در اقتصاد صرفاً اتمام عملیات ساخت یک کالا در کارگاه یا کارخانه را نمیتوان مصداق تولید موفق دانست؛ بلکه برای تحقق تولید به معنای واقعی نیازمند برداشته شدن سه گام هستیم.
گام اول؛ هدایت منابع و عوامل دخیل به سمت فعالیتهای تولیدی است. منابع مالی و نیروی انسانی به عنوان دو ابزار مهم در شکلگیری تولید باید از انگیزههای کافی برای حرکت به این سمت برخوردار باشند؛ برای نمونه اگر در جامعهای بازارهای واسطهگری از رونق خوبی برخوردار باشند، طبیعی است عوامل تولید به علت زمانبر بودن و گرفتاریهای احتمالی تولید، به سمت بازارهای موازی و غیر مولد اما سودآور و بیدردسر حرکت کنند.
گام دوم؛ تولید یک کالا در کارگاه یا بنگاه تولیدی است. در این مرحله مواد خام طی انجام مراحلی به کالای نهایی و قابل مصرف تبدیل میشوند. بیشترین ارزش افزوده ایجادشده برای تولید یک کالا در این مرحله شکل میگیرد و اصطلاحاً کالاهای نهایی تولید میشود. طبیعی است نحوه تولید، فناوریهای استفاده شده، میزان بهرهوری نیروی کار و… از آنجا که بر قیمت و کیفیت کالای نهایی مؤثر است، اهمیت فراوانی دارد. با اتمام مرحله تولید اگرچه پروژه تولید محقق شده، اما هنوز فرایند تولید به موفقیت کامل نرسیده است.
گام سوم؛ فروش کالا و رسیدن آن به دست مصرفکننده نهایی است. این گام، گام پایانی و مهمترین گام در موفقیت فرایند تولید است، موضوعی که علاوه بر نقش تولیدکننده در بازاریابی و نحوه توزیع کالا، نیازمند وجود قوانین و انجام حمایتهایی خارج از محدوده اختیارات و توانمندیهای تولیدکنندگان است؛ برای نمونه اگر کالایی با کیفیت و قیمت مناسب وارد بازار شود، اما کالای مشابه آن با قیمتی کمتر یا کیفیتی بهتر از طریق واردات یا قاچاق به بازارها راه یابد و درنهایت در رقابت با کالای تولید داخل موفق شود و بخش قابل توجهی از بازار را تصاحب کند، عملاً بخشی از تولیدات به مقصد نهایی، یعنی مصرفکننده نرسیده است و به کارخانه باز میگردد.