موسویخوئینیها، دبیر کل مجمع روحانیون مبارز در دومین نامه سرگشاده خود با عنوان بیانیه انتخاباتی 1400، مطالبی را آورده که از زوایای گوناگون قابل نقد و بررسی است؛ اما در این میان یک نکته بیش از همه تأملبرانگیز است و آن اینکه، اصلاحطلبان در دو دهه گذشته، تنها انتخاباتی را سالم و آزاد ارزیابی کردهاند که خود «پیروز» آن بوده باشند! اصلاحطلبان به جای بررسی دلایل از دست دادن پایگاههای اجتماعی و رویگردانی مردم از خود، نظام اسلامی، شورای نگهبان و جریانهای دیگر را متهم میکنند. در بیانیه اخیر دبیر کل مجمع روحانیون مبارز نیز، همین نکته تکرار شده و آمده است: «اگر انتخابات با مشارکت حداکثری و قابل قبول برگزار شد، شما پیروز شدهاید و اگر مردم به گونهای دیگر رفتار کردند، این شما نیستید که شکست خوردهاید، بلکه کسانی شکست خوردهاند که بارها با تمام قوا تلاش کردهاند تا اصلاحات را ناکام بگذارند و مردم را از اصلاحات ناامید کنند.» وی در پایان بیانیه انتخاباتی خود، خسران نهایی را متوجه کسانی میداند که به زعم او، «راه را بر اصلاحات بستند!» اکنون یک پرسش اصلی را، امثال او باید به مردم صادقانه و صریح پاسخ دهند و آن اینکه، «منظور از اصلاحات چیست؟ و اهداف اصلی اصلاحات کدام است؟»
خوئینیها در نامه سرگشاده به رهبر معظم انقلاب و در بیانیه انتخاباتی اخیر، بر مشکلات اقتصادی و معیشتی مردم انگشت نهاده، سنگ مردم را به سینه میزند، اما باید از وی پرسید؛ آیا اصلاحات از زمانی که با پیروزی آقای خاتمی در سال 1376 در فضای سیاسی کشور پدید آمد تاکنون، به دنبال رفع تبعیض، بیعدالتی و فقر و محرومیت از کشور بوده است؟ بهتر است خود آقایان اصلاحطلب، ادبیات و سخنان خود در آن دوران را بازخوانی کنند. در آن دوران وقتی مفهوم اصلاحات در حال تبدیل شدن به یک گفتمان غالب بود، رهبر حکیم انقلاب اسلامی با صراحت هر چه تمام فرمودند: اگر منظور از اصلاحات، مبارزه با فقر، تبعیض و بیعدالتی است؛ ما هم با این اصلاحات موافقیم. اما با ورود این موضع صریح رهبری، سردمداران و چهرههای به نام جبهه اصلاحات، به وضوح گفتند؛ مشکلات اقتصادی همیشه بوده، هست و خواهد بود و توسعه سیاسی مقدم بر توسعه اقتصادی است! با همین نگاه بود که آقایان بعد از پیروزی آقای خاتمی و اعلان جبهه دوم خرداد، با بیاعتنایی به مشکلات اقتصادی کشور و مردم، هدف راهبردی این جبهه را تحقق «جامعه مدنی» اعلام کردند. به راستی نظریهپردازان جبهه دوم خرداد آن دوره منظورشان از جامعه مدنی چه جامعهای بود؟ آیا دنبال جامعهای بودند که در آن مردم گرفتار فقر، محرومیت، تبعیض و بیعدالتی نباشند؟ جامعهای که در آن مشکل اقتصادی و معیشتی برای مردم نباشد؟ پاسخ را خود آقایان بدهند. اگر فراموش کردهاند، به آنچه در روزنامههای زنجیرهای و از جمله روزنامه «جامعه» آن ایام نوشتهاند، مراجعه کرده، مواضع خود را بازخوانی کنند. به راستی در ترکیب پشت صحنه و روی صحنه روزنامه جامعه و دیگر روزنامههای زنجیرهای چه کسانی بودند؟ روزنامهای که در اولین سرمقاله در وصف جامعه مدنی مورد نظر اصلاح طلبان چنین آمده است: «جامعهای که نمونه کامل و تحقق یافته امروزی آن، کشورهای پیشرفته صنعتی غرب هستند! » آقایان دوم خردادی دیروز و اصلاحطلبان امروز، منظورشان از الگو قرار دادن جوامع غربی به لحاظ سیاسی، سکولار بودن نظامهای سیاسی و جدا بودن دین و سیاست در عرصه حکمرانی است. اما آیا این نظامهای سکولار و به ظاهر لیبرال دموکرات، حقوق عمومی و رفاه و معیشت مردمانشان را تأمین کردهاند؟
برای دریافت پاسخ به فقر، محرومیت، کارتونخوابی، بیعدالتی، تبعیضنژادی و... در آمریکا به عنوان قبله آقایان نگاه کنید، پاسخ این پرسش را امروز از زبان و عمل مردم آمریکا که به خیابان ها آمدهاند و از نظام سرمایهداری اعلام انزجار و تنفر می کنند، به سهولت میتوانید بشنوید؛ مردمی که از فقر و محرومیت و مشکلات گوناگون از جمله مشکلات اقتصادی به ستوه آمدهاند تا آنجا که پرچم آمریکا را آتش زده و شعار مرگ بر آمریکا سر داده و نمادها و مجسمههای تمامی مشاهیر تاریخ این کشور را به زیر میکشند. اوضاع در دیگر کشورهای غربی نیز چندان متفاوت نیست، امروز مردم در فرانسه به عنوان کشور الگو برای جامعه مدنی آقایان، در چه شرایطی به سر میبرند؟
بنابراین بهتر است آقایان پشت صحنه و نظریهپرداز جریان اصلاحات، صادقانه به مردم بگویند که با اصلاحات، نه دنبال حل مشکلات اقتصادی کشور، بلکه به دنبال تغییرات ساختاری و جایگزین کردن یک حکومت سکولار به جای جمهوری اسلامی بودیم. لذا اگر مردم راه را بر آن جریان بستند به این دلیل بود که ماهیتی آمریکایی داشت. اصلاحاتی بود که میخواست و میخواهد، هویت ایرانی، اسلامی و انقلابی ملت ایران را گرفته، سلطه آمریکا را بار دیگر بر کشور برگرداند. آقایان اگر در ماهیت و اهداف چنین اصلاحاتی که دنبال میکردند تردید دارند، قصه کنفرانس برلین را بازخوانی کنند و به این پرسش پاسخ دهند که چرا غرب به صورت یکپارچه، از چنین اصلاحاتی حمایت کرده و میکند؟
راه دور نرویم، هم اکنون افرادی مانند تاجزاده به عنوان یک اصلاحطلب، اصرار بر مذاکره با ترامپ دارند. به راستی مذاکره با ترامپ آن هم با آن 12 شرط پمپئو، آیا ماهیتی جز تسلیم شدن در مقابل آمریکا دارد؟ اگر دارد که دارد، پس هر ایرانی غیرتمند باید راه را بر چنین اصلاحاتی ببندد.