عادیسازی روابط بین جبهه اعراب با رژیم صهیونیستی از چه زمانی شروع شده است، چه اهدافی در آن دنبال میشود و چه منافعی برای هر دو طرف دارد؟
استکبار و استعمار جهانی با کمک صهیونیسم بینالملل، دو کشور را طراحی کردند که یکی در قالب رژیم صهیونیستی و یکی هم در قالب عربستان سعودی بود که این کشورها از همان گذشته همکاریهای پشت پرده با یکدیگر داشتهاند. «عبدالعزیز آلسعود» بنیانگذار عربستان سوم بود؛ چون عربستان دو مرتبه تشکیل شد و شکست خورد؛ اما عبدالعزیز آلسعود با کمک انگلیسیها و آمریکاییها بالاخره موفق شد «نجد» و «حجاز» را یکپارچه و کل شبهجزیره را به نام خود ثبت کند و نام «المملکة العربیة السعودیة» بر این کشور گذاشته شود.
زمانی که عبدالعزیز آلسعود پادشاه عربستان سعودی شد، نامهای برای «سر پرسی کاکس» که نماینده تامالاختیار بریتانیای کبیر در منطقه بود، نوشت که در آن گفته شده بود من عبدالعزیز آلسعود و آلفیصل اقرار میکنم مانعی ندارم آقای «سر پرسی کاکس» نماینده تامالاختیار بریتانیای کبیر فلسطین را به یهودیان بینوا بدهند و از این تعهد تا روز قیامت نه خود و نه فرزندانم برنمیگردیم. بنابراین اینجا دیگر بحث عادیسازی نیست، بلکه بحث بنیانگذاری است؛ در بستر تاریخ، ما چنین کشورهایی داریم که خودشان از ابتدا بنیانگذار رژیم صهیونیستی هستند.
در کنار آنها حکامی وجود دارند که تابوی تحریم روابط با رژیم صهیونیستی را میشکستند و تقبیح میکردند؛ اما در مقطعی که این کشورها با رژیم صهیونیستی روابط رسمی برقرار کردند، دیگر بحث عادیسازی مطرح نبود؛ برای نمونه «انور سادات» طبق معاهده «کمپ دیوید» و «ملک حسین» نیز طبق معاهده «وادی عربه» به قول خودشان روابط را رسمی کردند.
این در حالی است که روابط مردم مصر و اردن هرگز با رژیم صهیونیستی عادی نشد، بلکه روابط حکام با یکدیگر عادی شد؛ البته فقط روابط دیپلماتیک و تشریفاتی برقرار کردند که بعد از آن نیز «انور سادات» چوب خیانت خود را خورد و در نهایت شهید «خالد اسلامبولی» وی را به درک واصل کرد؛ این نوع دوم روابط عادی با رژیم صهیونیستی بود. جدیداً این تابو در سطح جهان عرب در حال شکستن است و میبینیم پرچمدار این عادیسازی عربستان سعودی، امارات، قطر، بحرین و دیگر کشورها هستند؛ یعنی ابتدا در بنیانگذاری شرکت کردند، سپس در برقراری روابط دیپلماتیک و در نوع سوم که در حال حاضر است، میخواهند روابط ملتها را با مردم رژیم صهیونیستی عادیسازی کنند؛ لذا در اینجا دیگر روابط دیپلماتیک جواب نمیدهد؛ چراکه از طریق روابط دیپلماتیک امتحان کردند و دیدند به هدف خود نمیرسند و مردم با همدیگر محشور نشدند؛ بنابراین به جای عادیسازی در حال فرهنگسازی هستند.
اشاره کردید یک سری از کشورها در مدل سوم رابطه عادیسازی با رژیم صهیونیستی، در حال فرهنگسازی این روابط از طریق ملتها هستند؛ در این باره بیشتر توضیح میدهید؟
برای نمونه دو سریال «ام هارون» و «مخرج ۷» پخش میشود که البته قبل از آنها نیز سریالهایی پخش شده بود، اما به این حد از وقاحت نبودند. اینجا فرهنگسازی بسیار خطرناکتر از عادیسازی است؛ چراکه تا وقتی فرهنگسازی نشود، قبح قضیه برای مردم نمیریزد؛ لذا چنین فرهنگسازی میکنند که مثلاً آنها نیز مثل خود ما بودهاند و زجرکشیده هستند و حق مالکیت و ادعا دارند و در این منطقه صاحب تاریخ و سابقه هستند.
در اصل، داستان «ام هارون» بر پایه همین موضوع است و اینکه چرا شما به مردم رژیم صهیونیستی ظلم میگویید. پشتبند این سریالها و در راستای همان عادیسازی و فرهنگسازی، استادان دانشگاهها و نویسندههای کشورهای عربستان سعودی، کویت، امارات و جاهای دیگر به صورت بسیار گسترده حمله میکنند و منکر چیزی به نام فلسطین میشوند و میگویند شما فلسطینیها، قوم قجر و اصالتاً ترک و بادیهنشین هستید و به آنها اهانت میکنند. در حال حاضر عربستان سعودی، رهبران سیاسی و نمایندگان حماس در عربستان را زندانی کرده است. تمام این اقدامات از طریق هنر، توئیت و مقاله یا از طریق زندان و فشار یا معامله قرن همگی در راستای ایجاد یک حاشیه امن بسیار قوی، اطمینانبخش و مستدام برای رژیم صهیونیستی صورت میگیرد و این کار الآن در عراق هم در حال انجام است.
