سعید حجاریان یادداشتی با عنوان «سوسیالیسم با چهره انسانی- اسلام با چهره رحمانی» نوشته است که اکثر روزنامههای اصلاحطلب آن را منتشر کردهاند. او یادداشتش را با تنظیر اوضاع ایران با کشورهای کمونیستی بلوک شرق آغاز کرده است و آنگاه با مروری خاطرهگونه، آنچه را در خرداد 1376 اتفاق افتاد و تئوریپردازیهای روشنفکران اصلاحطلب پیرامون «اسلام رحمانی» را راه نجات کشور دانسته است؛ او البته در توضیح آنچه در سالهای اصلاحات بر فضای اندیشهای و رسانهای کشور گذشت، بیان کاملی ندارد که این موضوع میتواند ناشی از گذر زمان و نسیان یا تجاهل و تحریف باشد.
او نوشته است: «قائلان به این قرائت از اسلام اعتقاد داشتند (و دارند) که این دین نه فرمان به قتل میدهد و نه قائل به کشتار جمعی است و میگفتند پیامبر اسلام به صفت رحمت للعالمین آمده است و در یک کلام، رحمت خداوند بر غضبش سبقت دارد.»
روشن است آنچه حجاریان مطرح کرده است، قرائتی از اسلام نیست؛ بلکه شکل دادن و ساخت اسلامی جدید است که در آن، نه آنکه رحمت خدا بر غضبش سبقت دارد، بلکه اصولاً خدای این اسلام نو، فاقد غضب و سراسر رحمت است؛ ازاینرو ابایی نداشتند و ندارند که آیات جهاد را خشونتآمیز بدانند و هر گونه حد، تعزیر و قصاصی را غیرانسانی بدانند؛ چنانکه نوشتند و مینویسند و میگویند دین فرمان به قتل نمیدهد.
اگر آقای حجاریان یادش نمیآید یا نمیخواهد یادش بیاید، در ذهن ما هست که قائلان این نظریه به قیام کربلا تاختند و آن را نتیجه خشونت امیرالمؤمنین(ع) در «بدر» و «حنین» دانستند و به همین نسبت هیئتهای مذهبی، روضهخوانی و مجالس عزاداری را منشأ خشونت و افسردگی معرفی کردند و میکنند؛ زیارت عاشورا را مرامنامه خشونت میدانستند؛ احکام دینی و فقه را ناکارآمد میشمردند و به غدیر و امام زمان و بسیاری از مقدسات دینی و شیعی اهانت میکردند. دفاع مقدس را تخطئه کردند و آن را برادرکشی نامیدند و شهدای جنگ تحمیلی را با سربازان هیتلر مقایسه کردند؛ دفن شهید در دانشگاه را برنمیتافتند حتی عکس و نام شهدا را به بهانه زیباسازی شهر از معابر پاک میکردند و میکنند. اسلام رحمانیِ منظور آقای حجاریان همان اسلامی است که میگفت شعار مرگ ندهیم، با دشمنان اسلام و ایران مذاکره کنیم و در قضیه فلسطین کاسه داغتر از آش نشویم.
پس از تعریف اسلام رحمانی، آقای حجاریان در بیانی شگرف از مخالفان این قرائت از اسلام مینویسد: «از یک طرف، مخالفان اسلام بودند که اعتقاد داشتند این دین اساساً با جنگ و خونریزی ایران را فتح کرده و عملکرد جمهوری اسلامی را نیز شاهدی بر مدعای خود میگرفتند و صراحتاً میگفتند نمیتوان بربریت را با پوششی انسانی نادیده گرفت.»
باید برای آقای حجاریان یادآوری شود که در دوران اصلاحات، مخالفان اصلی اسلام و انقلاب، حامی نظریهها و نظریهپردازان اسلام رحمانی و تساهل و تسامح بودند. ظاهراً ایشان فراموش کردهاند چه جوایز، هدایا و هزینههایی که از سوی کشورها و مؤسسات غربی، به پای سخنرانان و نویسندگان اجارهای اصلاحطلب میریختند تا تساهل و تسامح را تبلیغ کنند.
