صبح صادق >>  نگاه >> گفتگو
تاریخ انتشار : ۲۵ آبان ۱۳۹۹ - ۱۹:۲۶  ، 
کد خبر : ۳۲۶۲۱۴
گفت‌وگوی با «زینب عرفانیان» که چندی پیش تقریظ رهبر معظم انقلاب به کتابش منتشر شد

۱۴ بار بازنویسی موجب قوت مربع‌های قرمز شد

«مربع‌های قرمز» نه فقط برای اینکه خاطرات یک فرد معروف و شناخته شده است، که به دلیل ادبیات فاخر و یادهای زلالی که از شهدا در بین خطوطش می‌درخشد، همچنین به دلیل تقریظ رهبر معظم انقلاب باید مورد توجه قرار گیرد. به بهانه انتشار تقریظ رهبر فرزانه انقلاب بر این کتاب، گفت‌وگویی کوتاه با «زینب عرفانیان» نویسنده این کتاب ترتیب دادیم.

همین ابتدا اجازه دهید بابت کتاب خوب‌تان تبریک بگویم. قبل از این چه کتاب‌هایی از شما منتشر شده بود؟

«رسول مولتان» که روایتی از زندگی سردار فرهنگی، شهید سیدمحمدعلی رحیمی‌ به روایت همسر شهید، خانم مریم قاسمی‌زهد بود و قبل از آن هم یکی از کتاب‌های مجموعه علمداران که جلد یک آن مربوط به خاطرات جانباز عباس ساکی بود. زندگی‌نامه‌نویسی را از همین کتاب آغاز کردم. جانباز ساکی قطع نخاع بوده و در آسایشگاه ثارالله مستقر بودند که خاطرات‌شان را ضبط کرده و در قالب کتاب منتشر کردم.

 

با اینکه «مربع‌های قرمز» کار سوم شماست، کاری قوی است؛ چرا و چگونه؟

گاهی اوقات ناگهان کانال‌ها به سمت سراشیبی می‌افتند و به هدف نزدیک می‌شویم. کار اول خامی‌های خودش را داشت و در کار دوم، قدری تلاش کردم تا ایرادات رفع شود و کار سوم هم شکر خدا گامی‌رو به جلو بود. زمانی که برای این کار گذاشتم هم چشمگیر بود و در طول سه سال، ۱۴ بار بازخوانی و بازنویسی واقعی انجام شد که در کم نقص شدن اثر تأثیر داشت. الآن هم ادعا نمی‌کنم که هیچ ایرادی در کار نیست و پیدا کردن این نواقص را به منتقدان می‌سپارم؛ اما خودم به عنوان کار سوم، از آن راضی هستم.

 

در این سه سال دقیقاً چه کارهایی انجام دادید؟

من همزمان مصاحبه، پرداخت، فضاسازی، برش، طرح داستان و ویرایش را با همدیگر جلو می‌بردم و خاطره به خاطره پیش می‌رفتیم. هر بخش از خاطره، تیترهایی داشت؛ اما از نظر فنی با مشکلاتی روبه‌رو می‌شدیم و کتاب، پر از تیترهای متفاوت می‌شد. اعتقاد داشتم که هر تیتر، یقه خواننده را می‌گیرد و او را از دل متن بیرون می‌کشد؛ به همین دلیل تیترها را حذف کردم تا جریان متن، پیوسته‌تر باشد.

 

دسترسی به حاج حسین یکتا سهل و ممتنع است. برای سومین کار چرا چنین کار سختی را انتخاب کردید. اصولاً انتخاب کردید یا انتخاب شدید؟

انتخاب شدم. در رونمایی کتاب «رسول مولتان» اولین بار آقای یکتا را دیدم و با ایشان صحبت کردم. پیش از این اصلاً ایشان را نمی‌شناختم. آقای یکتا جزء مهمانان ویژه بودند تا در رونمایی آن کتاب صحبت کنند. من سخنرانی ایشان را گوش کردم و رونمایی که تمام شد، من را صدا کردند و خواستند که به دفترشان بروم تا در مورد برخی خاطرات صحبت کنیم. چند روز بعد به دفترشان رفتم و پاگیر شدم و بعد از سه سال این کتاب منتشر شد.

 

یکی از چیزهایی که احساس می‌کنم کار شما را سخت‌تر می‌کرد، این بود که به ظاهر، حاج حسین یکتا خاطرات زیادی به یاد دارند اما وقتی دقت کنیم، متوجه می‌شویم جزئیات زیادی به یادشان نیست و بیشتر روی کلیات تکیه دارند...