با توجه به اینکه دشمنی مردم عراق، چه شیعه و چه سنی، با رژیم صهیونیستی بسیار ریشهدار است و نمیتوانند در آنجا کاری انجام دهند، میخواهند عادیسازی این روابط را با حکام عراق پی بگیرند که در حال حاضر این عادیسازی را از کردستان عراق شروع کردهاند و آقای «مسعود بارزانی» میگوید هیچ مشکلی ندارد پرچم این رژیم غاصب را در کردستان برافراشته ببیند؛ بنابراین مسئله عادیسازی، پروژهای مرحلهبندی و زمانبندیشده است و متأسفانه در هر زمانی با موافقت نسبی در حال پیشرفت است. ملت عرب هم خواب هستند؛ آن نویسندگانی که روزی علیه رژیم صهیونیستی مقالات آتشین مینوشتند، متأسفانه امروز با دلارهای نفتی عربستان، امارات و قطر در حال انحراف هستند.
در خلال صحبتهایتان گفتید این عادیسازی پروژهای زمانبندی و مرحلهبندیشده است؛ مثالی در این باره ذکر میکنید؟
برای نمونه اول سعی کردند از طریق توریسم، برگزاری مسابقات ورزشی بین کشورهای عربی و رژیم صهیونیستی، کارهای هنری مشترک، برگزاری سمینارها و برنامههای گفتوگو محور، برگزاری نمایشگاهها و کارهای رسانهای که با یکدیگر انجام میدهند این عادیسازی را پیش ببرند، سپس از طریق ملاقات خارج از چارچوب رسمی و دولتی روشنفکران که میگویند ما استادان دانشگاهها میخواهیم با یکدیگر بحث کنیم و بگوییم تا چه زمانی این دشمنی با رژیم صهیونیستی میخواهد ادامه پیدا کند، پی گرفته میشود که یکی از سردمداران این نشستهای سیاسی «انور عشقی» صاحب یک مؤسسه پژوهشی خاورمیانه است. قبلاً این نشستها محرمانه بود، اما در حال حاضر روی آنتن تلویزیون میرود؛ پس اول سری و بعد نیمهپنهان بود و الآن دیگر در ابعاد مختلف کاملاً علنی شده است؛ برای نمونه وزیر ورزش رژیم صهیونیستی که یک خانم است به مساجد امارات میرود و از آنها بازدید میکند، یا آقای «شیمون پرز» در بازارهای قطر قدم میزند و با مردم دست میدهد و خود را معرفی میکند؛ لذا شیوهها و وسیلههای زیادی برای اهداف خود دارند.
سخنگوی جنبش انصارالله یمن اعلام کرده است اقدام کشورهای عربی حاشیه خلیجفارس در پخش سریالهای تلویزیونی، همچون «مخرج ۷» در ماه مبارک رمضان با هدف عادیسازی روابط با رژیم صهیونیستی است؛ در این باره توضیح میدهید؟
بله، همینطور است و واضحتر از زبان هنر وجود ندارد؛ چراکه زبان هنر زبان بسیار مؤثری است؛ یعنی گاهی یک فیلم یا تابلو کار صد کتاب و سخنرانی را میکند؛ چراکه از این طریق مسئله را سهبعدی میبینیم و آن را کامل لمس میکنیم. آنها متوجه شدهاند زبان هنر، مثل سریالها، فیلمها و نقاشیها خیلی روی انسان اثر میگذارد و در اصل اثری که هنر دارد، قالبهای سیاسی ندارد؛ بنابراین به شدت در حال سرمایهگذاری روی چنین موضوعاتی هستند.در مقابل، ما نیز هیچ کار جدی و اثربخشی جز یک سری کارهای جزئی نکردهایم. با اینکه توان ما خیلی بالاست، اما با همدیگر هماهنگ نیستیم. ساکنان صهیونیست سرزمینهای اشغالی با کم و زیاد، حداکثر ۵ میلیون نفر و جمعیت عربستان ۲۴ میلیون نفر است که البته همه آنها نیز مردم عربستان نیستند، در حالی که ملتهای عرب و جهان اسلام یک میلیارد و خردهای هستند. در اینجا این سؤال ایجاد میشود که چرا هنرمندان، نویسندگان، ورزشکاران و به قول برخیها سلبریتیها تشکلی ایجاد نمیکنند و اگر برای دین، آیین و کیش خود غیرت دارند، چرا با همدیگر متحد نمیشوند که با اقتدار وارد میدان رقابت با آنها شوند؟