حمایتهایی که بعداً علنیتر شد و امروز آنان که دم از اسلام رحمانی میزدند، در آغوش خشنترین و سفاکترین دولتهای دنیا تنفس میکنند و با قلمفرسایی و هتاکی علیه ملت ایران، از خزانه دشمنان ایران ارتزاق میکنند. اتفاقاً همینها امروز به بربریت آمریکایی چهره انسانی دادهاند و نقاب بر جنایات آمریکا میگذارند. به نظر، مشکل اینها خشونت و غضب یا رحمانیت نیست، بلکه مسئله اسلام و انقلاب است؛ چه آنکه اگر اینگونه نبود، چطور طرح ارتباط با طالبان را در همان سالها مطرح میکردند؟ اوج اسلام رحمانی اصلاحطلبان را باید در فتنه 88 دید که چطور با رحمانیت کامل در خیابانها ریختند، آشوب به پا کردند و آتش برفروختند و البته به طور کامل تمجید و حمایت آمریکا و رژیم صهیونیستی را دریافت کردند.
تا آنجا که تاریخ گواهی میدهد بهائی، برانداز داخلی و خارجی، جریان نفاق و دولتهای متخاصم همگی خود را طرفدار اصلاحات میدانستند و مشخص نیست آقای حجاریان به طور مصداقی چه کسانی را مخالف خود عنوان میکند؟
آقای حجاریان بعد از این ترسیم غلط از نوع اول مخالفان خود، تصویر نادرست دیگری به عنوان نوع دوم مخالفان خود نشان میدهد؛ او نوشته است: «از طرف دیگر، عدهای خشکهمقدس بودند که اسلام رحمانی را نواختند و گفتند این مفهوم بنا دارد اسلام را لیبرالیزه کند و تا جایی پیش رفتند که صراحتاً اعلام کردند، اسلام قِتال دارد و شریعت دستور داده است: و قاتلوهم حتی لا تکون فتنه.»
در این عبارات، آقای حجاریان با تمسک به مغالطه مسموم کردن چاه و همچنین ضمیمه کردن توهین، مخالفان اسلام رحمانی را خشکهمقدس و در عبارات جلوتر متقشر نامیده است تا شاید راه را بر انتقاد بر این نظریه ببندد و اینگونه القا کند که اگر کسی علیه اسلام رحمانی ایشان سخنی گفت، اهل تعقل نیست.
این در حالی است که منتقدان این نظریه، این قرائت من در آوردی از اسلام را نسخه کمرنگ اسلام آمریکایی میدانند که به دروغ، شعار رحمانیت و اسلامیت میدهد، اما در اصل مبلغ لیبرالیسم و سکولاریسم از نوع آمریکایی است. چنانکه در همین عبارات آقای حجاریان مشخص است، ایشان حتی آیات قرآن را برنمیتابد و استناد به آیات را خشکهمقدسی میداند. ایشان توضیح نمیدهد آیات جهاد و قتال را چطور تفسیر میکند تا با اسلام رحمانی تطبیق کند. آیا ایشان هم مانند روشنفکران اصلاحطلب قائل است این آیات به کار امروز نمیآید و در تعارض احکام و اعلامیه حقوق بشر، باید دومی را مقدم داشت؟ آیا ایشان هم احکام کیفری اسلام را منسوخ میداند؟ اگر کسی به قرآن استناد کند و خشونت قانونی ومبتنی بر شرع را قبول کند، خشکهمقدس نیست، بلکه متعبد به شرع و دین است.
حجاریان در ادامه با یک نقل قول ناقص از آیتالله مصباحیزدی در صدد برمیآید بار دیگر مخالفان نظریه اسلام رحمانی را بنوازد؛ او نوشته است: «فیلسوفان متقشر هم به میدان آمدند و عباراتی اینچنین گفتند: «اسلام به هر مسلمانی حق داده است که وقتی دید شخصی به مقدسات توهین میکند، خونش را بریزد و دادگاه هم» (مصباحیزدی، پیشخطبههای نماز جمعه تهران، 12/6/1378).»
