دیدار اخیر «محمدجواد ظریف» و سناتور دموکرات آمریکایی در حاشیه برگزاری اجلاس امنیتی مونیخ، مولد سؤالات و ابهامات متعددی در اذهان بوده است. این دیدار، ابتدا از سوی رسانههای آمریکایی افشا شد و متعاقباً، کریس مورفی در پیامی توئیتری آن را تأیید کرد. درباره این دیدار و مواضع کریس مورفی پس از آن، نکاتی وجود دارد که نمیتوان به سادگی از کنار آنها گذشت؛
نخست، پس از افشای ماجرا، مقامات وزارت امور خارجه مدعی شدهاند این دیدار در قالب و چارچوب «دیپلماسی عمومی» صورت گرفته است و روندی نامعمول یا غیر مرسوم نیست. سؤال اصلی اینجاست که اگر این دیدار جنبهای طبیعی و دیپلماتیک (از منظر دیپلماسی عمومی) داشته است، چرا تا این اندازه در اطلاعرسانی آن به مخاطبان اصلی دیپلماسی عمومی وزارت خارجه، یعنی ملت ایران تأخیر صورت گرفته است؟
دوم، «دیپلماسی عمومی» قطعاً باید همردیف و همراستا با استراتژیهای کلان و راهبردهای تثبیتشده یک کشور تعریف شود. همچنین دیپلماسی عمومی یک کشور، باید تأمینکننده منافع ملی و عزت یک کشور در عرصه سیاست خارجی باشد. با این حال، در جریان دیدار قبلی آقای ظریف با سناتور «راند پال» در نیویورک (که در حاشیه برگزاری مجمع عمومی سازمان ملل متحد در شهریور ماه امسال صورت گرفت)، مشاهده کردیم که محصول و خروجی عملی این دیدار، اعمال محدودیتهای بیشتر علیه دیپلماتهای کشورمان در مقر سازمان ملل متحد بود! مسئولان محترم دستگاه دیپلماسی کشورمان میدانند و محصول «دیپلماسی عمومی» باید قاعدتاً تقویت مواضع جمهوری اسلامی ایران در برابر دشمنانی مانند آمریکا باشد!
سوم، به توزیع مناسب ظرفیتهای دیپلماسی عمومی در فضای وسیع و گسترده بینالمللی پیش روی ما باز میگردد. توزیع ظرفیتها و تواناییهای ما در این حوزه، باید به بازیگران مؤثری عطف شود که بتوانند پیامآور حقانیت ایران در برابر واشنگتن و دولتهای متحد آن باشند، نه کسانی که حتی پس از مذاکره با مقامات کشورمان، بدون اشاره به هزاران اقدام بیثباتساز و تروریستی خود در منطقه، ایران را در زمینه ایجاد آشوب در منطقه و جهان متهم کنند!
چهارم، مقامات آمریکایی یک منظومه استراتژیک واحد در تقابل مطلق با نظام و ملت ایران دارند. همگان به یاد دارند که در دوران ریاستجمهوری اوباما و زمانی که توافق هستهای منعقد شد، همین سناتورها و مقامات ظاهراً «خوشخیم» در آمریکا، مانع از عادیسازی روابط بانکی و اعتباری کشورمان با دیگر کشورها شدند و عملاً، منافع حداقلی تعریفشده در برجام را نیز برای کشورمان بیاثر کردند. شاید تنها تفاوت دموکراتها و جمهوریخواهان این باشد که یکی از آنها، تاکتیک «بیاثر کردن برجام» و دیگری تاکتیک «خروج از برجام» را در مواجهه با کشورمان اتخاذ کردند. شکلگیری اشتباه محاسباتی و فراتر از آن، خطای استراتژیک و حتی تاکتیکی ما در مدیریت صحنه منازعه و نبرد با ایالات متحده آمریکا منجر شود. با توجه به شرایط حساس و پیچیده فعلی، دیگر جایی برای بروز و ظهور این خطاها در عرصه سیاست خارجی کشورمان باقی نمانده است.