مسئله توسعه از مباحث چالشبرانگیز کشورهای به اصطلاح در حال توسعه بوده و همواره به منازعات کلامی و مباحثات چالشی در میان معتقدان و منتقدان دامن زده است. جامعه ایرانی نیز از این مباحثه مستثنا نبوده و از گذشته تا کنون در میان نظریات و ادبیات سیاسی موجود دو رهیافت کلان در زمینه چگونگی و الگوی حرکت کشور به سمت توسعه را میتوان مورد توجه قرار داد؛ یک نگاه که بیشتر جریان غربگرای داخلی مطرح کرده، این است که راه توسعه از دالان غرب و غربی شدن میگذرد. در این نگاه، مقصود از غربی شدن، اعمال تغییرات در حوزههای فکری، سیاسی و فرهنگی است که مستلزم تغییر در ذهنیتها و نگرشها متناسب با زیست بوم توسعه غربی است. قسم دیگری از نظریات توسعه، نگاه متمایزی است که توسعه را امری بومی و متناسب با اقتضائات اجتماعی و فرهنگی جامعه دانسته، اساساً پیشرفت واقعی را مستلزم طراحیهای ملی و درونی میداند.
حقیقت استقلال ملی و ایده عبور از آن
بیتردید، استقلال ملی از دستاوردهای مهم و بنیادین انقلاب اسلامی است. به جرئت میتوان مدعی بود، از برکات و خدمات انقلاب اسلامی به ایران استقلال سیاسی آن از ابرقدرتهای جهانی بود، یعنی تصمیمات اتخاذ شده در جمهوری اسلامی تحت فشار و اجبار هیچ قدرت خارجی صورت نمیگیرد؛ البته این موضوع به این معنا نیست که کارگزاران جمهوری اسلامی تحولات بینالمللی را در بخش تصمیمسازی و تصمیمگیری محاسبه نمیکنند و رویکردهای عقلانی و مصلحتگرایانه را مورد توجه قرار نمیدهند، بلکه سخن اساسی آن است که فرآیند طراحی راهبردها بر اساس منافع ملی سنجیده شده است.
اما در گذر زمان و با وقوع تحولات سیاسی و بینالمللی بر عمق و گستردگی مصاف دو کلان روایت مذکور پیرامون امر توسعه در ایران افزوده شد. در این زمینه توجه به مسائل مربوط به ایران و آمریکا قابل اعتناست. تشدید مشکلات اقتصادی سبب شد دیدگاههایی شکل بگیرد که بر اساس آن و به شکل تعجبآور و تأسفآمیز، حل مسائل پدید آمده را در گرو تغییرات اساسی در حوزههای استراتژیک و حیاتی ایران معرفی کنند؛ از جمله این نگاهها درباره موضوع رفاه ملی و پیشرفت دیدگاههایی است که برخی روشنفکران و غربگرایان در مقطع اخیر و حتی در دوره کنونی به بحث گذاشتهاند. تکیه اساسی این گروه آن است که راهکار حل مسائل اقتصادی به ایجاد تحولات در عرصههای هویتی و راهبردی وابسته است. در این میان آنچه از سوی عضو مؤثر شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی، محمد عطریانفر بیان شد، بیشتر تأملبرانگیز مینماید.
وی بر این بیان اصرار دارد که «اگر شما بخواهید استقلال سیاسی داشته باشید و استقلال ملیتان را در برابر دشمن غداری مثل آمریکا حفظ کنید، نمیتوانید رفاه گذشته را هم داشته باشید!» این نحوه نگاه به مسئله پیشرفت کشور و نیز موضوع استقلال سیاسی هر چند از سوی عطریانفر به زبان و بیان آمده است، اما تقریبا چنین خط سیاسی این روزها به اشکال متعدد در بین افراد منسوب به جریان سیاسی غربگرای داخلی موسوم به اصلاحاتـ اعتدال به شکل خاص تکرار میشود.
البته مسلم است که استقلال آن گونه که امروزه عدهای مطرح میکنند به معنای قطع روابط با جهان و نقش نداشتن در مناسبات سیاسی و اقتصادی دنیا نیست؛ بلکه مقصود اصلی در استقلال، یعنی اینکه فرآیند تصمیمسازیها، تصمیمگیریها و اعمال اقدامات بر اساس شرایط و اقتضائات داخلی صورت گیرد و نه اجبار و تحمیل و خواست قدرتهای خارجی.
دوگانههای مخاطرهآمیز
واقعیت آن است که قرار دادن نظام سیاسی در دو راهیها و دوگانهها مدتی است به یک تاکتیک سیاسی و رسانهای تبدیل شده است. برای نمونه، دوگانه هستهایـ اقتصاد که تحت عبارت «هم چرخ سانتریفیوژ بچرخد و هم چرخ اقتصاد کشور» روزگاری در این کشور مطرح شد؛ از بنیان غلط بود و با وجود اعتماد دولت ایران به آمریکا و اجرای تعهدات برجامیاش، نه «آمریکای» اوباما به تعهدات برجام عمل کرد و نه «آمریکای» ترامپ! بلکه دولت ترامپ از آن خارج شد؛ در حالی که خوشبینی مفرط دوگانهسازان هستهایـ اقتصاد به تمام تعهدات در حوزه تعلیق و توقف فعالیتهای علمی هستهای عمل کرده بود.
این موضوع در حالی به منصه ظهور و بروز رسید که اساساً هستهای شدن یک کشور اقدامی در درجه نخست اقتصادی و برای تسهیل حیات بشر امروز و آینده است و کشوری مانند فرانسه بیشتر از 75 درصد از تولید برق خود را از بخش هستهای تأمین میکند. اینکه گفته شود راه پیشرفت و رفاه عمومی از مسیر دست کشیدن از استقلال ملی میگذرد، قرار دادن نه فقط انقلاب اسلامی که سرزمین ایران در یک مخاطره سهمگین است. این اتفاق به راحتی از سوی برخی احزاب و عناصر سیاسی میافتد و بخش تلخ ماجرا نیز آنجاست که معمولاً از نگاه این افراد و گروهها، کشور در حوزه آزادی نیز از خود ظرفیت و بردباری لازم را نشان نمیدهد! جماعتی که این روزها و احتمالاً در آینده، راه علاج مسائل کشور را در نسبت با متغیرهای خارجی تعریف میکند. سال 1392 محور تبلیغاتی آنها این بود که مشکل اساسی به نحوه مدیریت و اداره کشور و بیتوجهی به نظرات کارشناسان بر میگردد!
استقلال سیاسی برای ایرانیها اهمیت راهبردی دارد. تأملی در رفتار ملت ایران در بحبوحه انقلاب این واقعیت را به عیان نشان داد که ایرانیها حاضرند پیامدهای تصمیمگیری مستقلانه حتی توأم با خطای محاسباتی را تحمل کنند؛ اما زیر بار زندگی مرفه و راحت بدون استقلال نروند. پذیرش توافقنامه هستهای موسوم به برجام(که یک جناح سیاسی با آن رابطه عاطفی و هویتی برقرار کرده است) و در مرحله بعد پایبندی طولانیمدت به آنـ با وجود بدعهدی آمریکا و اروپا و جدای از درست یا اشتباه بودن این تصمیمـ یکی از مصادیق برجسته استقلال سیاسی ایرانیهاست.
معنای سیاسی این رخداد این است که تصمیماتـ صرف نظر از صحیح یا اشتباه بودن آنـ در داخل و از سوی نهادهای درون کشور اتخاذ میشود. حال چرا این شاخص و مطلوبیت مهم و تعیینکننده یک نظام سیاسی در مقابل با مسئله رفاه و پیشرفت قرار میگیرد؟ مسئله آن است که با از دست رفتن استقلال ملی و سیاسی هیچ چیز دیگری باقی نمیماند.
واقعیت دیگر و اساس تجربه توسعه در همه کشورها حاکی از این مسئله مهم است که پیشرفت و رفاه از مسیر استقلال ملی میگذرد و فرآیند توسعه یک امر درونی و متکی به طراحی داخلی است. تأکید برخی گروههای سیاسی در کنار زدن استقلال سیاسی و ملی ایران به نفع رفاه ملی که نشانه ناکامی ایده و نظریه سیاسی و ضعف مدیریتی آنهاست، نه تنها برای جامعه پیشرفت نمیآورد، بلکه کلیت ایران را در مسیری سرشار از مخاطرات و تهدیدات قرار خواهد داد. تاریخ ملت ایران نشان میدهد، از افراد و جریانهایی که حیات و بقایش را وجهالمصالحه معامله با دشمن قرار داده، در بزنگاه انتقام سختی گرفته است.