نشانههاى او این كه از خودتان همسرانى براى شما آفرید تا بدانها آرام گیرید، ومیانتان دوستى و رحمت قرار داد. آرى، در این نعمت براى مردمى كه مىاندیشند نشانههایى است.
رابطه فرزند با پدر و مادر
پس از این كه به الزام تشكیل خانواده و ضرورت آن و نحوه روابط زن و مرد پی بردیم، حال باید ببینیم كه در این خانواده فرزندان چگونه باید تربیت شوند و نحوه روابط آنها با والدین خود چگونه باید باشد.
مهم ترین رابطه میان انسانى با انسان دیگر، رابطه فرزند با پدر و مادر است كه اصل وجود فرزند وابسته به آنها است.آنچه پدر و مادر براى فرزند انجام مىدهند، به هیچ وجه قابل جبران و مقابله نیست و از این رو نمىتوان بر اساس قاعده قسط و عدل رفتار آنان را پاسخ داد. گویا به همین دلیل است كه قرآن كریم معیار ارزش را در رابطه با پدر و مادر، احسان قرار داده است و در هیچ آیهاى نیامده كه فرزند باید با پدر و مادر رفتارى عادلانه داشته باشد؛ زیرا در چنین موضوعى، عدل كارایى ندارد.
قرآن كریم در آیات فراوانى فرزند را توصیه به احسان به پدر و مادر خویش مىكند و تعبیرهاى خاصى در این باره به كار مىبرد كه حاكى از اهمیت فوق العاده مسأله است. در آیه 36 از سوره نساء پس از امر به عبادت خدا و شرك نورزیدن به او، بى درنگ مىفرماید: « و به پدر و مادر احسان كنید» .
در آیه 23 از سوره اسراء تعبیر" و قضى ربك الا تعبدوا الا ایاه و بالوالدین احسانا..."؛ «و پروردگار تو مقرر ساخت كه جز او را مپرستید و به پدر و مادر خویش احسان كنید.» قضا در این جا به معناى تكلیف حتمى و مؤكد است. بالاترین تكلیف انسان عبادت خداوند است و پس از آن احسان به پدر و مادر قرار دارد. در آیهاى دیگر مىفرماید: «ما به انسان سفارش كردیم كه نسبت به پدر و مادر خویش به خوبى رفتار كند». و از آن جا كه این سفارش ممكن است موجب این توهم شود كه فرزند باید به طور كامل تسلیم پدر و مادر باشد، مىفرماید : «اما اگر آنان كوشش كردند تو را به كفر بكشانند دیگر اطاعت نكن».(7)تقارن این دو مطلب بیانگر آن است كه انسان چه اندازه باید در برابر پدر و مادر خویش خاضع و تسلیم باشد. نفس این استثنا حاكى از گستره لزوم اطاعت و سرسپارى و فروتنى در برابر والدین است. در سوره لقمان پس از بیان همین مطلب كه «اگر تو را وادارند تا درباره چیزى كه تو را به آن دانشى نیست به من شرك ورزى، از آنان فرمان مبر.» سفارش مىكند در عین حال كه ایشان مشركاند و تو را به شرك فرا مىخوانند، باید در دنیا به خوبى با آنان معاشرت كنى و رفتارت نسبت به آنان نیكو باشد. (8)از دیگر تعابیر شگفت قرآن در این باره آن است كه مىفرماید:" ان اشكرلى و لوالدیك..."؛( لقمان/14) «[به انسان سفارش كردیم] كه شكرگزار من و پدر و مادرت باش.» در هیچ جاى دیگر از قرآن این تعبیر وجود ندارد كه خداوند شكرگزارى خود را مقارن با دیگرى قرار داده باشد و این حاكى از اهمیت بسیار و سرشار احسان به پدر و مادر و رعایت حقوق ایشان است.
در جایى دیگر، قرآن كریم سفارش مىكند كه در برخورد با پدر و مادر پیر و فرتوت خود، اظهار خستگى و ناشكیبایى نكنید و آن گونه نباشید كه آنان احساس كنند شما از خدمت كردن به ایشان خسته شدهاید: «اگر یكى از آن دو یا هر دو در كنار تو به سالخوردگى رسیدند به آنها اف مگو، به آنان پرخاش مكن و با آنها سخنى شایسته بگوى. و از سر مهربانى، بال فروتنى بر آنان بگستر و بگو: پروردگارا، آن دو را رحمت كن، چنان كه مرا در كودكى پروراندند.» (9)
بنابراین اگر انتخاب زن و مرد در ابتدا برای ازدواج با معیارهای صحیح انجام شود؛ خانواده ای تشكیل می دهند كه محیط مساعدی برای تربیت و رشد و شكوفایی فرزندان می باشد و در نهایت خانواده انسانهای وارسته و شایسته ای به جامعه تقدیم می نماید.
پی نوشت ها:
1- نظام حقوق زن در اسلام، مرتضی مطهری، صص9-17.
2- در آغوش خوشبختی، ص142.
3- بحارالانوار، ج103، ص252.
4- مستدرك، ج2، ص 532.
5- بحارالانوار، ج103، ص 235.
6- زن در آینه جلال و جمال، جوادی آملی، ص 46.
7- عنكبوت/8.
8- لقمان/15.
9- اسراء/23-24.