این مشکل وجود داشت؛ زیرا از زمان آن خیلی دور شده بودیم و غبار فراموشی روی آنها نشسته بود. مشکل بعدی این بود که به علت بازگویی‌های مکرر، خاطرات دست و پا در آورده و شاخه‌های زیادی پیدا کرده بود که آن را از هسته اولیه‌اش دور می‌کرد. همان زیبایی که شما گفتید یک نوع سم است و همین رنگی شدن خاطرات برای حفظ امانت، کار را خیلی سخت می‌کند. ما برای اینکه کتاب‌مان زنده باشد و جزء منابع مستند تاریخی قرار بگیرد، مجبور بودیم تا جایی که می‌توانیم تلاش کنیم. من با سؤالات مکرر از جزئیات، تلاش می‌کردم واقعیت را از دل جملات بیرون بکشم. متن‌ها را برای همرزمان‌شان که خاطرات مشترک داشتند، فرستادیم تا بخوانند و اشکالات احتمالی را رفع کنند.

روند گرفتن خاطرات حاج حسین منظم بود؟

هفته‌ای یک روز را برای این کار خالی می‌کردند که البته کار سختی بود؛ چون در آستانه اربعین بودیم و حجم کارهای ایشان روز به روز بیشتر می‌شد. آقای یکتا در ساعت اداری یکشنبه‌ها به صورت کامل در اختیار این کار بودند. شش ماه که این‌گونه گذشت، خیالم راحت شد و به جای یک روز کامل، صبح تا ظهر کار را پیگیری می‌کردیم. از اصول حرفه‌ای، این است که گفت‌وگو زیر سه ساعت نباشد؛ چون تا فرد با محیط آشنا بشود و جزئیات اتفاقات را به خاطر بیاورد، چیزی حدود دو ساعت می‌گذرد و تازه بعد از آن موتور اصلی روشن می‌شود.

 

فکر می‌کنم اوج خاطرات حاج حسین در عملیات والفجر ۸ است...

بله، هم والفجر ۸ و هم عملیات بدر. در والفجر ۸ مجروحیت چشم‌شان رخ می‌دهد و در عملیات بدر هم دوستان عزیزشان را از دست می‌دهند و حکایت دفترچه قرمز و مربع‌های قرمز در عملیات بدر است.

چه لزومی‌داشت که متن، دو رنگ باشد و عکس‌ها رنگی کار شود؟ چون این کار خیلی روی قیمت تأثیر گذاشته است.

این نظر طراح و ناشر بود. البته این کار در تأثیر روانی بر روی خواننده مؤثر بوده است. آقای خلیلی با جان و دل برای این کتاب کار کردند و شکر خدا ناشری هستند که به کتاب به چشم یک کالا نگاه
نمی‌کنند
.

 

یک سؤال خیلی در ذهنم تقلا می‌کند... مقدمه حاج حسین در ابتدای کتاب به قلم خودشان است یا شما؟

اگر منظورتان «پلی به آسمان» است، من آن را نوشتم. برای همین نامش را یادداشت راوی نگذاشتیم.

 

اما امضای حاج حسین در انتهای آن است.

چون من قدم به قدم آن را با ایشان هماهنگ کردم، نام‌شان را در انتهای آن گذاشتیم. در حقیقت نوشته خودشان است.

 

چیزی که در ذهن من ایجاد شد، این بود که اگر قلم حاج حسین این قدر قوی است، چرا کل کتاب را خودش ننوشته و اگر این نوشته برای حاج حسین نیست، چرا امضایش را پای آن گذاشته؟ در همین مقدمه بخشی از خاطرات هم بیان شده، چرا نام مقدمه برای آن گذاشتید و این مطالب را از بدنه کتاب جدا کردید؟

آقا یکتا تأکید داشتند برای آیت‌الله احمدی میانجی و پسر شهیدشان یک فایل جدا باز کنم؛ چرا که این خانواده در زندگی آقای یکتا یک جایگاه ویژه و جداگانه‌ای دارند. آن امضا هم برای تأیید محتوای مقدمه بود. در طول نگارش کتاب، دو سه بار من به طور کاملاً جدی از ایشان خواستم که نام من در کتاب نباشد و مابقی کار را خودشان نهایی کنند و به صورت خاطرات خودنوشت ارائه دهند؛ اما ایشان قبول نکردند چون فرصت نداشتند، والا من ذهنی جزئی‌نگر و خلاق در ایشان دیدم و اگر فرصت داشتند حتماً کتابی بهتر از این می‌نوشتند.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات