دکتر سعید زیباکلام در یادداشتی در زمینه نظریه ولایت فقیه مطالبی را بیان داشته است که از چند جنبه مورد مناقشه و نقد است. یادداشت کوتاه وی دربردارنده تحریف تاریخ معاصر، مغالطاتی پیرامون ولایت فقیه و نارساییهای منطقی است. در این نوشتار تنها آن بخش از ادعاهایی که با تاریخ انقلاب مطابقت ندارد، بررسی شده است.
سعید زیباکلام ورود نهاد ولایت فقیه به قانون اساسی را ناگهانی و بدون سابقه و البته پر تنش خوانده و نتیجه گرفته است، سیاستگذاریهای غیرگفتمانی و غیر کارشناسی برای نخستین بار شرعی، نهادینه و قانونی شد! وی در قالب استفهام انکاری نوشته است: «در سرتاسر فعالیتهای مبارزاتی در دهه 40 و 50 و به خصوص سالهای 1356 و 1357 چه میزان ولایت فقیه به عنوان شاکله اصلی یا فرعی و یا حاشیهای نظام سیاسی مطرح شده و کدام احزاب و گروهها و حتی رهبران سیاسی انقلاب در آن دو سال منتهی به سقوط رژیم از ولایت فقیه به منزله شاکله اصلی یا فرعی حکومت اسلامی سخنی به میان آوردند؟»
طرح این پرسش از جانب آقای زیباکلام چنان عجیب است که کسی بگوید در مبارزات انقلابی چه کسی خواهان برکناری و رفتن شاه بود و کدام گروهها برای سقوط شاه مبارزه میکردند؟
بیان این گونه مطالب از کسانی که خود در متن انقلاب بودند و سالها سابقه انقلابی و تبیین ارزشهای انقلاب را دارند، هم عجیب و هم غیراخلاقی است. انکار بدیهیات این چنینی از سوی افرادی با این سوابق تنها اذهان جوانان را مشوش کرده و موجب شبهات بیمورد میشود!
برای یادآوری و تنبه جناب آقای زیباکلام برخی مواضع و بیانات رهبران انقلاب خواهد آمد که به صراحت از ولایت فقیه سخن گفتهاند. شایسته است ایشان به این موارد رجوع کند و بعد درباره ادعایی که مطرح کردهاند، بازاندیشی و بازنویسی کند!
در میان رهبران انقلاب غیر از حضرت امام راحل، آیت الله شهید بهشتی و آیت الله شهید مطهری و آیت الله خامنهای، از جمله مشهورترین و مقبولترین رهبران انقلاب اسلامی بودهاند. در این میان میتوان مرحوم شریعتی را نیز به این افراد اضافه کرد.
بررسی سخنرانیهای این بزرگان نشان میدهد، همگی به نوعی در کوران مبارزه مردم علیه طاغوت در مورد حکومت اسلامی، شرایط حاکم اسلامی، جایگزین طاغوت و تکلیف جامعه دینی در دوران غیبت سخن گفتهاند. عجیب است پس از گذشت نیم قرن از آن دوران امروز جناب زیباکلام از فقدان پشتوانه نظری و عملی در مورد ولایت فقیه در آن دوران رونمایی کرده است!
حضرت امام(ره) در مقام رهبر اصلی انقلاب، در نجف جلسه درس خارج فقه خود را به موضوع ولایت فقیه اختصاص دادند و ضمن بیان مطالب فقهی در این باره، آن را با مسائل سیاسی روز آن زمان در آمیختند! ایشان در آن جلسات به صراحت از حاکمیت فقها بر جامعه دفاع کرده و به صورت یک نظریه مهم اسلامی این مطلب را جزء ضروریات اسلامی بر میشمردند! این مباحث در بهمن سال 1348 بیان شده است! البته چون جناب زیباکلام از دهه چهل و پنجاه نشانی خواستهاند، به همان سالها اکتفا کرده و از احصای کتابهایی مانند کشفالاسرار امام در سال 1323 و اساسنامه حکومت اسلامی نواب صفوی در سال 1329 چشمپوشی میشود!
روشن است این نظرات امام(ره) بعدها از طریق شاگردان ایشان تقریر و مکتوب و به مردم منتقل شده است.
