صبح صادق >>  نگاه >> ویژه ها
تاریخ انتشار : ۰۲ شهريور ۱۳۹۹ - ۱۲:۵۹  ، 
کد خبر : ۳۲۴۲۹۳
بررسی تطبیقی عملکرد جریان‌ تحریف در صدر اسلام و شرایط امروزدر گفت وگوی صبح صادق با دکتر محمد حسین رجبی دوانی

تبدیل امامت به سلطنت

دکتر محمدحسین رجبی‌دوانی با حضور در هفته‌نامه صبح صادق در نشستی به بررسی جریان تحریف پرداخت که ماحصل این جلسه در ادامه تقدیم می‌شود:

رهبر معظم انقلاب در سخنرانی خود در روز عید قربان به تحریم‎های ظالمانه آمریکا علیه نظام مقدس جمهوری اسلامی اشاره کردند و در کنار جریان «تحریم» از جریان «تحریف» هم که کمک‌کننده جریان تحریم است، نام بردند. جریانی که وظیفه‏اش جا انداختن مسئله تحریم‏ها برای اثرگذاری بیشتر در ذهن مردم است. ایشان توضیح دادند، جریان تحریف با دو هدف این اقدام را دنبال می‏کند؛ اولاً با واژگون کردن حقایق سبب ضربه زدن به روحیه مردم می‎شود و مشکلات را بیش از آنچه که هست جلوه می‎دهد و روحیه امید و امیدواری را در مردم از بین می‎برد.ثانیاً با هدف کوتاه آمدن در برابر فشارهای آمریکا، امتیاز دادن‏های گسترده و بیشتر به دشمن را توجیه می‌کند.

در طول تاریخ اسلام  بحث تحریف هم ضربات جبران‌ناپذیری به ارزش‎ها و آرمان‌های مسلمانان زده است و موجب پدید آمدن شقاوت‏ها و بیچارگی‎هایی برای آنها شده است.

جریان باطل برای پیشگیری از حاکمیت جبهه حق یا برای از بین بردن اقتدار جبهه حق درصدد است با تحریف حقایق هم در قالب واژگون کردن حقایق و مفاهیم و هم به صورت حذف و سانسور حقایق یا دروغ بستن، سبب چنین مسئله‏ای شده و جبهه حق را ناکام گذاشته است، وقتی با این عمل جبهه حق تضعیف شد و پایگاه مردمی را از دست داد، آن موقع است که دشمن به هدف خود رسیده و توانسته بر جبهه حق غلبه کند.

 

ضربه‌های تحریف حقیقت

حوادث دوران امامت مولای متقیان امیرالمؤمنین(ع) با چنین مسئله‏ای مواجه بود. در آن دوره  دشمنان آن حضرت با تحریف حقایق سبب ضربه زدن به اقتدار حکومت ایشان شدند و پایگاه‎های مردمی آن حضرت را به شدت آسیب زدند. در پی همین اقدامات پیروان و شیعیان ایشان هم آنطور که باید حضرت را یاری نکردند.

در تاریخ آمده است، آن وجود مقدس در اواخر عمر و خلافت خویش بیرون مسجد کوفه می‌آمد، روی سکویی می‎نشست و روی دست خود می‏زد و می‏گفت: «ای علی از حکومت اسلامی جز کوفه برای تو باقی نمانده و گاهی اوقات آن را هم نداری و از دست می‏دهی.»

مردم در آن زمان دیگر فرمانبری از ایشان نداشتند و حکومت ایشان به شدت تضعیف شده بود و آن وجود مقدس بارها از مردم ابراز ملامت و دلتنگی کرده و از خدا مرگ را طلب می‌کرد. مراجعه به خطبه‌های نهج‌البلاغه به ویژه خطبه‌های پس از صفین و نهروان این فضا را برای انسان تداعی می‌کند؛ حضرت در چنین شرایطی از خدا می‌خواست که ایشان را از چنین جامعه‌ای نجات دهد.

