یکی از نقاط عطف در تاریخ دوران مدیریت رهبر معظم انقلاب اسلامی، صدور بیانیه گام دوم انقلاب است. صدور این بیانیه که مشتمل بر توصیف سه وضعیت گذشته، حال و آینده است، روایت تاریخ چهل ساله سپری شده بر انقلاب اسلامی، تحلیل وضعیت کنونی و تبیین افق و آینده پیش روی انقلاب را به مخاطبان ارائه میکند. رهبر حکیم انقلاب گذشته انقلاب را پرفراز و نشیب روایت میکنند، به نقطه چهل سالگی و موقعیت انقلاب با رویکردی آسیبشناسی مینگرند و در نهایت قضاوت و ارزیابیشان از آینده انقلاب روشن و امیدوارانه است.
توجه و تأمل در این مسئله حائز اهمیت است که انقلاب اسلامی اوضاع سیاسی، اقتصادی، امنیتی و فرهنگی کشور را در چه وضعیتی از رژیم گذشته به ارث برده است؟ واقعیت آن است که انقلاب اسلامی کشور را در وضعیت سیاسی و حق مردم در سرنوشت خود در شرایطی از رژیم گذشته به میراث برد که نه تنها انتخابات و سازوکارهای دموکراتیک کاملاً مفقود بود، بلکه برای اینکه مردم آزادانه مطالبات خود را مطرح نکنند، سرکوب و خفقان حاکم بود. در بخش امنیتی و سیاست خارجی، حکومت پهلوی برای حفظ بقای خود، مقدرات امنیتی را در اختیار قدرتهای خارجی قرار داده بودند و عملاً مهره انگلیس و آمریکا برای اجرای سیاستهای آنها در منطقه بودند و چون وضع به این منوال بود، تمامیت ارضی ایران در مخاطره قرار داشت؛ همچنان که بخشهای مهمی از خاک ایران در دوره پهلوی به تاراج رفت. در بخش اقتصادی نیز کشور چندان وضعیت مناسبی نداشت، خبری از زیرساختهای اساسی مورد نیاز کشور نبود، عدالت اجتماعی و دسترسی مردم به خدمات اجتماعی بنا به آمارها و گزارشهای معتبر داخلی و خارجی در بدترین وضعیت ممکن بود. در بخش فرهنگ نیز حکومت پهلوی نه به فرهنگ اسلامی معتقد بود و نه به فرهنگ ایرانی باور داشت؛ بلکه مصمم بود ایران از نظر فرهنگی باید غربی شود تا به توسعه دست یابد.
سخن اساسی آن است که اگر کشوری در حوزه امنیت به جای استحکام مؤلفههای درونی امنیت، به فکر تعریف کردن خود در ذیل ابرقدرتها باشد، قادر نخواهد بود امنیت پایدار و مطلوب را برای ملت خود به ارمغان آورد؛ اگر یک نظام سیاسی در عرصه سیاست داخلی، رویکرد سرکوب و مشت آهنین را در پیش گیرد و اعتقادی به آزادیهای سیاسی و حق تعیین سرنوشت برای مردم خود نداشته باشد دچار فقدان مقبولیت و پایگاه مردمی خواهد شد؛ اگر یک حکومت در زمینه سیاست خارجی رویکرد تابع قدرتهای بزرگ بودن را ایده خود بداند و منطبق با منافع ملی نتواند تصمیم بگیرد، در بزنگاهها حتماً گرفتار و تنها خواهد شد؛ اگر دولتی در عرصه فرهنگ یا اقتصاد به جای الگوهای بومی و ملی، به فکر نسخهها و تجویزهای وارداتی و تقلیدی باشد، نه فرهنگ و نه اقتصاد آن، رنگ ارتقا و پیشرفت به خود نخواهد دید.
اهتمام حضرت امام(ره) و پس از ایشان رهبر معظم انقلاب اسلامی(مدظلهالعالی)، تثبیت و نهادینه کردن رویکردها و جهتگیریهای صحیح با هدف پیشرفت همهجانبه ملت ایران است. نکته مهم آن است که بر اساس بیانیه گام دوم، اصل پدیده انقلاب اسلامی نقطهای بود که زنجیرهای اسارت و توقف را از دست و پای ملت ایران زدود و راه را برای پیشرفت باز کرد. رویکردهای انقلاب اسلامی در همه عرصههای یاد شده در سطرهای فوق، منطبق با اصول و قواعدی است که یک نظام سیاسی برای پیشرفت خود به آن محتاج است؛ هر چند در اینکه این رویکردها تا چه اندازه به اقدام و عمل تبدیل شده، اختلاف است؛ اما در این نقطه، اشتراک نظر تقریباً فراگیر است که انقلاب اسلامی و رهبران آن، یک مسیر روشن و تاریخی را پیش روی ملت ایران برای پیمودن راه پیشرفت و رسیدن به آرمانهایش هموار کردهاند. بر این اساس و بر مبنای نقش تاریخی امامین انقلاب اسلامی رویکردهای پیش روی ملت ایران به این شکل صورتبندی شده است:
در عرصه سیاست خارجی؛ بر اساس قاعده نفی سبیل، تسلط هیچ قدرتی بر نظام جمهوری اسلامی پذیرفته نمیشود؛ حال آنکه در دوره پهلوی اول و دوم سیاست خارجی کشور بر اساس همراهی با آمریکا و منافع آن کشور ترسیم شده بود. بسیاری از متفکران مدل سیاست خارجی دوره پهلوی را بر اساس الگوی «دست نشاندگی» و «حامیـ پیرو» تحلیل و تفسیر میکنند.
در عرصه سیاست داخلی؛ مردم از طریق انتخابات، تفکیک قوا و دیگر آزادیهای سیاسی و اجتماعی در سرنوشت خود نقش ایفا میکنند؛ این در حالی است که در دوره پیش از انقلاب چون نظام حاکم پادشاهی بود، اساساً هر نوع آزادی سیاسی و اجتماعی سرکوب میشد.
در عرصه امنیت؛ تکیه اساسی و رویکرد کلان در بخش امنیت، بر مبنای امنیت مردمپایه و درونزا مد نظر است؛ برخلاف آنکه بقای پهلوی از طریق همراهی با آمریکا و اجرای نقشهای منطقهای که آمریکا معین میکرد، تعریف شده بود.
در عرصه فرهنگ؛ رویکرد اعلام شده از سوی رهبران انقلاب اسلامی، بر هویت اسلامی و ایرانی و نفی غربگرایی استوار است؛ توضیح آنکه در دوره پهلوی اساساً نه فرهنگ اسلامی از سوی حاکمیت دنبال میشد و نه فرهنگ ایرانی؛ حاکمان آن دوران به صراحت فرهنگ و فکر غربی را تبلیغ کرده و ترویج داده و راه توسعه اقتصادی را نیز بر مبنای غربگرایی فرهنگی تئوریزه میکردند.
در بخش اقتصاد؛ رویکرد اعلامی و مورد تأکید رهبران انقلاب در حوزه اقتصاد، پیمودن مسیر رهایی از اقتصاد نفتی و بهرهگیری از توانمندیها و ظرفیتهای درونی است. این وضعیت اعلامی در حالی است که پیش از انقلاب بر اساس مدلها و جایگاهی که برای ایران معین کرده بودند، مقامات ایران در بخش اقتصادی صرفاً باید از طریق فروش نفت، کشور را اداره میکردند. در این زمینه حتی دکتر مصدق که تصمیم داشت اقتصاد بدون نفت را از طریق دولت و مجلس پیگیری کند، با مخالفت شدید آمریکا در ایران مواجه شد و با فاصله کوتاهی با کودتای ۲۸ مرداد ساقط شد؛ این در حالی بود که مصدق از نظر سیاسی نه تنها مخالفتی با آمریکا نداشت؛ بلکه تلاش میکرد در سیاست خارجی، به جای انگلیس با آمریکا روابط بنیادین داشته باشد.