با توجه به اینکه شما در گذشته مدیرعامل بورس بودهاید، وضعیت بورس را چگونه ارزیابی میکنید؟ از این نظر که در یک سال اخیر اتفاقات جدیدی برای بازار سرمایه ایران چه از حیث میزان سرمایههای وارد شده به این بازار و چه از حیث افراد تازهوارد به آن رخ داده است.
اتفاقی که در بازار سرمایه ایران افتاده، این است که طی یک سال اخیر ما رفتارهای هیجانی زیادی را در بازار سرمایه کشور مشاهده کردیم. رفتارهایی یک طرفه و بدون تعادل، به این معنا که بازار باید همیشه صعودی یا همیشه نزولی باشد. در حالی که نه همیشه بالا رفتن خوب و درست است و نه همیشه پایین آمدن. بازار سرمایه باید بازار متعادلی باشد، بازاری که با توجه به وضعیت اقتصادی کشور، شاخصهای کلان و وضعیت شرکتهای بورسی مثبت یا منفی بشود. متأسفانه در یک سال اخیر شاهد بودیم تعداد قابل توجهی از سرمایهگذاران که شاید کمتر حرفهای بوده و عموماً هم تازهواردان بورس را شامل میشدند، با صف میخرند و با صف میفروشند! در واقع نگاه این افراد به بورس یک نگاه صفی است، اگر ببینند صف خرید است، میگویند حتماً این سهم، سهم خوبی است ،پس بخریم؛ اما اگر ببینند صف فروش است، میگویند این سهم حتماً سهم بدی است، پس بفروشیم. من فکر میکنم اصلاً ورود مردم حقیقی به شکل مستقیم به بورس اشتباه است و به عبارتی، میتوان گفت ورود افرادی که تجربه و دانش لازم را در زمینه بورس و بازار سرمایه ندارند، نه به مصلحت بورس است و نه به مصلحت خودشان.
با این توضیح، به نظر شما مردم عادی نباید وارد بورس شوند؟
مردم نباید به صورت مستقیم وارد شوند؛ بلکه باید از طریق صندوقهای سرمایهگذاری وارد بازار شوند. اگر کسی ریسکپذیر است، از طریق صندوقهای سهامی و اگر کسی ریسکگریز است، از طریق صندوقهای با درآمد ثابت وارد شود. اگر هم بینابین ریسکپذیری و ریسکگریزی هستند، صندوقهای مختلط برای آنها وجود دارد که بخشی از این صندوق سهام و بخشی اوراق با درآمد ثابت است که این صندوقها اگر چه ریسک دارند، اما ریسکشان کمتر است. بنابراین سرمایهگذاران باید متناسب با ریسکپذیریشان در این بازار سرمایهگذاری کنند و فکر نکنند خودشان در این حوزه متخصص هستند؛ چرا که ممکن است با ضررهای سنگینی مواجه شوند. این موضوع هم به نفع خود این افراد و هم به نفع بازار سرمایه است. واقعیت این است که بازار خوب یک بازار متعادل است و نوسانات باید با تعادل و نه صفهای خرید و فروش اتفاق بیفتد.البته چند ماهی است که حتی حرفهایها یا همان صندوقها نیز مدام ضرر میدهند و کسانی هم که از طریق صندوقها وارد بازار شده بودند، در حال زیان دادن هستند. بله، وقتی که عده زیادی مستقیم ورود کردهاند و صف تشکیل دادهاند، این صف روی دیگران هم اثرگذار است. به عبارتی، اگر حضور حقیقیها در بازار به شکل مستقیم کمتر شود و حضورشان بیشتر از طریق صندوقها باشد، تعادل در بازار بیشتر خواهد شد.
نقش دامنه نوسان و تغییرات رخ داده در آن از 2 درصد به 5 درصد چه تأثیری بر وضعیت موجود دارد؟
ایجاد محدودیت برای دامنه نوسان میتواند روند نزول یا صعود بازار را محدودتر کند و فرصت فکر کردن بیشتری به سرمایهگذاران دهد. برای نمونه، اگر این دامنه دو درصد باشد زمان بیشتری طول میکشد تا شاخص رشد کند؛ ولی اگر 5 درصد باشد، این رشد زودتر اتفاق میافتد. البته تفاوت خیلی بنیادینی با هم ندارند چرا که بالاخره اتفاقی که باید بیفتدـ البته کمی دیرترـ میافتد. بنابراین به نظرم موضوع دامنه نوسان مؤلفه چندان مهم و اساسی نیست. البته در دورههایی که بازار با افتها یا صعودهای شدید مواجه میشود، بهتر است سازمان بورس هم اطلاعیههای شفافسازی لازم را به بازار ارائه کند؛ چرا که سازمان بورس یک ناظر تماشاچی نیست و ناظر همراه با اختیار است.