امام حسن مجتبی(ع) هم در اثر تحریف حقایق از سوی معاویه چنان ضربتی خورد که مجبور شد از رهبری اسلام استعفا بدهد و حاکمیت حق بر جامعه اسلامی جای خود را به باطل و جریان پلید بنی امیه بدهد که درصدد نابودی اصل اسلام بودند. همچنین در زمان قیام امام حسین(ع) حرکت آزادی‌بخش آن وجود مقدس در مدینه و بعد در مکه و سپس در مسیر مکه تا کوفه چنان با تحریف‏های دشمن روبه‌رو می‏شود که ایشان برهم زننده وحدت مسلمانان تلقی شوند و اینکه حضرت مستحق سرکوب از سوی خلیفه اموی است.

 

بزرگ‌ترین خود تحریمی

اما باید گفت در صدر اسلام و پس از رحلت پیامبر بزرگ اسلام(ص) با خیانتی که به ولایت شد و امیرالمؤمنین(ع) از جایگاه الهی خود محروم شد، در حقیقت با تحریفی که از کلام و سیره رسول خدا(ص) صورت گرفت و آن همه سفارش‏ها به ویژه واقعه غدیر تحریف شد؛ بزرگ‌ترین خودتحریمی نه تنها برای مسلمانان، بلکه برای بشریت پدید آمد و چه تحریمی پر هزینه‏تر و سخت‎تر و دردناک‏تر از اینکه 250 سال 11 حجت بزرگ خدا و 11 امام معصومی که برترین‏های زمان خود و برترین‌های همه خلقت بودند و خداوند آنها را برای هدایت و رهبری جهان در نظر گرفته بود، از حکومت کنار زده شدند تا مردم در اثر تحریفات‎شان جایگاه آن ذوات مقدس را نشناسند و به سوی جریان‌های باطل و جریان‎های ناحق بروند. به این ترتیب، هم خودشان ضربه خوردند و هم جامعه بشری چنان لطمه‏ای خورد که وقتی نوبت به آخرین آنها، یعنی امام عصر(عجل‌الله‌تعالی فرجه‌الشریف) رسید، خداوند او را غائب کرد که اگر آن وجود مقدس مانند پدرانش ظاهر بود، همان بلایی که بر سر آن ذوات مقدس آمد، بر سر ایشان هم می‏آمد؛ از این رو خداوند این نعمت را با غیبت ایشان از بشر گرفت تا موقعی که عالم بشریت به این رشد برسد که برای سعادت خود باید به خداوند رو بیاورد و باید منجی را طلب کند و در خط ولایت الهی قدم بردارد.

 

تحریف در اصول قرآنی

اما یکی از تحریف‎های دردناکی که در صدر اسلام بارها صورت گرفت، ادعای حفظ وحدت جامعه اسلامی بود. این تحریف بر اساس یک اصل قرآنی «واعتصموا بحبل الله جمیعا ولاتفرقوا...» بود. طبیعی است وقتی جامعه و امت اسلامی دچار تفرقه شود، دشمن بر او غلبه پیدا می‎کند. این اصل قرآنی مهم است، اما این «حبل‌الله» چیست که سبب وحدت می‎شود؟ عموم اهل تسنن می‎گویند «قرآن کریم» است، اما اهل تشیع می‎گویند وحدت حول محور ثقلین و ولایت اهل بیت(ع) است.

از امام صادق(ع) حدیثی داریم که «حبل‌الله» همان ولایت اهل بیت(ع) است، یعنی اگر به ولایت خیانت نمی‎شد، تفرقه و چنددستگی در عالم اسلام پدید نمی‎آمد. قرآن هم بر اساس برخی روایات ائمه(ع) به منزله ثقل اکبر مایه وحدت است. اگر به درستی قرآن هم مورد توجه واقع می‎شد، وحدت صورت می‎گرفت. البته قرآن هم مفسران و عاملانی دارد که همان ولی الهی است. انفکاک و انفصالی بین قرآن و عترت نیست؛ قرآن یعنی اهل بیت و اهل بیت یعنی قرآن. ولی متأسفانه برخلاف برخی سفارش‏های قرآن به اهل بیت(ع) هم خیانت شد و آن ذوات مقدس کنار زده شدند. با نگاهی به حوادث صدر اسلام، می‎بینیم که پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) چنددستگی‏ها و حتی خونریزی‏های فراوانی پدید می‏آید که اینها همه نتیجه خیانت به «حبل‌الله»، یعنی قرآن کریم و ولایت اهل بیت(ع) است.

