سابقه تاریخی اعتراضهای سیاهپوستها به چه زمانی میرسد و چند درصد این اعتراضها به موفقیت رسیده است، به ویژه در اعتراضهای 10 سال اخیر؟
سابقه این اعتراضها برمیگردد به زمانی که نخستین سیاهپوستها به شکل برده از آفریقا به سرزمینی که سالها بعد به ایالات متحده آمریکا تبدیل شد، تبعید شدند. آمریکا مستعمرهای بود که انگلیسیها ساخته بودند سال 1619، اولین کشتی این بردهها وارد این سرزمین شد و از آن به بعد این کشمکش همیشه وجود داشته است و سیاهان به بردگی درآمده در تلاش برای رهایی و آزادی بودند و سفیدپوستان بردهدار تلاش میکردند این بردهها را تحت کنترل و سلطه نگه دارند؛ این کشمکش از همان جا شروع شد و تا الان ادامه دارد که فراز و فرودهای بسیار زیادی داشته است. سیاهپوستها برای احقاق حقوق خود بارها شکست خوردهاند؛ البته موفقیتهای بزرگی هم داشتهاند. به هر حال نظام بردهداری در آمریکا برچیده شد و بعد از بردهداری، دورانی تحت عنوان «برابر اما جدا» شکل گرفت؛ یعنی قانون اساسی آمریکا پذیرفت بردهداری لغو شود و سیاهها از حقوق برابر با سفیدپوستان برخوردار شوند، اما در دو دنیای متفاوت؛ یعنی رستورانها، صندلیهای اتوبوس، مدارس حتی سرویسهای بهداشتی سفیدپوستان از سیاهپوستان جدا بود؛ از اینرو دو دنیای متفاوت به وجود آمد. در برخی ایالتها نیز سیاهپوستها حق رأی نداشتند که با تغییراتی در قانون اساسی و نهایتا جنبش حقوق مدنی که در دهه 1960 به رهبری «مارتین لوترکینگ» به وجود آمد، سیاهها به یکسری از حقوق خود دست پیدا کردند و این جدایی نژادی به شکل قانونی و رسمی کنار گذاشته شد؛ اما به این معنی نبود که شهروندان در زندگی خصوصی و در نگاه به دیگر همنوعهای خود که رنگ پوست متفاوت داشتند، نگاه برابری داشته باشند. اگرچه به لحاظ قانونی، تبعیض نژادی وجود ندارد و هیچ کس در آمریکا نمیتواند ادعا کند قانونی به شکل رسمی وجود دارد که بر تبعیض نژادی صحه بگذارد. درباره جدایی نژادی هم تغییرات بسیار زیادی بوده است؛ اما رفتارهای نژادپرستانه بهکرات در لایههای مختلف اجتماعی دیده میشود. بحثی که الان وجود دارد، درباره دو نهاد است که نژادپرستی بیش از همه در آنها پررنگ است؛ یکی نهاد اجرای قانون یا پلیس و دیگری نهاد تضمین عدالت، یعنی دستگاه قضائی که این اعتراضها بیشتر در پلیس و دادگاههاست.
از موفقیتهایی که این جنبشها و اعتراضها داشتهاند، بگویید.
اگر بخواهیم تاریخ 60 الی 70 ساله این اعتراضها را بررسی کنیم، به جنبش حقوق مدنی در حدود سال 1954 میرسیم که جرقه آن با اقدامی زده شد که خانم «رزا پارکس» انجام داد و در اتوبوس جای خود را به یک سفیدپوست نداد و تحریم اتوبوس در شهر «آلاباما» به وجود آمد؛ سپس «مارتین لوترکینگ» گرداننده این جریان شد و دو قانون در سالهای 1964 و 1968 به تصویب رسید و به اجرا گذاشته شد و مجموعه قوانینی که علیه سیاهپوستها بود و از آن تحت عنوان قوانین «جیم کرو» یاد میکردند، لغو شد؛ همچنین جدایی نژادی کنار گذاشته شد و سیاهپوستها از حق رأی برخوردار شدند که این موفقیت بسیار بزرگی بود. یکی دیگر از دستاوردها در سالهای بعد این بود که قاعدهای در آمریکا تحت عنوان «تبعیض مثبت» به تصویب رسید و به اجرا گذاشته شد، که برای سیاهپوستها در آموزش، تحصیل و دانشگاه یک سری مزایا در نظر میگرفت؛ به این دلیل که سیاهها سالها تحت ظلم و ستم بودند و امکان زندگی برابر نداشتند، برایشان ارفاقهایی در نظر میگرفتند و سهمیههایی میدادند که موجب میشد آن عقبماندگی جبران شود و از فرصت بیشتری برای رقابت با سفید پوستها برخوردار شوند. در سالهای اخیر، اتفاقاتی از زمان دولت «اوباما» شروع شد و با شلیک پلیس به سیاهپوستها در شهر «فرگوسن» که نوجوانی به اسم «مایکل براون» را کشتند، اصلاحاتی هم در پلیس و هم در دستگاه قضائی صورت گرفت؛ اما این اصلاحات خیلی جزئی بودند و راضیکننده نبودهاند.
با توجه به اعتراضهای گذشته، معترضان کنونی چه خواستههایی را دنبال میکنند؟
خواستههایی که الان وجود دارد، این است که اولا، شیوه برخورد پلیس با سیاهپوستها تغییر کند و دست نیروهای پلیس برای اعمال خشونت باز نباشد و با قواعد جدید نظامنامه انتظامی در پلیس محدودشان کنند، دیگر اینکه دادگاه بهراحتی از خون کشتهشدگان نگذرد و مصونیت پلیس را کاهش دهد تا پلیس نسبت به قانون احساس رویینتنی نکند و برای نمونه انسانی را بکشد، بدون اینکه در دادگاه محاکمه شود؛ اگر این کار انجام شود، میتواند بازدارنده باشد. در برابر اینکه جنبش کنونی واقعا به نتیجه برسد، مقاومت وجود دارد و دولت آقای ترامپ و جمهوریخواهان بهشدت با آن مخالف هستند و اینکه بتوانند در ماههای آینده به این اصلاحات برسند، جای بحث است.