در پیامهای امام(ره) در همان دهه این مطلب مکرر یافت میشود؛ برای نمونه در مرداد سال 1349 ایشان نامهای برای دانشجويان فارسىزبان در آمريكا و كانادا صادر کردهاند که آنها را به ترویج و شناساندن اسلام به جوامع بشری سفارش میکنند، در بخشی از آن آمده است:
«مسلمان نمىتواند موافق و معاون دستگاه ظلم و ستم باشد؛ دستگاهى كه احكام اسلام را يكى پس از ديگرى محو نموده و مىنمايد... شما جوانان تحصيلكرده در هر جا هستيد وظايف خطيرى داريد: «... وظيفه شناساندن اسلام بزرگ به جوامع بشرى، چه از ناحيه طرز حكومت و بسط عدالت آن و چه از ناحيه رفتار والى مسلمين با ملت، و چه از كيفيت معامله والى با بيتالمال مسلمين. شماها بايد معرفى كنيد اسلام را تا رژيمها و حكومتها بفهمند معنى حكومت و پاسدارى از ملت را؛ تا جوامع بشرى بدانند اسلام چه نحو حكومتى مىخواهد؛» (صحيفه امام(ره)، ج2، ص 288)
در این مرقومه امام(ره) تصویری از حکومت اسلامی به جوانان میدهند که نشان میدهد این جوانان با آن آشنایی دارند و امام(ره) فقط به آنها اشارهای مختصر میکنند. از همین نامه میتوان وضع جوانان و نخبگان داخل کشور را نیز ترسیم کرد. اگر در آن سوی دنیا امام از جوانان این مطالبه را دارند، در ایران روشن است که این سفارشات و تحرکات بیشتر بوده است.
شبیه همین نامه، در 28 ارديبهشت 1350 از سوی ایشان به آقای صادق طباطبایی نوشته شده است که آن هم توصیههایی به انجمنهای اسلامی اروپاست. در آنجا هم حضرت امام(ره)، به نوع حکومت دینی و حاکم اسلامی اشاره دارند و از حکومت پیامبر و امیرالمؤمنین شاهد میآورند. ایشان نوشتهاند: «اگر حكومت اسلام كه رئيسش با رعيت يكسان و دار الحكومهاش مسجد روى خاكهاى گرم و سلطانش با كفش و جامه كهنه حكومت مىكند و ملت در پناه آن با آرامش و در سايه عدل زندگانى مىكند، روى كار آيد، اساس انحرافات چپ و راستى بر باد مىرود.»
در تیرماه همان سال نیز ایشان در میان علمای نجف، سخنرانی پرشوری را بیان میکنند و آنها را به قیام علیه حکومت طاغوت و تشکیل حکومت فرا میخوانند. (صحیفه امام(ره)، ج2، ص ۳۵۸ ـ ۳۷۳)
اینها تنها نمونهای از مکرراتی است که در اندیشه و بیانات امام(ره) وجود دارد و کسانی که اندک آشنایی با امام داشتهاند، از آن آگاه بودهاند. امام(ره) در 6 مهر سال 1356 خطاب به علما بیان مفصلی دارند که از اسلام سیاسی سخن میگویند و در مورد برداشتهای سکولار و غلط از اسلام هشدار میدهند. کلام مشهور ایشان که «کتابهایی که اسلام در سیاست دارد بیشتر از کتابهایی است که در عبادت دارد» در همین سخنرانی بیان شده است.
حضرت امام(ره) در تبیین تعیین دولت موقت (16 بهمن 1357) اظهار میدارند: «ما دولت را تعیین کردیم؛ هم به حَسَب قانون ما حق داریم و هم به حسب شرع حق داریم. ما به حَسَب ولایت شرعی که داریم و به حسب آرای ملت که ما را قبول کرده است، آقای مهندس بازرگان را مأمور کردیم که دولت تشکیل بدهد.» در اسفند سال 1357 مرحوم بازرگان در نامهای به امام ایشان را «حضرت آیتالله العظمی امام خمینی رهبر انقلاب اسلامی ایران» خطاب میکند و ضمن معرفی پنج نفر از همکاران خود در دولت موقت به امام، از ایشان برای کار خود کسب اجازه میکند! ظاهرا آن زمان برای مرحوم بازرگان هم روشن بوده است که حضرت امام ولایت داشته و ولی فقیهی است که باید از سوی ایشان مأموریت صادر شود.
اینکه بعدها چرا مرحوم بازرگان و اطرافیانش در تصویب قانون اساسی دست به تنش زدند، نشان از ضعف در این جمع است نه اینکه از ولایت فقیه خبر نداشتند! اتفاقاً شبیه همین اقدام در لایحه قصاص نیز انجام شد، با روش استدلال آقای زیباکلام احتمالاً باید گفت، چه کسی در طول مبارزه از قصاص سخن میگفت؛ چون بعد از انقلاب عدهای علیه آن تنش ایجاد کردند!
به جز حضرت امام(ره)، بودند کسان دیگری که هدایت مردم در مبارزات را به عهده داشتند و از قضا خلاف گفته آقای سعید زیباکلام در همان دو دهه از ولایت فقیه برای نخبگان و دانشجویان سخن گفتهاند. به جز شهید مطهری، شهید بهشتی، شهید باهنر و... جالب است حتی مرحوم شریعتی نیز در بیانات خود به این مسئله تصریح داشته است. خوب است جناب زیباکلام کتاب «انتظار مذهب اعتراض» (صفحات 24 تا 29) را مطالعه کنند که در آنجا به طور مفصل و با صراحت به مسئله رهبری امت اسلام در دوران غیبت توسط نواب عام میپردازد. مرحوم شریعتی دوران پس از امام معصوم را عصر انتخاب مینامد که با توقیع مشهور امام زمان، نظام ویژهای جایگزین نظام امامت میشود. نوع ادبیات مرحوم شریعتی که کاملاً یک ادبیات سیاسی است.
امروز بسیاری از جوانان انقلابی با کتاب «طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن» آشنا هستند و آن را مطالعه کردهاند! این کتاب، سخنرانیهای آیتالله خامنهای در ماه رمضان سال 1353 است که در مشهد ایراد شده است. در جلسه 24 این سخنرانیها، موضوع بحث ولایت در قرآن است و در بخشی از آن بعد از بیان روایات نواب عام، ایشان این طور تشریح میکنند: «آن فقیهی که جانشین امام معصوم است، خود امامی است، منتهی امامی است که با نام معین نشده، هر کسی که این نشان بر او تطبیق کرد او می شود امام، امام یعنی پیشوا یعنی حاکم یعنی زمامدار یعنی کسی که هر جا او برود انسانها دنبالش میروند...». گویا مردم به طور مکرر این تعابیر را از سوی افراد هادی و شاخص مبارزات میشنیدند.
شهید بهشتی به همراه جمعی در مقالهای با عنوان «روحانيت در اسلام و در ميان مسلمانان» که در سال 1341 به چاپ رسیده، نوشته است: «با غيبت امام دوازدهم حضرت ولىعصر(عج) و كوتاه بودن دسـت روحانيت در اسلام و در ميان مسلمانان 377 مردم از حكومت علم و عدل آن حضرت، شـئون غيـر اختصاصـى امامت به همه كسانى كه شرايط آن را داشته باشند، منتقل میشود.»
سخنرانیهای شهید مطهری در سال 1349 در حسینیه ارشاد در باب امامت نیز متضمن این تعابیر است که روشن است در طول سالهای مبارزه به طور مکرر چهرههای گوناگون بیان میکرده و نه تنها بحثی حاشیهای که امری واضح برای نخبگان و مبارزین بوده است.
اما اینکه چرا آقای زیباکلام مطلبی را که حتی بدون سند هم روشن است، انکار میکند، در اعترافی ریشه دارد که او در همین یادداشت بیان کرده است: «ما فعالان سیاسی آن دوران، نمیدانستیم و نمیفهمیدیم داریم چه کار میکنیم.» البته بهتر بود جناب زیباکلام به جای تعمیم مسئله و سخن گفتن از جانب دیگران مرقوم میداشت که «من سعید زیباکلام آن دوران نمیدانستم و نمیفهمیدم دارم چه کار میکنم» و نادانی و نافهمی خود را به سایرین سرایت نمیداد. چه بسا انقلابیونی که امروز از مبارزات آگاهانه و با فهم دقیق سخن بگویند و از نقش ولی فقیه در آن دوران کاملاً خبر داشتند. رأی قاطع ملت به قانون اساسی جمهوری اسلامی در دو نوبت نشان از فهم مردم و نخبگان از مفاد آن دارد. مردمی که در سالهای مبارزه علیه طاغوت یکی از شعارهای معروف و مشهورشان «نه شرقی، نه غربی، حکومت اسلامی» بود که نشان از فهم و اعتقادشان به ولایت فقیه است.
معالاسف دو گروه به جان تاریخ انقلاب افتادهاند، عدهای در توجیه نابسامانیهای امروز و عدهای دیگر در نقد وضع حاضر! عدهای برای توجیه اشرافیت، بهشتی و مطهری و حتی امام را بنزسوار و کاخنشین معرفی میکنند، عدهای دیگر این گونه اولیات انقلاب را زیر سؤال میبرند!