 

تحریف بزرگ‌ترین رکن اسلام

عده‌ای بعد از رحلت رسول خدا(ص) بزرگ‌ترین رکن اسلام یعنی ولایت، واقعه غدیر و همه آنچه را که بین پیامبر و امیرالمؤمنین(ع) بود، به فراموشی سپردند و قدرت را قبضه کردند. وقتی امیرالمؤمنین(ع) بنا بر وظیفه الهی خود و برای اتمام حجت با غاصبان بیعت نمی‏کند و در خانه اصحاب با سابقه پیامبر می‏رود و آنها را متوجه شقاوتی که در انتظارشان است، می‏کند و به قیام دعوت می‏کند، شوربختانه می‏بینیم که امیرالمؤمنین(ع) به وحدت‌شکنی متهم می‎شوند؛ یعنی علی است که مانع وحدت شده و مردم روی کس دیگر اتفاق کرده‏اند؛ بگذریم که این اتفاق حداقلی بوده و این نبوده که حداکثر عالم اسلام خلیفه اول را بپذیرند، ولی با این حال امیر المؤمنین(ع) را متهم می‏کردند که او سبب انفکاک و انشقاق در جامعه اسلامی شده است؛ از این رو به خود اجازه می‏دهند به خانه آن وجود مقدس که محل نزول وحی بوده و پیامبر اسلام(ص) بارها در شأن این خانه و اهل بیت آن آیه تطهیر را خوانده است،حمله کرده و به حضرت صدیقه طاهره جسارت‏ کنند. این ادعای شیعه نیست و در کتب اهل سنت هم به صراحت این ماجرا بیان شده است. مورخان اقدم اهل تسنن این را آورده‏اند. دقیقاً بیان شده است که تهدید به قتل امیرالمؤمنین(ع) به بهانه اینکه او سبب انشقاق جامعه اسلامی شده است، صورت گرفته و حتی در اینجا برای اینکه حق امیرالمؤمنین(ع) را نادیده بگیرند، برادری امیرالمؤمنین(ع) با پیغمبر را هم انکار می‏کنند و یک تحریف دیگر در روز روشن اینجا اتفاق افتاد.

طبق نقل‏های متواتر در شیعه و سنی، رسول خدا(ص) وقتی وارد مدینه شد، برای ایجاد وحدت و برادری بین مسلمانان دو به دوی آنها را برادر دینی کرد. در اینجا امیرالمؤمنین علی(ع) تنها صحابی پیغمبر بود که افتخار این را پیدا کرد که به برادری رسول خدا نائل شود، اما در این موقعیت که آن حضرت را دستگیر کرده‏اند و با شمشیر بالای سرشان، آن حضرت را به قتل تهدید می‎کنند، حضرت می‎فرماید با بنده خدا و برادر رسول خدا این‌گونه رفتار می‎کنید؟ آن انسان‎های شقی می‎گویند که با بنده خدا بله، ولی ما تو را برادر رسول خدا نمی‎دانیم! یعنی یک چنین تحریفی با سرعت بعد از رحلت رسول خدا(ص) صورت می‎گیرد که برادری ایشان را انکار می‏کنند.

 

وحدت قربانی تحریف

امروز بعد از 1400 سال در تمام منابع شیعه و سنی داریم که آن وجود مقدس برادر دینی پیغمبر اسلام(ص) تعیین شده بود، حتی حضرت رسول(ص) تعبیر نسبت خود با علی را به منزله موسی(ع) با هارون بیان کردند که از احادیث معتبر در منابع اسلامی است، ولی هنوز چیزی از رحلت پیامبر نگذشته بود که تحریف و انکار کرده و آن حضرت به انشقاق در جامعه اسلامی و برهم زدن وحدت متهم می‏شود. همه این اوصاف را در مقابل این در نظر بگیرید که علی خیبرشکن و فرمانده همیشه پیروز لشکر اسلام در غزوه‌های مختلف در این ماجرا تنها برای از بین نرفتن وحدت و باقی ماندن اسلام شمشیر نکشید، چراکه اگر شمشمیر می‏کشید با ریختن خون‎های فراوان دیگر اثری از اسلامی باقی نمی‎ماند، ولی قطعاً اگر حضرت شمشیر می‏کشیدند، پیروز قطعی میدان بودند، اما تنها مصلحت جامعه اسلامی بود که مانع از این امر می‎شد

در زمان وجود مقدس امام مجتبی(ع) هم وقتی آن حضرت به سبب خیانت‎های گسترده مجبور شد از رهبری جامعه اسلامی استعفا دهد و حاکمیت به دست معاویه افتاد، احادیث جعل می‎شود و به پیغمبر(ص) نسبت داده می‎شود که آن حضرت از امام مجتبی(ع) تجلیل کرده که وی با اقدامی که می‏کند سبب وحدت جامعه اسلامی می‏شود. دوران بنی‌امیه دوران شدت گرفتن جعل احادیث است. در این مورد جعل حدیث به گونه‌ای است که انگار پیغمبر خدا(ص) می‎گوید که امام حسن(ع) با رفتن از جایگاه الهی خودش و اجازه به معاویه برای خلافت و سلطه بر عالم اسلامی باعث وحدت شده است. این تحریف بزرگ در کلام رسول خدا(ص) است.

مسئله دیگری که در دوران امام حسن(ع) به عنوان تحریف واقعیت وجود دارد، این است که آن وجود مقدس را «مطلاق» خواندند، یعنی آن کسی که پیوسته زن می‎گیرد و این زن‏ها را طلاق می‏دهد و این‌گونه القا کردند که آن حضرت به هوسرانی مشغول است و شایستگی حکومت را ندارد؛ از این رو خود او با کنار رفتن از حکومت برای اینکه (پناه می‌برم به‏خدا از بیان چنین مسائلی) به همین مسئله هوسرانی خود بپردازد، کنار می‎روند و سبب می‎شوند معاویه روی کار بیاید. در همین زمینه نمونه تحریف بزرگ دیگری هم وجود دارد؛ سال 41 هجری که امام مجبور به کناره‏گیری از خلافت شد، از سوی عامه «عام‌الجماع» خوانده می‌شود، به معنای سال وحدت. یعنی خیلی خوشحالند و خوشحالی می‌کنند که امام مجتبی(ع) کنار رفتند و دودستگی از عالم اسلام رخت بربست و وحدت پیش ‏آمد. این چه وحدتی است که به از بین رفتن حاکمیت سبط اکبر و سرور جوانان اهل بهشت می‏انجامد و حاکمیت فردی شقی از بنی‌امیه که رسول خدا(ص) فرموده بود خلافت بر بنی‌امیه حرام است، آغاز می‎شود که البته بعدا به سلطنت و حکومت سلطنتی بنی‌امیه تبدیل می‎شود.

در ارتباط با جنگ صفین در زمان خلافت امیرالمؤمنین(ع) هم ما می‌بینیم که وقتی آن وجود مقدس در اثر خیانت‌های صورت گرفته مجبور شد جنگ را پایان دهد و آتش‎بس را بپذیرد، برخی از امیرالمؤمنین(ع) تجلیل کردند که سبب شد خونریزی بیشتر در عالم اسلام پدید نیاید. کتابی به نام «وقعت صفین» از «نصربن مزاحم منقری» از منابع دسته اول تاریخی وجود دارد که درباره جنگ صفین منتشر شده است. مصحح این کتاب در عصر امروز در مقدمه کتاب خدا را شکر می‏کند که قرآن‎ها به نیزه رفت و جنگ متوقف شد و ادامه پیدا نکرد که اگر ادامه پیدا می‌کرد، چیزی از اسلام و مسلمانی نمی‌ماند!

