فقط دست آمریکا «چدنی» نیست که با دستکش آن را بپوشاند. تمام وجودش چنین است؛ از این رو هرچه میکوشد تا با نقابهای گوناگون و تنپوشهای متعدد، حقیقت وجودی خود را بپوشاند، باز قطعهای از چدنِ پیکرش، از یک جایی بیرون میزند. آنچه میکند هم از سر کین است و هم از این روست که اقتضای طبیعتش این است؛ پس باید هوشیاری را در برابر هر دوگانه ملعونی که با خود دارد، افزون کرد. بزکهای گاه به گاه، مانند لاک زدن پنجه گرگ است و تلاش برای زیبا نماییاش مانند مسواک کشیدن به دندان گرگ که در واقع نه بهداشتی میشود و نه زیبا! فقط کافی است گرگ از جا برخیزد تا باز دندان و پنجه در جانِ دیگری زند و تلاش مسواککشان و لاکزنان را یک جا به باد دهد. نمونه دم دستی و تازه شده آن همین «کمبود انسولین» است. داروی حیاتی برای بیماران خاص که خصومت آمریکایی با تحریم جلوی ورود آن را گرفته است. میگویند دارو را تحریم نکردهایم؛ اما نمیگویند وقتی شبکه بانکی تحریم ، پولهای ما بلوکه شده و حتی امکان ثبت سفارش نیست و راهِ داد و ستد را سد کردهاند و پولی نمیتوانیم جابهجا کنیم، چطور میتوان دارو خرید؟ و خیلی پرسشهای دیگر که پرداختن به هر کدام فرصتی دیگر میطلبد.
مهم نیست که در سیاهه تحریمها اسم دارو را تصریح کرده باشند یا نه؛ اما همین که راهها را بستهاند عملاً جز تحریم دارو معنایی ندارد. نتیجه هم روشن است و صدایش از کلماتی شنیدنی است که از حقیقت مظلومیت و غربت یک ملت در فضای مجازی بلند شده است؛ چنانکه پایگاه خبری «انتخاب» هم در این باره نوشته است: «شمار زیادی از کاربران توئیتر چند روزی است با هشتگ # انسولینـ نیست در حال بیان مشکلات بیماران دیابتی هستند؛ بیمارانی که مدتی است دسترسی آنها به انسولین بسیار دشوار شده است. آن هم انسولینی که برای آنها حکم اکسیژن برای نفس کشیدن را دارد. «انسولین نیست» یک واقعیت است که طعم تلخ و دردناک آنها را این دسته از بیماران حس میکنند. اگر هم در گوشه و کنار بازار، از راههای رسمی و غیررسمی، انسولینی پیدا شود، آنقدر گران است که بیشتر بیماران قدرت خریدش را ندارند.» این قبل از هرچیز نتیجه تحریمهایی است که نه علیه یک دولت، که برای زمین زدن یک ملت طراحی شده است. ملتی که هیچ گناهی ندارد و بسیاری از بیماران، حتی نمیدانند سیاست را با سین مینویسند یا صاد؛ اما دارند قربانی «جنایتِ عریانِ آمریکا» میشوند. یعنی آن چدن پنهان باز عریان میشود، طعم مرگ میگیرد و زشتی آنان را آشکار میکند؛ اما چدن تحمل فولاد را ندارد، شکستنی است و قطعاً این پنجه شوم که شیشه زندگی خیلیها را شکسته است، خواهد شکست؛ خواهد شکست آنکه معاهدات انساندوستانه و بینالمللی را به هیچ گرفته است. خواهد شکست دستی که گرمای عهد و پیمان ندارد و دور نیست آن روز که صدای شکستن این دست چدنی، دنیا را خوشحال کند...