بفرمایید سازمان بورس باید چه اقدامی انجام دهد؟
باید اطلاعیه شفافسازی در بازار بدهد. حتی ممکن است برخی مواقع نیاز باشد نمادها متوقف شوند یا بعضی مواقع باید از شرکتها اطلاعات گرفته و این اطلاعات را به بازار منعکس کند. یکی دیگر از اقدامات مهمی که باید سازمان بورس انجام دهد، تعیین eps یا سود پیشبینی شرکتهاست. متأسفانه این موضوع در گذشته حذف شده و سبب شده است بازار دچار یک ابهام اساسی شود؛ چرا که بازار نمیداند این شرکتها چه وضعی دارند. به نظرم پیشبینی و اعلام سود شرکتها و گزارشی که شرکتها درباره عملکرد سودشان به بازار میدهند، باید هر چه زودتر احیا شود.بحثی میان کارشناسان اقتصادی وجود داشته و دارد که رشد شدید شاخص بورس میتواند موجب افزایش نرخ تورم شود. استدلال این افراد این بود که هر کالایی در جامعه نماینده یکی از همین شرکتهای بورسی است. وقتی قیمت سهام این شرکتها افزایش پیدا میکند، طبیعی است که قیمت کالاها نیز متناسب با آن افزایش یابد.
به نظر شما رشد شاخص نقش یا تأثیری در نرخ تورم دارد؟
در کشور ما عموماً زمانی که قیمتها بالا میروند، برای توجیه بالا رفتن قیمتها دلایل زیادی را مطرح میکنند. این موضوع در زمان افزایش نرخ ارز هم صادق است. وقتی قیمت ارز بالا میرود، قیمت سایر کالاها با افزایش نرخ ارز به سرعت افزایش مییابد؛ اما وقتی نرخ ارز کاهش پیدا میکند، قیمتها کاهش نمییابند. در واقع این موضوع به این معناست که قیمتها چسبندگی دارند؛ یعنی نسبت به پایین آمدن مقاومت میکنند. خب این یک رفتار اقتصادی است و انتظاراتی که در کشور ما طی سالیان سال شکل گرفته نیز بر این اساس است. درباره شاخص بورس باید بگویم، زمانی که شاخص بالا میرود، این رشد شاخص در جامعه انتظارات تورمی ایجاد میکند. به هرحال بازارهایی مانند ملک، طلا، خودرو، دلار و بورس را میتوان بازارهای مالی موجود در کشور دانست. وقتی مردم در جامعه میبینند شاخص بورس در حال رشد است و رشدهای بالا را تجربه میکند، کسی هم که در ملک یا طلا سرمایهگذاری کرده با خودش میگوید چرا من باید ملکم را ارزان بفروشم، وقتی شاخص بورس پنج برابر شده است؟ آیا نباید قیمت ملک من حداقل دو برابر شود؟ بنابراین ایجاد چنین نگاهی در جامعه روی انتظارات تورمی در قیمت ملک و سایر بازارها هم تأثیرگذار است. از اینرو میتوان گفت در مرحله اول این انتظارات تورمی است که روی قیمت دیگر کالاها و بازارها اثر میگذارد. در مرحله بعدی نیز کسی که پولش را به بورس برده و سود خوبی کرده است یا تمام سهم خود یا حداقل سود حاصل شده را فروخته و از بورس خارج میشود. در این صورت تقاضا نیز پشت این بازار میآید؛ یعنی قبلاً فروشندهها قیمتها را افزایش میدادند و میگفتند کالای ما باید گرانتر شود؛ اما ممکن بود تقاضای مؤثر چندانی برای این کالاها نباشد، اما حالا این تقاضا نیز تقویت میشود. این موضوع نیز میتواند سبب افزایش قیمتها در سایر بازارها یا کالاها شود. بنابراین باید پذیرفت اگر چه رشد بورس خوب است؛ اما رشدهای انفجاری بورس به هیچ وجه به نفع اقتصاد نیست.