روزنامه کیهان **
پدرخوانده برگشت جوخههای ترور، به صف!/محمد ایمانی
نقشههای راهبردی برای دفاع از امنیت و منافع ملی، وقتی درست از آب در میآیند که مبتنی بر دیدبانی دقیق و دادههای درست باشند. اطلاعات گمراهکننده، تصمیمسازان و تصمیمگیران را منحرف میکند. ما در فضای سیاسی و رسانهای، با شبکه آلودهای مواجه هستیم که دشمن را میآراید؛ و هر آنچه را که سدّ راه پیشروی دشمن و موجب شکست او شده، تخریب میکند.
1- دولت جدید آمریکا در حالی آماده نرمش و مسالمت تصویر میشود که رئیس آن، اعلام کرده صهیونیست است و دست کم، ده صهیونیست را در معاونت خود یا وزارت گماشته است. آنتونی بلینکن و ژانت یلن، وزیران خارجه و خزانهداری بایدن، به فاصله یک روز از هم گفتند «ایران، بزرگترین بانی و حامی تروریسم در جهان است». این قضاوت، در ادبیات دیپلماتیک دنیا معنای تخاصم میدهد، نه تعامل. این تهمتزنی در حالی انجام شد که دولت قبلی دموکراتها، پایهگذار تروریسم داعش و جنگ تحمیلی هشتساله به منطقه بود. دولت اوباما، حمله به لیبی (سال 2012) و جنگ نیابتی در سوریه و عراق را به یادگار گذاشت. آنها قصد داشتند دامنه جنگ را به ایران و لبنان گسترش دهند اما به دست رزمندگان مقاومت تحقیر شدند
2- بقایای داعش، فردای تحلیف بایدن، بیش از 140 نفر را در پایتخت عراق به خاک و خون کشیدند و این گونه به استقبال پدرخوانده دموکرات خود رفتند. پریشب هم، ضمن حمله به نیروهای الحشدالشعبی در شمال استان صلاحالدین، ۱۱ رزمنده از جمله «ابو علیاء الحسیناوی» فرمانده گردان سوم تیپ ۲۲ حشدالشعبی را به شهادت رساندند و ۱۲ نفر را مجروح کردند. این حمله تروریستی، با پشتیبانی جنگندههای اشغالگران انجام شد. بالگردهای آمریکایی ضمن فرود در منطقه حمرین، سلاح و تجهیزات سنگین به تروریستها رسانده بودند. آمریکا، چهار هزار نفر از بقایای داعش را در عراق و سوریه سازماندهی مجدد کرده است. دولت بایدن، که برای اخاذی از عربستان اعلام کرد پرونده قتل خاشقچی را به جریان میاندازد، درباره به خاک و خون کشیدن 160 شهروند عراقی در بغداد و حمرین سکوت کرد. بایدن، در این مسیر، پروژه ترامپ، اوباما و کارتر را ادامه میدهد.
3- هیلاری کلینتون وزیر خارجه آمریکا، سال ۲۰۰۹ در یکی از کمیتههای کنگره گفته بود «طالبان و القاعده که اکنون در حال جنگ با آن هستیم، ۲۰ سال پیش با حمایت ما شکل گرفت. ما نمیخواستیم شوروی بر آسیای میانه مسلط شود. با عربستان و پاکستان و دیگران همکاری کردیم و اسلام وهابی را وارد افغانستان کردیم. میلیاردها دلار سرمایهگذاری کردیم و گفتیم فروپاشی شوروی، ارزشش را داشت». برژینسکی (مشاور امنیت ملی در دولت دموکرات کارتر) هم در گفتوگو با نشریه فرانسوی «نوول ابزرواتور»، در این باره گفت «جولای ۱۹۷۹، پرزیدنت کارتر اولین کمک مستقیم و مخفیانه را برای مخالفین رژیم هوادار شوروی در کابل ارسال داشت. عملیات سرّی، یک ایده عالی بود. برای ده سال، مسکو مجبور بود در جنگی وارد شود که توانایی پیشبرد آن را نداشت و ناامیدی به بار آورد و در نهایت باعث فروپاشی امپراطوری شوروی شد».
4- همان مقامات آمریکایی که طالبان و القاعده و داعش را با عقبه فکری وهابیت و دلارهای رژیم لائیک عربستان فربه کردند، به حمایت از مدعیان «اسلام رحمانی» در مقابل «اسلام ناب محمدی» (ص) پرداختند. شورای روابط خارجی آمریکا، همچنانکه شش میلیون دلار برای ترویج نظریات سروش (مقلد کارل پوپر و مستخدم ناتوی فرهنگی) اختصاص داده بود، با فلان دیپلمات ایرانی درباره سرنوشت طیف متبوع او در انتخابات ایران همفکری میکرد و جان کری نیز در این نگرانی با «شورا» همنظر بود! سال 88 وقتی دموکراتها، آشوب سبز را در ایران کلید زدند، «اتاق فکر جنبش سبز در خارج از کشور»، در لندن اعلام موجودیت کرد. در این گروه، در کنار «مهاجرانی و بازرگان»، نام «سروش و کدیور» به چشم میخورد؛ دو مهرهای که سعی کرده بودند دیکته «تحریف دین» را پیش ببرند و منطق انقلاب و مقاومت و جهاد و تسلیم ناپذیری و اجرای احکام بازدارنده را خلاف دین وانمود کنند.