آیتالله مصباح در آن سالها، هر هفته سخنران پیش از خطبههای نماز جمعه بود و مسائل مختلف جامعه اسلامی را به طور مبسوط و مفصل و البته عالمانه و محققانه بیان میداشت و همان سالها نیز جریان اصلاحات به جای پاسخگویی علمی به سخنان آیتالله مصباح، ترجیح میداد لب به توهین بگشاید، حتی کاریکاتور ایشان را بکشد و از استهزا هم ابایی نداشته باشد. اکنون آقای حجاریان بدون توجه به بافت کلام و استدلالات آقای مصباح، یک جمله را بیان میکند و از آن نتیجه مطلوب خود را میگیرد؛ این در حالی است که این استناد را حمل بر صحت کنیم و این سخنان را واقعاً از آیتالله مصباح بدانیم، چه آنکه با جستوجو در کتاب نظریه سیاسی اسلام که خروجی همان سخنرانیهاست، بیانی شبیه این سخنان هم یافت نمیشود!
آقای حجاریان در ادامه باز به سوسیالیسم چنگ زده و نوشته است: «چکسلواکی مبدع یکی از اصلیترین چرخشها بود و بهشدت به آمریکا وابسته شد و حتی، رادیوی اروپای آزاد در آنجا شکل گرفت. غرض آنکه افراط، چه در گرایش به سوسیالیسم و چه به اسلام، تفریط را بارور میکند.» وی نتیجه گرفته است: «یعنی بهطور مشخص کسانی که تن به اسلام رحمانی نمیدهند و آن را با انواع ابزارها محکوم و منکوب میکنند، کشور را به نقطهای میرسانند که به یکی از پایگاههای مهم «دشمن» در منطقه تبدیل شود، حتی بدتر از دوره پهلوی.»
نگارنده کاملاً با این سخنان آقای حجاریان همراه است و سرگذشت رفقای نزدیک ایشان گواه روشنی بر صحت این مطلب است. کسانی که در اوایل انقلاب تندرو بودند و با مردم به سبب پوشش، خشن برخورد میکردند، کارشان به جایی رسید که در شبکههای انگلیسی و آمریکایی حتی وجود امام زمان(عج) را منکر شدند و احکام دینی را به سخره گرفتند.
دقیقاً افراطیهای اوایل انقلاب، از سال 1376 در دام تفریط افتادند و امروز زنانشان در خارج کشف حجاب میکنند و به جای ازدواج، تن به همباشی میدهند و مردانشان نیز گرای تحریم به دشمنان میدهند و با وزیر خارجه آمریکا و عربستان عکس یادگاری میاندازند. کسانی که بهشدت به آمریکا، یا بهتر است گفته شود دلار آمریکا، وابسته شدهاند.
اتفاقاً تا اینجای کار کسانی که دم از اسلام رحمانی میزدند، خودشان را به جایی رساندهاند که در قلب پایگاه دشمن هستند و اگر نبود تفکر انقلابی، کشور را نیز به همان نقطه میبردند؛ چنانکه در سالهایی مطبوعات کشور را بدل به پایگاه دشمن کردند که با تیزبینی جریان انقلابی جلوی آنها گرفته شد؛ همچنین در جریان هستهای، کشور را به ورطه خطرناکی انداختند که باز با حضور جریان انقلابی، قدرت هستهای به ملت بازگشت.
این حجم از قلب واقعیت و وارونهنمایی مطالب، جز از مغز متفکر اصلاحات برنمیآید.
در همین راستا، باز آقای حجاریان مصادیق جالبی را ذکر کرده است و مینویسد: «چنانکه میبینیم گفتارها و کردارهای ضددین بسیار شدت گرفته است، بهحدی که انسان از نگارش آنها شرم دارد. سابق بر این جاذبه ماه رمضان به حدی بود که افراد تارکالصلاه، روزهدار میشدند؛ اما گویا این الگوی دینداری هم دستخوش تحول شده است و بسیاری از مردم هر دو را وانهادهاند.»
اولاً، اینگونه آمار دادن از یک تحلیلگر سیاسی عجیب است و معلوم نیست منبع استقرای ایشان چیست؛ چراکه برخی آمارهایی که با مشاهدات نیز همخوانی دارد، خلاف این را میگویند؛ چنانکه گرایش به زیارت، اعتکاف، عزاداری، پیادهروی اربعین و حضور در بسیج و حوزه علمیه و مساجد از سوی جوانان افرایش چشمگیری داشته است و ظاهراً قرنطینه دوران کرونا بر آقای حجاریان و آمارگیری او اثر داشته و فقط ظرف زمان کرونا را لحاظ کرده که همه جا را خلوت دیده است.
ثانیاً، باز هم ایشان قلب معنا کرده است و رندانه از این مطلب گریخته است که سالها دوستان ایشان در رسانهها و دانشگاهها بر احکام دینی، قرآن و معصومین تاختند و ذهن جوانان را پر از شبهه و انحراف کردند و با تساهل و تسامح راه را بر لاابالیگری باز کردند و اکنون ایشان بدون توجه به این امور، احساس شرم از بیان برخی امور میکند که یاران ایشان با وقاحت آن را ترویج میکردند؛ البته این هم تمام ماجرا نیست و یقیناً گرایشهای غیردینی در بخشی از جامعه علتهای فراوانی دارد؛ اما یقیناً نقد به اسلام رحمانی در این علتها نیست؛ بلکه به عکس، ترویج بیمحابای اسلام رحمانی خود یکی از علل این اتفاقات است، نه آنکه پذیرش آن، راه درمان آن باشد. عجیب است که منشأ درد را به عنوان دارو میکنند!
خوب است بین کسانی که دنبال گرینکارت و اقامت در کشور دیگری هستند یا از تارکالصلاه و تارکالصوم تحقیقی شود تا مشخص شود اینان از نزدیکان فکری آقای حجاریان هستند یا جریانی که آقای حجاریان به آن میتازد؟
حجاریان در پایان نوشته خود، چهره واقعی اسلام رحمانیِ منظورش را عیان میکند و بار دیگر به قانون قرآنی قصاص میتازد تا نشان دهد مشکل داعیهداران اسلامِ به اصطلاح رحمانی، جمعی خشکهمقدس قشری نیستند؛ بلکه ایشان از اساس با قرآن و قوانین اسلام مشکل دارند؛ ایشان نوشته است: «در پایان باید گفت، بهلحاظ نظری و عملی به پایان منطق «چشم در برابر چشم»، «ما و آنها»، «دشنام در برابر دشنام» و... رسیدهایم و نباید سنگر ثبات نسبی و همبستگی ملی را بر پایه منطقی ناروشن از کف بدهیم و مردم را در مقابل مردم قرار دهیم و با تقابل گفتمانی، شکافها را افزایش دهیم.»
منطق چشم در برابر چشم، منطق قرآنی است (سوره مائده آیه 55) و فقط با لحاظ نظری و عملی ناقص آقای حجاریان این منطق از بین رفته است، وگرنه بسیاری از نظریهپردازان همچنان با استدلالات عقلی و عرفی به قوانین الهی صحه میگذارند. دیکتاتوری جناب حجاریان نیز اینجا عیان میشود که همه باید بیچون و چرا گفتمان بیدر و پیکر اسلام رحمانی ایشان را قبول کنند تا از افزایش شکافها جلوگیری شود؛ این در حالی است که همواره بیشترین شکافها و خشونتها در سایه همین تفکر بر کشور تحمیل شده است و چه در داخل دولت بودند چه خارج از آن، آشوب و اغتشاش در پروندهشان است!
در مجموع، آنچه اصلاحطلبان اسلام رحمانیاش مینامند، شیر بییال و دم و اشکمی است که تصویری کاریکاتوری از یک کفتار را به نمایش میگذارد که در محتوای آن نه اسلام خفته است و نه رحمانیت.