فساد با انواعی از شاخههایش، موضوعی است که در جامعه علمی ایران تأملات نظری پیرامون آن چندان گسترش نیافته و بیش از همه این پدیده در حیطه اقدام و رفتاری خلاف قانون تعریف شده است. به تبع این نگرش و تعریف نیز، نوع مواجهه با این موضوع بیشتر حقوقی و قضائی است. مسلما این نوع مواجهه هم بخشی لازم و مهم در برخورد با فساد است؛ اما وقتی پیشگیری از فساد را مهم بدانیم، تأملات نظری درباره آن اهمیّت زیادی مییابد و این نوشتار در حیطه چنین تأملاتی تعریف میشود؛ اما نقطه عزیمت بحث از چگونگی مواجهه زبانی با فساد است.
فساد بستری برای القای ناامیدی
این روزها دادگاه مفاسد اقتصادی اکبر طبری، که سالها از مدیران ارشد قوه قضائیه بود، به خبر اصلی بسیاری از رسانهها تبدیل شده و واکنشهای فراوانی را برانگیخته است. مفاسد اقتصادی طبری در حالی است که وجود مشکلات اقتصادی فراوان، از تورّم و گرانی تا بیکاری و پایین بودن نرخ دستمزد طبقات فقیر جامعه، پرسشهای زیادی را در افکار عمومی جامعه ایجاد و فرصتی را برای دشمنان مهیا کرده است تا با القا و ترسیم چشماندازی ناامیدکننده پیش روی شهروند ایرانی، حل مشکلات کنونی را ناممکن جلوه دهند. به نظر میرسد این پرسشها مهمترین ابهامات و دغدغههایی است که خاص و عام را درگیر خود کرده است. برخی خواص از این پرسشها در رنج و محنت به سر میبرند و تمام تلاش خود را برای پاسخ به آنها به کار گرفتهاند و برخی دیگر وجود این پرسشها را فرصتی برای بهرهبرداری سیاسی میدانند. نزد عامه مردم، اما، این پرسشها چیزی جز ناامیدی و بیاعتمادی نمیافزاید.
در چنین وضعیّتی، پاسخ به این پرسشها باید مسئله اساسی نیروهای ارزشی باشد؛ اما در چگونگی پاسخهایی که داده میشود، جای نقد و نظر بسیار است. در حالیکه در قبال این پرسشها پاسخهای متنوع و زیادی ارائه شده است، میتوان گفت بخشی از پاسخها با اهداف سیاسی خاص، مشکلات را بزرگنمایی یا کوچکنمایی میکنند. برخی جریانات و رسانهها با رویکردی محافظهکارانه سعی میکنند این مشکلات را بزرگ تلقی نکنند و آنان که منتقد حاکمیت شمرده میشوند، سعی دارند این مشکلات را تا آنجا بزرگ کنند که حاکمیّت را از حل آنها ناتوان جلوه دهند و راهحل مشکلات را بیرون از کشور معرفی کنند. در این میان، پارهای از پاسخها نیز هرچند سعی در توجه به اصل مشکل دارند، اما پُررنگ بودن وجه خطابی و شعاری آنها مانع پذیرش این پاسخها نزد افکار عمومی میشود. از اینجا باید گفت، هنگام بررسی موضوع مفاسد اقتصادی باید دو کار انجام داد: اولا، باید این نگرشهای منفی، پرسشها و تردیدهای مردم را مهم دانست و آن را به مرکز تأمل و اندیشهورزی آورد و ثانیا، در پاسخهایی که به آنها داده میشود، باید تأمل و بازنگری کرد.
پدیدارشناسی مسئله فساد
با نقد و ردّ پاسخهای رایج به نگرش منفی و پرسشهای افکار عمومی نسبت به مفاسد اقتصادی برخی مسئولان، چه پاسخی تجویز میشود و چگونه باید با این مشکل مواجه شد؟
پاسخ این نوشتار تأکید بر رویکرد پدیدارشناسی است که سعی دارد اولا، به واقعیّت مشکل توجه کند و از بزرگنمایی و کوچکنمایی خودداری کند، ثانیا، از خطابه و تبلیغ دوری کند و ثالثا، گامی فراتر بگذارد و ضمن پاسخ به اصل مشکل، امکانهای جلوگیری از شکلگیری چنین مشکلات و مفاسدی را نیز آشکار کند. در رویکرد پدیدارشناسانه، پژوهشگر با تعلیق مفروضات و پیشداوریهای خود، مواجههای بیواسطه با پدیده دارد؛ یعنی با قصد و نیّت خاصی آن را تفسیر نمیکند، بلکه اجازه میدهد پدیده (یا متن) تجلیّاتش را آشکار کند؛ البته در بیان این تجلیّات و به زبان درآوردن آنها، مسلما علایق و گرایشهای محقق نقش ایفا میکنند؛ از همینرو، محقق باید تفاسیر و پیشداوریهای خود را بهطور دیالکتیک همراه با متن، درون چرخه تأویلی (دور هرمنوتیکی که فهم اجزا را وابسته به کل و فهم کل را وابسته به فهم اجزا میداند) قرار دهد و پدیدارها را بهعنوان ابژهای خارج از ذهن قلمداد نکند که زیر سلطه نگاه او به هر طریقی که تمایل دارد، تفسیر کند. با این رویکرد، تجلیّات فساد در جامعه امروز ما چنین معنایی را برمیانگیزند که ماهیّت این مفاسد ربط وثیقی با چگونگی تفسیر آن دارد. به عبارت دیگر، فساد و زبان رایجی که آن را توصیف و تفسیر میکند، هر دو در یک امر مشترک هستند و آن ایستادن در مقابل حق و حقیقت است. فساد، حقی را ناحق میکند و زبانِ فاسد، حقیقت را قلب میکند. ماهیّت فساد همان چیزی است که ماهیّت پاسخهای رایج به آن را تشکیل میدهد. گفته شد پاسخهای رایج، آلوده بهبر بزرگنمایی، کوچکنمایی و رویکرد خطابی هستند؛ این سه بهمعنای ندیدن واقعیّت است و واقعیّت را آمیخته با علایق شخصی تأویل میکنند؛ این سه اجازه نمیدهند امر واقع آنگونه که هست، آشکار شود؛ بلکه آن را چنانکه خود میپسندند، آشکار میکنند.
آشکارشدگی و پدیدارشدن، واقعیّتی است که در طبیعت هر موجود وجود دارد. حضور و غیاب وضعیّتهایی هستند که هر موجودی آنها را به تناوب تجربه میکند. در این میان، آنچه نوبت حضور یا غیاب را معیّن میکند، زبان است. زبانِ آلوده به سه ویژگی مذکور مانع از ظهور یک پدیده، آنگونه که هست، میشود و زبانِ مبرا از آن ویژگیها قوّه ظهور و آشکارشدگی یک پدیده را به فعلیّت میرساند؛ این سخن به این معنا نیست که در برخورد با مفاسد باید منتظر بود خودشان آشکار شوند و موضوع فرصت و زمان را نادیده گرفت؛ بلکه به این معناست که اساسا مواجهه زبانی آلوده به سه ویژگی مذکور، منجر به غایب شدن پدیدهای همچون فساد میشود؛ فراتر از این موضوع، اساسا بذر فساد را زبان بریده از واقعیت (یا به تعبیری حقیقت) میافشاند و این موضوع از منظر دین اسلام همان «دروغ» است. احادیث زیادی دروغ را سرمنشأ همه پلیدیها و مفاسد معرفی کردهاند. تأمل در این احادیث نشان میدهد دروغ به یک معنا، تفسیر کردن واقعیت (یا حقیقت) مبتنی بر خواست، علایق و منافع شخصی است و پدیدارشناسی، تدبیری برای مقابله با چنین نگرشها و تفاسیری است. حال اینکه پدیدارشناسی چگونه امکانهای جلوگیری از شکلگیری فساد را به ما نشان میدهد و این امکانها چیست، موضوعی است که در نوشتارهای بعدی باید آن را بررسی کنیم.