ببینید این تحریف تا کجا پیش رفته که در جنگی که علی(ع) که حق مطلق است در تداوم جنگ تاریخی جبهه حق و باطل شمشیر می‏زد آنجایی که در اثر فشار مردم به ایشان این جنگ متوقف می‎شود، زبان به تحسین ایشان باز می‌کنند. برای نابود کردن جریان باطل جنگی به ایشان تحمیل شده و باید این جریان را نابود کنند؛ ولی می‎گویند که خدا را شکر که کار به اینجا نرسید و خون بیشتری ریخته نشد، در حالی که باید گفت به حضرت علی(ع) برای نابودی جریان باطل فرصت ندادند. همین مسئله هم در ارتباط با قیام امام حسین(ع) مشاهده می‎شود که می‎گویند امام حسین(ع) آمد جامعه‌ای را که با یزید بیعت کرده بود برهم زد و امام حسین(ع) با دعوت به خود در حقیقت سبب ایجاد اختلاف و به هم خوردن وحدت مسلمانان شده بود و لذا در همان زمان قیام هم یک چنین مسئله‎ای را مطرح کردند و آن وجود مقدس را مستحق کشته شدن و سرکوب کردن دانستند و با همین توجیه دعوت‌کنندگان امام را به قاتلان ایشان تبدیل کردند.

 

تحریف در صدر اسلام

می‌خواهم اینجا به یکی از تحریف‌های صورت گرفته در تاریخ صدر اسلام اشاره کنم. وقتی نصب الهی و ولایت امیرالمؤمنین(ع) در غدیر خم از سوی جامعه نادیده گرفته شد و بحث بیعت کردن با فرد دیگر اتفاق افتاد، افرادی که به قدرت رسیدند به اعتبار اینکه مردم با ما بیعت کرده‌اند و ما مقبولیت عمومی داریم، با برداشت‏های شخصی و با نظر به سطح فکر و سواد خود در احکام الهی دست بردند و بدعت‏هایی پدید آمد. ما می‌بینیم پیش از آنکه امیرالمؤمنین(ع) به حکومت برسد بدعت‎هایی پدید می‌آید و در احکام خدا دست برده می‎شود و متأسفانه خواص مطرح در عالم اسلام در برابر این بدعت‎ها و تحریف‎ها سکوت می‌کنند؛ زیرا احساس می‌کنند کسانی که بر مسند هستند پشتوانه مردمی دارند و می‏توانند در احکام الهی دست ببرند و تحریف‎هایی صورت بگیرد.  در همان دوران برخلاف سیره صریح رسول خدا(ص) شخصیتی که مورد خشم پیامبر اکرم(ص) بوده است و حتی خود او و پدرش از سوی رسول خدا(ص) به اعدام محکوم بودند، به قدرت می‌رسند و موقعیت برتری پیدا می‎کنند؛ یعنی مروان حکم و پدر او به واسطه ضرباتی که به اسلام وارد کرده بودند و استهزا و آزار و اذیتی که به رسول خدا(ص) در دوران مکه رسانده بودند و به دلیل بسیاری از اعمال شنیع و خلاف عفت که جای بیان آن نیست، اینها را به اعدام محکوم کرده بودند و در عفو عمومی به هنگام فتح مکه که امثال ابوسفیان و هند جگرخوار بخشیده شدند، چند نفر از جمله این دو را استثنا کرده بودند. حتی داریم پیامبر در کودکی مروان از او با تعبیر وزغ هم یاد کرده بود و بعد از فتح مکه فرمان قتل اینها را هم داده بودند که در تاریخ داریم عثمان آمد خدمت پیامبر(ص) و بسیار برای این دو که عمو و پسر عموی عثمان بودند وساطت کرد و حکم اعدام را بعد از چند مرحله اصرار بیش از حد خود لغو کرد و پیامبر بعد از اصرارهای بسیار و شدید عثمان گفت اینها را به تو بخشیدم. ولی حق ندارند وارد مدینه بشوند و این دو به دلیل آن سوابق بسیار سیاه تبعید شدند.

عثمان بلافاصله بعد از رحلت رسول خدا و غصب خلافت، سراغ ابوبکر آمد و خواست که حکم رسول خدا(ص) شکسته شود و مروان و پدرش که لعنت خدا بر آنها باد وارد مدینه شوند، ولی ابوبکر زیر بار نرفت و گفت کسانی که پیامبر تبعید کرده و ورود آنها را ممنوع کرده، من هم حکم آن حضرت را نمی‎شکنم، هرچه اصرار کرد او نپذیرفت و ابوبکر مرد و عمر آمد، به سراغ عمر آمد از عمر درخواست کرد او هم همین حرف را زد که کسانی که پیامبر با آنها اینگونه برخورد کرده من هم مثل ابوبکر نمی‌توانم حکم پیامبر(ص) را نادیده بگیرم تا اینکه عمر از دنیا رفت و خود عثمان به خلافت رسید و او به اعتبار اینکه بیعت مردم را دارد و مردم به او رأی داده‏اند و روی کار آمده، حکم پیامبر را شکست و این دو عنصر ناباب را وارد مدینه کرد؛ کاری که نه ابوبکر و نه عمر جرئت آن را نداشتند. بنابراین، متأسفانه حکم رسول خدا شکسته شد و به فرد شماره دو دستگاه خلافت تبدیل شد و باز می‌بینیم که بزرگان اصحاب پیامبر در برابر این سنت‌شکنی سکوت می‏کنند و سکوت در برابر تحریف سیره پیامبر سبب می‎شود عثمان در دوران خلافتش حتی مروان را نفر شماره دو حکومت کند و تمام عزل و نصب‎ها به دست مروان صورت گیرد و او بود که عالم اسلام را می‏چرخاند. حکم ابن ابی‌العاص هم موقعیتی پیدا کرد که اختیار داشت شب‎ها وارد خزانه بیت‌المال شود و هر آنچه را که دلش می‏خواست و زورش می‏رسید، بدون حساب و کتاب برداشت کند و برود. در تاریخ آمده است، در این دوران چنان فساد و تبعیض زیاد شد که همین فساد و تبعیض موجب قتل خلیفه به دست عده‏ای شد که فکر می‌کردند از قافله این غارت بیت‌المال جامانده‌اند.

در نتیجه وقتی تحریفی صورت بگیرد و بزرگان و خواص جامعه در برابر آن تحریف سکوت کنند، کار به جایی خواهد کشید که چنین شخص ناباب و پلیدی می‎آید و تصمیم‌‌گیرنده اسلام و حکومت اسلامی می‎شود. تمام دوره حکومت پیامبر(ص) و خلافت امام علی(ع) و دوره کوتاه حکومت امام حسن(ع)، جریان نفاق فعالیت دارد؛ اما در زمان خلفای سه‌گانه و دوره معاویه و بعد از آن، جریان نفاق بروز و ظهور ندارد.

جریان نفاق با ظاهری عقل‌گرایانه سعی می‌کرد به جریان حق ضربه بزند. برای نمونه، در دوره رسالت پیامبر و تشکیل دولت اسلامی، در واقعه احد، پیامبر در نظر داشت تا مسلمانان فقط در بخش شمالی آسیب‌پذیر مدینه مستقر شوند؛ زیرا جاهای دیگر مدینه قابل نفوذ نبود؛ اما گروهی از جوانان و حضرت حمزه(ع) ننگ می‌دانستند که در کنار خانه‌های خود با دشمن بجنگند و معتقد بودند باید مانند جنگ بدر به میدان جنگ برویم. چون این یک خواسته عمومی شد، حضرت موافقت کردند تا به میدان جنگ بروند. در اینجا، عبدالله‌بن‌ابی، رئیس جریان نفاق به این اعتبار که چرا به سخن پیامبر ونظر پیامبر توجه نمی‌کنید، به نشانه اعتراض در جنگ شرکت نکرد. این موضوع را به قدری ماهرانه تبلیغ کرد که حدود یک سوم از سپاه هزار نفری پیامبر (حدود 300 نفر از سپاهیان پیامبر) تحت‌تأثیر وی قرار گرفتند و به میدان مقابله با دشمن نرفتند. این مورد، اولین ضربه به اسلام در جریان جنگ احد بود که با تحریف «ابن ابی» صورت گرفت. در واقع، جریان نفاق توجیهات عقل‌گرایانه و منطقی برای تحریف‌های خود می‌یابد. بنابراین، جز افراد بصیر و هوشمند نمی‌توانند به غرض و مرض آنها پی ببرند. اتفاقاً وقتی مسلمانان شکست خوردند، وضعیت به نفع جریان نفاق تمام شد. البته اینجا دلیل شکست تغییر میدان جنگ از مدینه به بیرون از مدینه نبود، بلکه سرپیچی مسلمانان از دستور پیامبر در حراست از تنگه بود. بنابراین، پیامبر(ص) نتوانست با ابن ابی برخورد کند.