5- هویت جریان تحریف را میتوان در یادداشت منافقانهای جست و جو کرد که سایت جرس ارگان اتاق فکر کذایی، 5 خرداد 92 منتشر کرد. در یادداشت «آیتالله خمینی در برابر آیتالله خمینی» آمده بود: «ما محتاج نظریهای مناسب برای گذار هستیم. این گذار باید بر گسل شکاف میان اطرافیان آیتالله خمینی رخ دهد. یک دسته از شاگردان او همراه آقای خامنهای هستند. دسته دیگر، موسوی و کروبی و خاتمی و هاشمی و بیت خمینی هستند. استراتژی ما باید مانور روی این شکاف باشد. باید کمک کرد تمایز این دو دسته هر روز واضحتر شود. در این دید نباید با آیتالله خمینی همان معاملهای را کرد که با آقای خامنهای میکنیم. آقای خمینی را باید به عنوان بخشی از تاریخ نقد کرد، منتها توجه کرد که او همچون متنی است که دو قرائت هرمنوتیکی متضاد از آن میشود کرد. البته که دموکراسی دینی بیمعناست. با این حال آقای خمینی و مجموعه سخنان او در ایران، حکم متن مقدس را دارد. در قرآن و انجیل هم آیاتی داریم که به خونریزی و قتل تشویق میکند و هم آیاتی که به رحمت توصیه میکند. یک راه برخورد این است که نگاهی ذاتگرا داشته باشیم و بگوییم این متون کلا تولیدکننده خشونتاند. یک راه دیگر همین است که بر آیات انسانگرایانه بیشتر تاکید و به عنوان مثال، آیات جهاد و خونریزی را تاویل کنیم. در جامعه مذهبی، روش دوم بیشتر جواب میدهد... هیچ اندیشیده ایم چرا از لاک گرفته تا لوتر، سروش و مجتهد شبستری کوشیدهاند بگویند دین با دموکراسی یا حقوق بشر سازگار است، به جای اینکه بر تضاد انگشت نهند؟ دین از منظر هویتی برای بسیاری از انسانها مهم است، و برای نواندیشان بهتر است به جای آنکه خود را در برابر دین قرار دهند، از نیروی آن استفاده کنند. هکذا است داستان آقای خمینی در وضعیت بغرنج کنونی ما».
6- همانها که با شعار «یا حسین- میرحسین» به جنگ اسلام و انقلاب آمده بودند، مدتی بعد، به ارزشمندترین سرمایه ملت ایران در روز عاشورا چنگ انداختند. حالا هم کسی با مختصات سروش که ایدئولوگ طیف تجدیدنظرطلب محسوب میشود، سر به دیوانگی گذاشته و با کنارزدن نقاب ارادت به پیامبر اعظم (ص)، میگوید اسلام یکسره اقتدارگرایی و خشونت است و رحمت و عطوفت، جایی در آن ندارد. او دو هفته قبل، در اظهاراتی آمیخته با غیظ و تحریف گفت «اسلام دین رحمت نیست؛ دین سلطه و جنگ و انتقام و اقتدار است. قرآن و سیره، هیچ ربطی به عشق و محبت عیسی[ع] ندارد و محمد [ص] حتی زمانی که در مکه بود، وعده انتقام و عذاب و شکنجه میداد. آیات و احادیث درباره مهرورزی و مدارا چنان جزیی و موردی است که میتوان گفت قرآن، کتاب خوف است و محمد]ص[، چنانکه خود گفت، آمده بود تا بکشد]؟![ قرآن درباره اهل کتاب به کمتر از خفّت راضی نمیشود. حتی مولوی هم هیچ مشکلی در کشتن کفار ندارد. طباطبایی هم که در سلوک شخصی ملایم و مثل حریر بود، در المیزان چنان از احکام سر بریدن و نفی بلد و جهاد حمایت میکند که آدمی را به حیرت وا میدارد. موسی که قدرتگرا و ستیزه جو بوده و پنجه در پنجه قدرت میانداخته، مطلوب محمد]ص[ بود... خمینی هم در همین مسیر افتاد». دو هفته از این اظهارات سخیف میگذرد، اما مجمع روحانیون و خاتمی و موسوی خوئینیها و مدعیان سابق خط امام و گروه موسوم به مجمع محققین و مدرسین مهر سکوت بر لب زدهاند و یک کلام در اعتراض بر زبان نیاوردهاند.
7- این پرخاشگری انتحاری، برآمده از بنبستی است که کارفرمایان سروش در آن گرفتار شدهاند. او در حالی پیامبر اعظم (ص) را به خشونت و اقتدارگرایی متهم میکند که خود و طیف متبوعش بیش از دو دهه است سر سفره خشنترین رژیم دنیا (آمریکا) نشستهاند. وی پیش از این در سالهای 86 و 88 در هلند و پاریس اذعان کرده بود «تز سكولارها واژگونه شده، آنچه گمان مي رفت مُرده، تجديد حيات كرده و ديگران را به نگراني افكنده است. سكولاريسم، ستيزهگر شده و با پاره اي از اديان مي ستيزد. تز قطعی سكولارها اين بود كه دين ضعيف خواهد شد...اما همين انديشههای دينی، به دلايل مختلف دوباره سر برآورده اند» و «رفته رفته سكولاريسم وارد دوره ستيزهگر و ميليتانت میشود. سكولاريسم و ليبراليسم، هاضمهاش براي بلعيدن اديان ضعيف، قوي بود اما دين قوی را نميتواند ببلعد و از گلويش پايين نمیرود، لذا ستيزهگر میشود... آمريكا حمله كرد به افغانستان و عراق. هر دو كشور در قانون اساسی تازه نوشتند ما بايد قوانين را از شرع بگيريم، چيزي كه در مخيله آمريكايیها نميگنجيد؛ سكولاريسم صدامي تبديل شده به آنتي سكولاريسم».
8- موازنه قدرت میان غرب و ایران، با انقلاب اسلامی به هم خورده است. دشمن تنها چاره باقی مانده را فشل کردن قدرت ایران انقلابی از داخل میداند. در حالی که دشمن سرگرم سازماندهی تهدیدهای جدید است، شبکه تحریف و ترور ماموریت دارد توهم مذاکره و مسالمت را بیاراید. آنها مامورند کسانی را بزک کنند که بانی خرابکاری و ترور دانشمندان هستهای ایران، تحریمهای گسترده و جنگ نیابتی بودند. دولت دموکراتها در اوج مذاکرات هستهای در سال 93 و 94، تروریستها را پشت مرزهای ایران کشاند. درست زمانی که وزیر خارجه ما مشغول قدم زدن با جان کری بود، آمریکا داشت در فرودگاه موصل با داعش، نقشه عملیاتی را مرور، و تجهیزات نظامی پیاده میکرد. دورهای که معاون وزیر خارجه به غلط میگفت «امضای کری تضمین است» و وزیر خارجه، مرحوم هاشمی را بهاشتباه میانداخت تا در سخنرانی عمومی بگوید «وزیر خارجه آمریکا قول داده بدعهدی درباره تحریمها را جبران کند»، یک مرد میدان دیده و استراتژیست به نام حاج قاسم سلیمانی بود که هشدار داد آمریکا پشت مرزهای ایران، در حال هدایت تروریستهاست.
9- چند سال پس از آن تحولات عبرت آموز و شکست سنگین آمریکا، و در حالی که اخبار مشابهی درباره تجدید نقشه آمریکا منتشر میشود، همقطاران رسانهای و سیاسی داعش در ایران، سپاه هراسی و نظامی هراسی راه انداختهاند و به جای پشتیبانی از قهرمانان ملی، درباره خطر «بناپارتیسم» هشدار میدهند! آنها میخواهند تجربه دهه گذشته درباره رژیم آمریکا را از یادها ببرند و حافظه ملی ما را سرقت کنند. چرا؟ مگر اوباما نگفت «تحریمهای دوره بوش سمبلیک بود؛ تحریمهای سخت را من اعمال کردم»؟ و مگر نشنیدند که بایدن میگوید «فشار حداکثری ترامپ شکست خورد اما روشهای هوشمندانه تری هم برای سختگیری هست»؟
*********************************
روزنامه وطن امروز **
حمله شیاطین به شیطان!/حنیف غفاری
«ترامپ» رفت! با رفتن «ترامپ» دوران جدیدی در آمریکا آغاز شده است! «ترامپ» شیطان بود و با آمدن «بایدن» دنیا نفس راحت خواهد کشید! «ترامپ» نماد «تاریکی» و «بایدن» مصداق «آرامش» است...! این جملات بسیار آشنا است! طی روزهای اخیر، بویژه پس از انتقال قدرت در کاخ سفید، دوگانه «بایدن-ترامپ»، «دموکرات-جمهوریخواه» یا «آمریکایی خوب - آمریکایی بد» بیش از هر زمان دیگری توسط جریانات داخلی طرفدار غرب و سیاست خارجی غربگرایانه در کشور، مورد توجه و استناد قرار میگیرد. در داخل آمریکا نیز این روزها سیاستمداران و سناتورهای دموکرات و حتی جمهوریخواه، بالای سر جنازه ترامپ عکس یادگاری گرفته و از 4 سال تلخی سخن میگویند که ترامپ در مسند قدرت قرار داشت!
کار به جایی رسیده است که «دویچه بانک» آلمان و چند بانک مطرح دیگر در سرتاسر دنیا نیز ترامپ را پس از پایان دوران ریاستجمهوری وی تحریم کرده و تاکید کردهاند قصد ندارند در معاملات تجاری رئیسجمهور سابق آمریکا، نقش «بانکدار» وی را ایفا کنند! ماجرا به این نقطه ختم نمیشود! اعضای دولت جدید آمریکا نسبت به کشتار بیرویه و نسلکشی سعودیها در یمن هشدار داده و اعلام کردهاند بزودی به این جنگ نابرابر پایان خواهند داد. برخی دیگر از سیاستمداران آمریکایی نیز بتازگی یاد مردم ایران و تحریمهای ظالمانه و یکجانبه آمریکا طی ۳ سال اخیر افتاده و نسبت به این مساله ابراز تاسف میکنند!
