«استقلال» یا «وابستگی» مفاهیمی بنیادین در سیاست هستند، اگر زمانی نظریه «مک لوهان» با عنوان «دهکده جهانی» یا نظریه «فوکویاما» با عنوان «پایان تاریخ»، برخی را به این سو سوق میداد که استقلال سیاسی در عصر ارتباطات معنایی ندارد و همه جوامع به سوی لیبرالـ دموکراسی در حرکت هستند، اما رشد جریانات ملیگرا در اروپا و آمریکا طی سالهای اخیر نشان داد آن دو مفهوم همچنان جایگاه اساسی را در حوزه سیاست دارند؛ اکنون نیز در شرایط بحران جهانی کرونا با خودمحوری که کشورهای غربی به منظور حفظ بقایشان در بحران کرونا به نمایش گذاشتند میتوان گفت این مفاهیم نقش مبنایی در تفکر و برافراختن عاملیت انسانی (سوبژکتیویته) دارند. اساساً بحران، هنگامه بروز و ظهور استعدادها و ابعاد مختلف وجودی انسان است و از این منظر انسانهایی که در سایه استقلال یا وابستگی رشد کردهاند، سوژههای متفاوتی هستند.
وابستگی و سقوط سوژهگی انسان
در شرایط درگیری کشورها با بحران کرونا، شاهد اقدامات ضد بشری آمریکا در زمینه تحریم دارویی ایران هستیم و در مقابل، ارادهها و انگیزههای قدرتمندی را در داخل برای ساخت دارو، دستگاههای تشخیص و تنفس مصنوعی(ونتیلاتور) میبینیم. حتی اگر این تلاشها به زودی به نتیجه نرسند، سرمایه بزرگ اعتماد به نفس ملی را حفظ و تقویت میکند؛ البته در زمینه تولید دستگاههای تنفس مصنوعی این ارادهها نسبتاً به نتیجه رسیده است و طبق گفته «محمدجواد ظریف» خطاب به آمریکا، تا روزهای آینده، ایران به صادرکننده این دستگاهها تبدیل میشود. در چنین شرایطی، دو قدرت رویاروی یکدیگر قرار گرفتهاند و یکی سعی در وابسته کردن دیگری با انواعی از فشارها و ترفندها دارد و دیگری مبتنی بر مبانی دینی و هویت ملی خود، همچنان استقلال سیاسیاش را حفظ کرده و تجربه نشان داده در این زمینه موفق بوده است؛ اما آنچه جای توجه دارد، این است که در این رویارویی، شومنها و ژورنالیستهای تلویزیونها و رسانههای فارسیزبان که آرزوی شکست ملت ایرانـ یعنی ملت مبتوعشانـ را هدف و وسیله جیرهخواری از آمریکا قرار دادهاند، مثالی از بنبست تفکری هستند که در سایه وابستگی پرورش یافته است. مروری بر صفحات مختلف رسانههای فارسیزبانی، همچون «بیبیسی فارسی»، «رادیو فردا»، «صدای آمریکا»، «سایت زیتون»، «رادیو زمانه»، تلویزیون «ایران اینترنشنال» و... نشان میدهد وابستگی، سبب سقوط سوژهگی انسان میشود و او را به اندیشیدن و نوشتن در باب مطالبی بیارزش و آلوده به دروغ سوق میدهد. کمترین اتفاق امروز در ایران، چنین افرادی را به ایدهپردازی گسترده که آلوده به بزرگنمایی و دروغ و همراه با آرزوی افزایش مشکلات مردم ایران است، برمیانگیزد. چند هفته قبل «اکبر گنجی» در توئیتی معنادار و ایهامگونه نوشت: «ما «کارمندان دولتهای راست افراطی» از طریق «کروناهراسی» ایران و ایرانیان را نابود خواهیم کرد. من کارمند رسمی (استخدام شده) بخش پروپاگاندای دولت ترامپ هستم. من کارمند رسمی بخش پروپاگاندای دولت بوریس جانسون هستم. من کارمند رسمی بخش پروپاگاندای دولت نتانیاهو هستم.»اینگونه وابستگی که در توئیت گنجی آمده است، آمریکا، انگلیس حتی عربستان و صهیونیسم را به غایت مقدسی تبدیل میکند، ذهن را در مسیری جبرگرایانه و خطی قرار میدهد و اجازه نمیدهد فرد به چیزی جز آن غایت بیندیشد؛ آن غایت البته نه یک هدف متعالی، بلکه هویتی آلوده به منفعت، غارت و جنگافروزی دارد؛ بنابراین سوژه وابسته، سوژهای در خدمت غارتگری و جنگافروزی خواهد بود و این نه سوژهگی، بلکه عین ابژه شدن، ابزاری شدن و ازخودبیگانگی انسان است. از همین منظر نمیتوان از سران وابسته عرب انتظار داشت از جنگ و کشتار در یمن دست بردارند؛ چراکه انسانیت آنان از دست رفته است.
مزیتهای استقلال در برابر وابستگی
استقلال سیاسی، آن هم در مقابل نظام سلطه توانمندی که بر منابع مادی برآمده از غارتگری تکیه زده است، واقعیتی بدون هزینه نیست؛ اما ثمرات آن از این منظر که سبب حفظ عاملیت انسان شده است و آن را برمیافرازد، راهبردیتر از هزینههاست. استقلال در چنین شرایطی، تلاش برای بیرون آوردن ذخایر خویشتن و بهرهبرداری از آنها به منظور مقاومت در مقابل وابستگی است. استقلال سبب میشود تفکر به امکانهای بیشتری بیندیشد تا این امکانها را از قوه به فعل درآورد. حرکت فکر از قوه به فعل نوعی جستوجو در خویشتن است؛ هم خویشتن فردی و هم خویشتن ملی، و این تحقیق و جستوجو همواره به برافراشتن اندیشه و عاملیت انسان منجر شده است و ابعاد وجودی فرد را گسترش میدهد. در اینجا تأکید بر وجه سوژهگی انسان به معنای نادیده گرفتن سایر حیطههای وجودی فرد، همچون تعالیجویی و دیگرخواهی (علاقه ارتباطی) نیست، بلکه اساساً سوژه پرورشیافته در سایه استقلال سیاسی در مقابل قدرتهای سلطهگر، سوژهای تعالیجو و خیرخواه دیگری است.
روشنفکری منفعتاندیش و سلطهگری
از اینجا باید گفت، آن عده از روشنفکرانی که گفتوگو را مبنایی برای حمله به استقلال سیاسی قرار میدهند، در واقع به قدرت تکگو و مونولوگی که زبان را در خدمت منفعت قرار میدهد، پناه بردهاند؛ بنابراین بزرگترین اقدام علیه گفتوگو را همین افراد مرتکب شدهاند. زبان عامل گفتوگوست، اما در اصل ابزار اندیشه و طبق گفته «گادامر» اصل اندیشه است و وقتی اندیشه در سایه سلطه و وابستگی از بین میرود، زبان آمیخته با اندیشه نخواهد بود، بلکه آلوده به لفاظی و سفسطهگری است و این همان کاری است که شومنها و ژورنالیستهای فارسیزبان وابسته انجام میدهند. گفتوگو در جایی که امر سلطهگری، آن هم آلوده به منفعت وجود دارد، نمیتواند موجودیت پیدا کند؛ چراکه جوهر گفتوگو را که زبانِ آمیخته با اندیشه و آزاداندیشی است، سلطهگری مذکور از بین میبرد و از همان ابتدا گزینهای را سر میز میگذارد که خود به آن امر میکند؛ بنابراین استقلال سیاسی و ایستادن در مقابل سلطهگری میتواند ضامن گفتوگو باشد و زبان مناسب برای این موضوع را فراهم کند. اگر فلاسفه قرن بیستم، همچون گادامر، زبان را مساوی با اندیشه میدانند، بنابراین استقلال سیاسی هم به زبانِ آمیخته با تفکر راه میبرد و از این رو به گفتوگو منجر میشود و اصل اندیشه و سوژهگی انسان را تضمین میکند و اینها به معنای آشتی بیشتر انسان با خویشتن و مصون ماندن از ابزاری شدن و ازخودبیگانگی است.