اینجا پیامبر تلاش داشت تا توطئه‌های منافقین و تحریف حقایق از سوی آنها را آشکار کند. این جریان در زمان جنگ خندق هم ضربه خود را وارد کرد. در جنگ خندق ائتلافی از قوم‌های گوناگون، از بت‌پرست و مشرک تا یهودی علیه اسلام شکل گرفت که هدف این قوای بیش از 10 هزار نفری، از بین بردن اسلام بود. شرایط سختی بود. مسلمانان در همان بخش آسیب‌پذیر مدینه به پیشنهاد «سلمان» خندقی را حفر کردند و در همانجا مستقر بودند که منافقین شروع به تخریب روحیه مردم کردند که مگر می‌توان در برابر این قوای عظیم مقاومت کرد؛ زن و بچه‌های شما در خطرند و به خانه‌های‌تان برگردید. ظاهر این قضیه هم منطقی بود؛ زیرا مسلمانان حداکثر سه هزار نفر بودند. اینجا نسخه‌ سازش پیچیدند و گفتند پیغمبر را رها کنید و به خانواده خود برسید. در همان موقعیت آیاتی نازل می‌شود و توطئه‌های منافقین را افشا می‌کند و پیامبر با بیان آن آیات در مردم قوت قلب ایجاد می‌کند. بنابراین، جریان نفاق تلاش داشت در پوشش یک حرف به ظاهر منطقی که نمی‌توان در مقابل کسانی که بسیار از شما قوی‌تر هستند، مقاومت کرد و مقاومت بی‌فایده است، حقایق صحنه را تحریف کند.

در انقلاب اسلامی هم چنین وضعیتی را می‌بینیم. جالب است که در زمان دفاع مقدس که ائتلاف گسترده بین‌المللی علیه انقلاب مانند جنگ خندق شکل گرفته بود، ابرقدرت شرق در کنار ابرقدرت غرب علی‌رغم همه رقابت‌ها علیه انقلاب اشتراک نظر داشتند وتمام تسلیحات صدام را تأمین می‌کردند.

با وجود این تجربیات، برخی القا می‌کردند که مقاومت در برابر آمریکا بی‌فایده است و باید از شعائر و آرمان‌های خود عقب بنشینیم تا خطر دشمن را برطرف کنیم. آنها این سخن را در قالب حرف‌های به ظاهر منطقی هم مطرح می‌کردند که تمام دنیا مجبورند با آمریکا کنار بیایند و استقلال یک ارزش قرن نوزدهمی بوده و الآن معنا ندارد! آنها القا می‌کردند که راه پیشرفت کشور، کوتاه آمدن در برابر دشمن است.

برخی اصحاب پیامبر(ص) هم با وجود ادعای مسلمانی گاهی سخنان حضرت را تحریف کرده و به ایشان دروغ می‌بستند. حضرت علی(ع) در خطبه 215 می‌فرمایند، آنقدر به پیامبر(ص) دروغ بستند که حضرت به خطبه ایستاد و از آنها ابراز برائت کرد، این در حالی است که از مشرکان ابراز برائت می‌کنند. در زمان امام خمینی(ره) هم برخی سخنان ایشان را تحریف می‌کردند و برخی از رهنمودهای صریح ایشان را امر ارشادی و نه مولوی می‌دانستند. امام(ره) در وصیت‌نامه به تحریف سخنان خود اشاره کردند و فرمودند: «اکنون که من حاضرم بعضی نسبت‌های بی‌واقعیت به من داده می‌شود و ممکن است بعد از من به حجم آنها افزوده شود. لذا آنچه به من نسبت داده می‌شود، مورد تصدیق نیست، مگر آنکه صدای من یا خط و امضای من باشد یا به تصدیق کارشناسان یا در سیمای جمهوری اسلامی چیزی گفته باشم.»