بدیهی است ترامپ یک «شیطان مجسم» است و خصوصا بابت شهادت مظلومانه سردار دلها، حاجقاسم عزیز باید تقاص دهد اما «توصیف یک شیطان» توسط «شیاطین دیگر» آدرس نادرست و غلطی است که نباید زیر بار آن برویم!
براستی اگر سناتورهای دموکرات و جمهوریخواه تا این اندازه از «بنسلمان» و «قاتلان ملت یمن» متنفر هستند، چرا حتی یک «اقدام» در راستای جلوگیری از این جنگ و محاکمه سعودیهای متوحش بابت نسلکشی در یمن صورت ندادند؟! آیا حتما ترامپ باید از کاخ سفید خارج میشد تا سیاستمداران آمریکایی به یاد «هزاران کودک شهید» در یمن بیفتند؟! آیا دموکراتهایی که این روزها در قبال جنایات ترامپ اشک تمساح میریزند، فراموش کردهاند جنگ یمن و بمباران زنان و نوزادان آنها، با چراغ سبز دولت اوباما [سال 2015] آغاز شد؟!! چرا دموکراتهایی که این روزها از مرگ هزاران ایرانی به واسطه تحریمهای یکجانبه ترامپ سخن میگویند، تا قبل از شورش طرفداران ترامپ در ششم ژانویه -که منجر به حوادث کنگره شد- از ملت ایران و کودکان پروانهای که در خلوت و مظلومیت، قربانی تحریم دارویی دولت آمریکا و متحدان اروپایی آن میشدند، سخن به میان نمیآوردند؟ مگر دموکراتها فراموش کردهاند ترامپ با استناد به ظرفیتهایی که آنها (اوباما و همراهانش) در برجام تعبیه کرده بودند، از این توافق خارج شد؟! ژست قهرمانانه «بانکهای اروپایی» هم در مقابل ترامپ دیدنی و البته تهوعآور است! دقیقا همان بانکهایی که برای تنظیم سیاستهای بانکی، سرمایهگذاری یا سرمایهپذیری خود، همواره در انتظار دستور وزارتین خارجه و خزانهداری آمریکا بوده و خواهند بود! همان بانکهایی که حتی ابتدای سال 2016 میلادی و زمان اجرایی شدن برجام، با وجود تعلیق اعلامی و ظاهری تحریمهای بانکی علیه ایران، حاضر نشدند کمترین اقدامی در راستای عادیسازی روابط اعتباری و تجاری ایران با دیگر کشورهای دنیا صورت دهند و حتی اتصال ایران به شبکه «سوئیفت» را به یک «اتصال تصنعی و صوری» تبدیل کردند!
در رقابت سیاستمداران و بازرگانان غربی بر سر «لگد زدن به جنازه ترامپ قمارباز»، باید مراقب باشیم «بدگویان ترامپ» را به مثابه «دوست» یا «افراد خوب» تلقی نکنیم! در اینجا به جای تمرکز بر افراد و سخنان فریبکارانه آنها، باید بر «ساختار» و جریانی متمرکز شویم که دستور لگدمال کردن ترامپ را بتازگی صادر کرده است! اتفاقا «ترامپ» خود نیز خروجی همین ساختار است! وی محصول و عصاره «لیبرالیسم» بوده و تا زمانی هم که به دلیل «سفاهت ذاتی» و «توهم» خود، «ساختار قدرت» در آمریکا را هدف قرار نداده بود، کسی از «تحریم» و «تقبیح» وی سخن نمیگفت! ترامپ اکنون مغضوب است زیرا گردانندگان پشتپرده مناسبات قدرت در آمریکا معتقدند «هزینه» نگهداری وی، نسبت به «فایده» آن افزایش یافته و از این جهت، «ترور شخصیت وی» بلامانع است! در این میان، ذوقزدگی برخی جریانهای سیاسی داخل کشور از «انتقال قدرت در آمریکا» و «انتقادات آمریکاییها و اروپاییها از ترامپ» تاسفبار و خجالتآور است! گویا این رسانهها و جریانهای حامی آنها فراموش کردهاند استراتژی «فشار هوشمندانه بایدن» و استراتژی «فشار حداکثری ترامپ علیه ایران» در یک راستا تعریف میشوند و هدف هر دوی آنها، به زانو درآوردن نظام و ملت ایران است! افراد آگاه و استوار کسانی هستند که اسیر نامهای «کارتر»، «ریگان»، «کلینتون»، «اوباما»، «بوشها»، «ترامپ» و «بایدن» نشوند، اگر نه «اخم ترامپ» و «لبخند بایدن» هر ۲ از یک جنس و قماش است!
*********************************
روزنامه خراسان**
ماموریت غیر ممکن بایدن!/امیرعلی ابوالفتح
در حالی که سرانجام پس از ماه ها کشمکش و دعوا در آمریکا، جو بایدن به عنوان چهل و ششمین رئیس جمهوری ایالات متحده سوگند یاد کرد و دوره چهارساله ریاست جمهوری دونالد ترامپ به پایان رسید اما دیروز اعلام شد که نیروهای گارد ملی تاچند ماه آینده همچنان در واشنگتن باقی خواهند ماند.رئیس جمهوری جدید آمریکا در نطق افتتاحیه ریاست جمهوری خود بر دو موضوع مهم شامل «دموکراسی آمریکا» و «وحدت ملی» میان آمریکایی ها تاکید کرد. بایدن، نتیجه انتخابات را پیروزی دموکراسی در آمریکا خواند و از همه مردم و جریان های سیاسی خواست اختلافات را کنار بگذارند. ساعاتی پس از این نطق نیز بایدن در بیانیه ای که کاخ سفید آن را منتشر کرد، بیستم ژانویه، روز تحلیف ریاست جمهوری را روز «اتحاد ملی» نام گذاری کرد. با این حال، اتفاقات چند ماه اخیر نشان می دهد که تضعیف دموکراسی و شکاف های ملی در آمریکا شدیدتر و عمیق تر از آن است که با یک نطق ریاست جمهوری یا صدور یک بیانیه از جانب کاخ سفید، برطرف شود. البته قابل انتظار بود که مقامات ارشد دولتی و سیاستمداران بلندپایه آمریکایی به استثنای دونالد ترامپ، رئیس جمهوری پیشین و برخی از نزدیک ترین یاران وی، در روز تحلیف رئیس جمهوری جدید، بر ضرورت حفظ اتحاد ملی و تقویت پایه های تضعیف شده دموکراسی آمریکایی تاکید کنند.
اما صحنه هایی که در روز تحلیف در دو نقطه پایتخت آمریکا یعنی کاخ سفید در زمان خروج ترامپ از قدرت و کنگره در زمان ورود بایدن به قدرت به نمایش گذاشته شد، نشان داد تا چه اندازه شکاف و اختلاف در آمریکا شدت یافته است. حتی ساعاتی پس از پایان مراسم تحلیف ریاست جمهوری بایدن که تعداد نظامیان تامین کننده امنیت آن بیش از تعداد مهمانان و تماشاگران بود، دعوای سیاسی مجدد از سرگرفته شد. این وضعیت، بر نگرانی ها از عمیق تر شدن اختلافات که بر ساختارهای دموکراتیک و وحدت ملی آمریکا اثر سو به جا می گذارد، افزوده است.
تردیدی نیست که در ماه های اخیر، دموکراسی آمریکایی و نهادهای حافظ آن به شدت مورد انتقاد و خدشه قرار گرفته اند. جدا از ادعاهای مکرر ترامپ مبنی بر وقوع تقلب گسترده در انتخابات ماه نوامبر که سلامت نظام انتخاباتی آمریکا را به شکل جدی زیر سوال برده است، سلطه گسترده پول و ثروت بر روند انتخاباتی در این کشور به عنوان یکی از جلوه های تضعیف کننده دموکراسی در آمریکا قلمداد می شود. ضمن این که همچنان بحث بر سر ضعف های انتخاب رئیس جمهوری آمریکا بر اساس آرای هیئت های الکترال وجود دارد و بسیاری معتقدند آمریکا نه بر مبنای نظام جمهوری دموکراتیک که بر مبنای نظام الیگارشی مالی شکل گرفته است.
از سوی دیگر، شکاف های سیاسی و اجتماعی در آمریکا روز به روز شدیدتر و عمیق تر می شود تا جایی که قتل یک جوان سیاه پوست توسط پلیس سفیدپوست، آمریکا را در تابستان گذشته برای ماه ها وارد چرخه ای از خشونت، غارت و افراط گرایی کرد. در ماه ها و هفته های اخیر به کرات درباره خطر گروه های راستگرای افراطی و تروریست های داخلی در آمریکا هشدار داده اند، گروه هایی که هر روز بر تعداد و نفوذشان افزوده می شود و جامعه آمریکا را به سمت افتراق و رادیکالیسم سوق می دهند.
با توجه به این وضعیت، وعده بایدن برای تقویت دموکراسی آمریکا و ایجاد وحدت ملی تاحدودی غیرممکن یا حداقل، بسیار دشوار خواهد بود. به همین دلیل نیز فرانسیس فوکویاما اندیشمند معروف آمریکایی و نویسنده کتاب های «پایان تاریخ» و «هویت» در گفت و گو با سیمورهرش، روزنامه نگار آمریکایی ضمن ابراز نگرانی از سیر تحولات سیاسی - اجتماعی در آمریکا می گوید: «آمریکا باید در انتظار خشونت های بیشتری باشد.»
میزان حضور ماموران تامین امنیت، حتی نیروهای گارد ملی در شهرهای مختلف آمریکا که حالا اعلام شده حداقل تا ماه مارس (فروردین 1400) در واشنگتن به عنوان پایتخت می مانند، میزان بازداشت مظنونین امنیتی، میزان کنترل بر فعالیت شبکه های اجتماعی و اوج گرفتن انواع توهین ها و تهمت ها میان سیاستمداران آمریکایی نشان می دهد که وحدت ملی این کشور دوران پرمخاطره ای را پشت سر می گذارد، به ویژه این که با ادامه بحران هایی همچون بحران سلامت ناشی از کرونا، پیامدهای اقتصادی ناشی از قرنطینه های درمانی و در نهایت، تنش های نژادی، نارضایتی ها در آمریکا رو به تزاید گذاشته است و یک جرقه کوچک می تواند آتشی را شعله ور سازد که خاموش کردن آن به راحتی میسر نخواهد بود.
*********************************
روزنامه ایران **
آذری جهرمی و اینستاگرام/علی ربیعی
دستیارارتباطات اجتماعی رئیسجمهوری و سخنگوی دولت
به نظرم طرح شکایت از آقای آذری جهرمی، فقط یک اتفاق ساده اداری یــــا قضــــایــی نیست. این شکایات و احضار به شیوههای ســـیاســــتگذاری در فرهنــگ و جـــامعه، نوع نگاه به شیوههایی برای اعمال نزاهت فرهنگی و چگونگی حفاظت از دینداری، تفاوت رویکردها در سیاستگذاری و حکمرانی فرهنگی – اجتماعی برمیگردد. این اتفاق را میتوان به نوعی با نگاه جامعهشناختی تبیین کرد: ۱- مایلم پیش از بحث درخصوص ریشههای جامعهشناختی این اقدام به یک نکته اشاره کنم: دیدگاهها، نظرات و تصمیمات محمدجواد آذری جهرمی وزیر ارتباطات یک دیدگاه و تصمیم شخصی نبوده بلکه آنچه وی اعلام و اجرا نموده، دیدگاه دولت در این زمینه است. دولت یازدهم و دوازدهم با تحلیل و تبیین شرایط اجتماعی، اقتصادی و آیندهنگری نسبت به تأثیرات تکنولوژی، اهتمام خود را بر گسترش تکنولوژیهای ارتباطی و زیرساختهای آن بنا نموده و هرگونه محدودیت و فیلتر را اولاً در بلندمدت غیرممکن و در کوتاهمدت غیرمفید میدانست.
بنابراین مواضع و اقدامات وزیر ارتباطات، مبتنی بر تصمیم دولت و رئیسجمهوری بوده است.
۲- فضای مجازی را نمیتوان با نوع خاصی از نگرش و سیاستگذاری فرهنگی بررسی نمود. بیتردید فضای مجازی، در آینده بخش اعظمی از اقتصاد جوامع را تشکیل خواهد داد. در میان شبکههای اجتماعی، بررسیها نشان میدهد فقط اینستاگرام محل کسبوکار گروه بزرگی از مردم شده است. حتی آمارها پیش از شیوع کرونا هم به قدری بزرگ هست که تصمیم به تعطیلیاش جنبههای اقتصادی کلان بیابد. بررسیها نشان میدهد حدود ۴۰۰ هزار صفحه اینستاگرام ایرانیان دارای بیش از ۵ هزار دنبالکننده هستند؛ که در این میان ۲۸.۸٪ از آنها صفحات مربوط به فروشگاهها و کسب و کارهاست. بر اساس این آمار یعنی حداقل ۱۱۵هزار صفحه اینستاگرام وجود دارد که درآمد خانوارهایی را تأمین میکند. این امر بدین معناست که حتی اگر هر صفحه درآمد ۲ نفر یا ۲ خانواده را تأمین کند؛ یعنی ۲۳۰ هزار خانواده یعنی چیزی حدود ۹۵۰ هزار نفر ایرانی، در اوضاع بیکاری ناشی از کمبود رشد و تحریم، امرار معاش خود را وابسته به این شبکه اجتماعی هستند. با توجه به مطالعات تخصصیام در وزارت کار، معتقدم هرگونه محدودسازی و یا تعطیلی اینستاگرام، کوچ دادن حدود یک میلیون ایرانی به سمت بیکاری و فقر میباشد.
۳- علاوه بر مسائل اقتصادی، بخش اعظمی از زندگی روزمره مردم در فضای مجازی شکل میگیرد. نتیجه مطالعات دانشگاهی نشان میدهد در میان شبکههای اجتماعی، اینستاگرام از بیشترین محبوبیت در بین کاربران ایرانی برخوردار است و پس از آن واتساپ رتبه بعدی را به خود اختصاص داده است؛ از ارتباطات میانفردی گرفته تا شکلگیری و فعالیت گروههای ثانویه و ارتباطات اداری در این شبکههای اجتماعی صورت میگیرد. کارکردهای تفریحی، اطلاعرسانی و آموزشی به این شبکهها انتقال یافته است، بنابراین هرگونه سیاستگذاری در این خصوص، بدون توجه به آثار اقتصادی و زندگی اجتماعی، جامعه را با نگرانی مواجه میسازد.
۴- از منظری دیگر، در مورد امکانپذیری محدود کردن فضای مجازی از طریق استفاده از روشهایی همچون فیلترینگ جای بحث وجود دارد. به یاد دارم در اواخر سال ۱۳۹۲، ظرفیتی در اپراتور رایتل برای برقراری تماس تصویری فراهم شده بود. در آن زمان با یک سؤال و گرفتن نظری از یک شخصیت دلسوز دینی و فرهنگی، امکان راهاندازی این ظرفیت توسط رایتل با مشکل مواجه شد که سبب کاهش مزیت رقابتی رایتل در برابر سایر رقبا گردید. من، بهطور مفصل در این خصوص صحبت و اشاره کردم هماکنون این اقدام با نصب دوربین روی کامپیوتر امکانپذیر است اما بههرحال موفقیتی حاصل نشد و به احترام آن نظر، این امکان بلااستفاده ماند. این مسأله را مقایسه کنید با مدت زمان کمی بعد از آن که تحولات دنیای تکنولوژی چنان پیش رفت که این تماسها را به امری کاملاً عادی مبدل ساخت.
در یک شبیهسازی دیگر، نگاه کنید به قانون منع بهکارگیری ماهواره که چندین سال مأموران در پشتبامها به دنبال دیشهای ماهوارهای بودند و مقایسه کنید با پشت بامهای امروز حتی در دورافتادهترین روستاها و نیز پشتبامهای همان. این یعنی نوعی خاص از سیاستگذاری فرهنگی که نزدیک به تمامی خانوارهای ایران را به افرادی قانونشکن تبدیل کرده است.
۵- اساساً ما با نوعی نگرش در سیاستگذاری فرهنگی و اجتماعی روبهرو هستیم که این نوع نگرش تاکنون نیز به نحوی بر سیاستگذاری ما غلبه داشته و سایه افکنده است که راه پیشگیری از تغییر و تحولات فرهنگی با بار منفی و یا مغایر با ارزشهای رسمی، با محدودسازی و مسدودسازی و عدم سهولت در دسترسی، امکانپذیر است. در صورتی که به دلایل ذکر شده در بند سوم، تنها خاصیت آن صرفاً گسترش بازارهای غیرقانونی فروش فیلترشکن خواهد بود و نیز عدم حضور افراد مقید که با تولیدات خود میتوانستند مخاطبینی را جذب کنند، اتفاقاً این فضا را از روش بنیادین تقویت تولید محتوا و جذب مخاطب با محتواهای جالب توجه دور میکند. در صورتی که بنا بر مقابله با تولیدات نگرانکننده داریم، راه منحصر به فرد، تولید محتوا برای مخاطبین متنوع، گسترش بخش خصوصی و کنار گذاشتن تنگ نظری و برداشته شدن انحصار در تولیدات فرهنگی است. نگاه کنید امروز از رسانه بزرگ تصویری و خبری تا شرکتهای بزرگ تولید فیلم، بسیار محدود در اختیار بخش خصوصی و ظرفیتهای نهفته در آن است. بنابراین ادامه تفکر محدودسازی در میان مدت، جامعه را با فقر تولیدات فرهنگی روبهرو ساخته و خود عاملی بر گرایش مصرفکنندگان به سمت تولیداتی است که آنان با فلسفه مقابله با آن دست به کار شدهاند.
۶- یکی از نگرانیهایی که باعث بروز این نوع تصمیمات میشود بردن عرصههای فرهنگی و اجتماعی به عرصههای سیاسی و امنیتی است. امنیتزدایی و سیاستزدایی از این ساحتها موجب رشد و توسعه تولیدات قابل قبول در این حوزهها خواهد شد. بخشی از نگرانیها، تغییرات طبیعی ارزشی در سطح جهانی است که سیاستگذاریهای سلبی، راهکار نامناسب و تشدیدکننده خواهد بود.
۷ - به هرحال مواضع، تصمیمات و اقدامات محمدجواد آذری جهرمی، وزیر ارتباطات مبتنی بر یک درک و سیاستگذاری صحیح از سوی دولت و رئیسجمهوری بوده است. امیدواریم با حفظ وظایف هر قوه و همچنین تعاملات بینقوهای، با درک متقابل از شرایط و درک مشترک از اینگونه مسائل اقدام شود.
*********************************
روزنامه شرق **
مدیریت بحران جمعیت در پیرامون پایتخت/مهدی زارع*
در استان تهران برآوردها در پایان سال 1399 جمعیت را حدود 13.9 میلیون نفر (نزدیک به 14 میلیون نفر) نشان میدهد. سرجمع جمعیت دو استان تهران و البرز در پایان سال 1399 حدود 16.9 میلیون (نزدیک به 17 میلیون نفر) برآورد شده است. از جمعیت دو استان تهران و البرز، حدود پنجمیلیونو 960 هزار نفر در پایان سال 99 در خارج از شهرهای تهران و کرج زندگی میکنند. چنین جمعیتی حدود دو میلیون نفر بیش از جمعیت حدود چهار میلیون نفری مشهد و حومه (خود شهر مشهد و حاشیههای اطراف آن) -بزرگترین تجمع جمعیتی بیرون از تهران در کل کشور- در چنین زمانی است. آیا محدوده اطراف تهران و کرج کشش چنین جمعیتی را فقط در زمینه تأمین آب دارد؟ آسیبپذیری کلانشهرها در کشورهای درحالتوسعه چالش بزرگ دنیای کنونی است. مناطق شهرهای بزرگ و پایتخت کشورهای درحالتوسعه بهطور مداوم پرجمعیتتر میشوند و این در حالی است که بسیاری از این کلانشهرها در معرض مخاطرات طبیعی و انسانی گوناگون هستند. در این شهرها، فقرا و حاشیهنشینان در مجاورت ثروتمندان و طبقه متوسط و متن جامعه زندگی میکنند. این همنشینی و مجاورت، در بیشتر موارد به صورت ناپایدار و صرفا فیزیکی بوده و بر تهدیدهای سلامتی و معیشتی ناشی از سوانح طبیعی و همچنین میزان توانمندی و تابآوری مقابله با آنها اثر منفی گذاشته است.
ظرفیت مدیران این شهرها برای کنارآمدن با سوانح و ریسک آنها، امروز از دغدغههای مهم کشورهای مزبور ازجمله کشور ماست. در استانهای تهران و البرز جمعا حدود 400 هزار واحد مسکن مهر (مسکن ملی) -318 هزار واحد در استان تهران و 85 هزار واحد در استان البرز- برنامهریزی شده و قرار است تا پایان سال 99 بیشتر این واحدها تکمیل و واگذار شود. به نظر میرسد این واحدها محل زندگی حدود 1.6 میلیون نفر از هموطنان ما باشند (حدود 10 درصد از جمعیت کنونی دو استان تهران و البرز). مسکنهای مهر در زلزلههای ورزقان (1391)، مورموری آبدانان ایلام (1393)، ازگله سرپل ذهاب (1396) و دماوند در استان تهران (19 اردیبهشت 1399) کارنامهای بد از نظر میزان تابآوری از خود بر جای گذاشتند. اختصاص حدود 10 درصد از محل سکونت امروزه و آینده شهروندان در این منطقه به چنین نوع ساختمانهایی، بیش از آنکه نشان از برنامهریزی در جهت توسعه باشد، حرکت در جهت توسعه ناپایدار و افزایش ریسک در استانهای تهران و البرز است . در پایان سال 99، بر اساس برآورد مرکز آمار ایران، 30میلیونو 300 هزار نفر از جمعیت 92میلیوننفری ایران در 10 شهر بزرگ کشور و حاشیه آنها زندگی میکنند (33 درصد). در پایان سال 99، 17 میلیون نفر در استانهای تهران و البرز زندگی میکنند که حدود 14 میلیون نفر (13.7 میلیون نفر) در طی روز در تهران هستند. حدود 37 درصد از جمعیت استانهای تهران و البرز در درون یا نزدیکی پهنه گسله فعال ساکن هستند. در خوشبینانهترین حالت، حدود 25 درصد از جمعیت این دو استان در بافت فرسوده زندگی میکنند. مسئله فوری برای مدیریت بحران در چنین پهنهای، جابهجایی وسیع جمعیت و تمایل به تمرکز جمعیت در محدوده پیرامون تهران و کرج است. جمعیت ثابت شهر تهران -در شبهنگام- از حدود هفتمیلیونو 900 هزار نفر در سال 85 به حدود 9میلیونو 300 هزار نفر در پایان سال 99 میرسد. در این رشد جمعیت، با ساخت خانه، آپارتمان، ویلا و برج در محل مخروطافکنهها و دامنههای سیلگیر و سیلخیز و همچنین محدوده گسلهای فعال و دامنههای فعال از دید زمینلغزش، ریسک مخاطرات در تهران و پیرامون، حتی در همین دهه گذشته افزایش یافته است. مردم فقیر و کمتربرخوردار مهاجرتی از داخل شهر تهران به سوی مناطق جنوب شرق، جنوب، جنوب غرب و غرب تهران در ناحیه حاشیه شهر آغاز کردهاند؛درحالیکه رشد سالانه جمعیت در داخل شهر تهران در حد یک درصد بوده است، رشد جمعیت در منطقه شرق و جنوب شرق تهران –شهرستانهای ورامین، پاکدشت و پیشوا- با رشد دو درصد از حدود 780 هزار نفر در سال 1385 در سال 95 به حدود 900 هزار نفر و حدود یکمیلیونو صد هزار نفر در پایان سال 99 رسیده است. یادآور میشود که حدود 300 هزار نفر مهاجر افغان ثبتنشده و حدود 750 هزار نفر مهاجر افغانستانی ثبتشده در استانهای تهران و البرز زندگی میکنند (حدود 46 درصد از کل مهاجران افغانستانی در همین دو استان ایران ساکناند) که در جریان زندگی در منطقه حاضرند، ولی در برآوردهای آسیبپذیری و ریسک معمولا در آمار در نظر گرفته نمیشوند. رشد جمعیت در منطقه جنوب و جنوب غرب تهران (شهرستانهای رباطکریم، بهارستان و اسلامشهر) با رشد سالانه حدود سه درصد از جمعیت حدود یکمیلیونو 63 هزار نفر در سال 85، به جمعیت یکمیلیونو 440 هزار نفر در سال 95 و حدود یکمیلیونو 730 هزار نفر در پایان سال 99 میرسد. همچنین منطقه غربی تهران (با شهرستانهای ملارد، قدس و شهریار) با بالاترین سرعت رشد جمعیت در استان تهران –چهار درصد سالانه- از جمعیت یکمیلیونو 44 هزار نفری در سال 85 به جمعیتی حدود یکمیلیونو 560 هزار نفری در سال 95 و یکمیلیونو 870 هزار نفر در پایان سال 99 میرسد. تمرکز جمعیت در کلانشهرها و پیرامون آنها، چالش مهم مدیریت کاهش ریسک و مدیریت بحران در امروز و آینده ماست. تنها چهارمیلیونو 700 هزار نفر در بیرون شهر تهران و داخل استان تهران در فاصلهای کمتر از 50 کیلومتری از تهران زندگی میکنند. این جمعیت انبوه حاشیهای کلانشهر تهران اکنون به بزرگترین چالش برای تأمین و مصرف منابع ملی و معرضیت در برابر انواع مخاطرات در کشور ما تبدیل شدهاند.
* استاد پژوهشگاه بینالمللی زلزلهشناسی
*********************************