 

مهم‌ترین تحریف تاریخ اسلام

مهم‌ترین تحریف در تاریخ اسلام در جریان سقیفه شکل گرفت که مسیر اسلام را کاملاً دگرگون کرد. پیامبر(ص) در غدیرخم اول برای ولایت خود از مردم اعتراف و تصدیق گرفت و سپس فرمود: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه». لذا فرمودند با علی به عنوان امیرالمؤمنین بیعت کنید؛ اما در جریان سقیفه هیچ‌یک از انصار و مهاجرین یادی از غدیر نکردند. وقتی ابوبکر به عنوان خلیفه مطرح شد، او را برای بیعت به مسجد بردند، یک نفر در مسجدالنبی برخاست و گفت پس علی چه می‌شود؟ عمر به خطاب در پاسخ وی می‌گوید علی اولاً دستش به خون سران قریش آلوده است و قریش زیربار خلافت او نمی‌رود؛ ثانیاً علی جوان است و پختگی کافی ندارد.

اما چرا مردم غدیر را نادیده می‌گیرند؟ دلیل آن به نقش خواص برمی‌گردد. وقتی شورای سقیفه از محل بیرون آمدند، عمر مردم را خطاب کرد که جانشین پیامبر تعیین شده و برای بیعت با او به مسجد بیایید. در این زمان، مهاجرین از اینکه یک نفر از آنها خلیفه شده بود، خوشحال بودند؛ به جز شش نفر از آنها که با ابوبکر بیعت نکردند.

انصار هم که اکثریت مدینه را تشکیل می‌دادند، وقتی دیدند بزرگان‌شان با ابوبکر بیعت می‌کنند، تصور می‌کردند که وضع موجود به نفع آنهاست؛ از این رو از انصار هم فقط شش نفر با ابوبکر بیعت نکردند و بر بیعت با علی استوار ماندند.

وقتی وضعیت این‌گونه پیش رفت و حضرت علی(ع) خانه‌نشین شد، برای اینکه حقایقی که پیامبر در ارتباط با امیرالمؤمنین فرموده بودند، به فراموشی سپرده شود و اصل خلافت در تاریخ جا بیفتد، این گزاره مطرح شد: «حسبنا کتاب‌الله». بنابراین، هرگونه ثبت و ضبط حدیث از پیامبر(ص) را ممنوع کردند؛ با این بهانه که با داشتن قرآن به حدیث نیازی نداریم. هدف آنها این بود که حدیث غدیر فراموش شود، اما از آنجا که خداوند حق را یاری می‌کند، حدیث غدیر تا به امروز، به منزله قوی‌ترین حدیث از نظر تواتر باقی مانده است. اما وقتی حدیث غدیر باقی ماند، درصدد تحریف محتوای آن برآمدند، به این صورت که گفته شد منظور رسول‌الله از «من کنت مولاه»، بحث ولایت و رهبری نبوده، بلکه محبت و دوستی بوده است.

شگفت‌آور است که در تحریف کار را به جایی رساندند که ولایتی که خود رمز اتحاد و وحدت در بین مسلمانان است، به تفرقه‌افکنی متهم می‌شود؛ زیرا وقتی حضرت را مجبور کردند تا به مسجد برود و با ابوبکر بیعت کند، به وی می‌گفتند شما با بیعت نکردن، موجب انشقاق مسلمانان شدید.

امروز هم رهبر معظم انقلاب به اعتبار پایبندی به اصول و ارزش‌های انقلاب، مورد هجمه عده‌ای قرار می‌گیرند که می‌گویند چرا به گفتمان مقاومت پایدار هستید، چرا با آمریکا کنار نمی‌آیید و...،یعنی وفاداری رهبری به آرمان‌های انقلاب را سبب عقب‌ماندگی و تشدید فشارهای دشمن تلقی می‌کنند.

چنین تحریف‌هایی را در ارتباط با امام خمینی(ره)هم می‌توانیم مشاهده کنیم؛ با کم رنگ کردن جنبه‌های ضداستکباری رهنمودها و بیانات و اصول امام(ره)، مانند حمایت از محرومان و مستضعفان که بعداً به جای آن ضرورت مانور تجمل از سوی برخی مسئولان مطرح شد و حتی برخی مسئولان فرزندان خود را برای تحصیل به آمریکا فرستادند

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات