در دو شماره گذشته به بهانه همزمانی این روزها با اجرای عملیات کربلای 5 در منطقه شلمچه و در دیماه سال 1365 نگاهی به جلسه مهم فرماندهان ارشد جنگ تحمیلی برای تصمیمگیری آغاز این عملیات داشتیم. در این جلسه که ساعت 22 هفده دیماه 1365 با حضور آقای هاشمیرفسنجانی و فرماندهان سپاه در قرارگاه مرکزی خاتمالانبیاء(ص) آغاز شد و تا سحرگاه فردایش (18 دیماه) ادامه داشت، موضوعات مهمی بیان شد که بخشی از آن را مرور کردیم و حالا ادامه ماجرا را میخوانید...
در این جلسه، فرماندهان مختلف نظراتشان را بیان کردند. برادر محسن رضایی با اخذ نظرات مختلف، مخالف بود و برخی نیز با انجام عملیات در آن شرایط موافقت داشتند.
برادر محمدعلی جعفری معتقد بود، مگر آیه قرآن است که ما تا ۱۰ روز دیگر حتماً و در هر شرایطی عمل کنیم؟... جلسه بار دیگر به بنبست رسید. اظهارات برخی حاضران حاکی از آن بود که اگر دستور است و قرار نیست مسائل حل شود، آن را آقای هاشمی بگوید. با این وضعیت مسئولیت نتایج عملیات متوجه آقای هاشمی میشد. به همین دلیل لازم بود تصمیمگیری نقش فرماندهان سپاه در تصمیم اتخاذ شده را بیشتر توضیح دهد و نقش آن را در این خصوص یادآور شود. حتی آقای هاشمی هم که قبلا با قاطعیت، انجام عملیات را تکلیف کرده بود، دچار تردید شده بود و سعی داشت به یقین برسد.
حجتالاسلام هاشمی گفت: اگر من نظامی باشم، با مجموعه اطلاعات خود، تصمیم را روشنتر میگیرم. نمیتوانم همین طور بگویم که بزنید و بروید. بعد از عملیات کربلای 4 آقایان فرماندهان آمدند و گفتند ما تصمیم گرفتیم ظرف یک هفته تا 10 روز در شلمچه بجنگیم. ارتشیها هم بودند. همه گفتند خوب است. بعد از آن هم هر چه به من اطلاع داده شد، نشان میداد واحدها دیگر حرفی ندارند. تأخیر برای ما الان خسارت نظامی دارد. اما الان مسئولان، قبول ندارند. چگونه میشود تصمیم گرفت؟
برادر سنجقی، مشاور آقای هاشمی در سپاه، نظر جالبی داد و گفت: شما با آقا محسن جلسه بگذارید، به یک تدبیر برسید و ابلاغ کنید تا برادران بروند پای کار. دیگر کسی چیزی برای گفتن ندارد. هر کس چیزی ته دلش بود، گفته است... اما آقای هاشمی هنوز مردد بود و میخواست به نتیجه قطعی برسد. او موافق بود که عملیات 10 روز به تعویق بیفتد تا وضعیت مهندسی صحنه نبرد بهتر شده و تاریکی شب هم برای انجام عملیات، بیشتر شود. برادر غلامپور معتقد بود دشمن عکس هوایی میگیرد و نیازی نیست کسی عملیات را لو بدهد! آقای هاشمی هم میگفت: به نظر میرسد تا 10 روز دیگر همه چیز لو میرود... جلسه، بار دیگر به بنبست رسید.
برادر رحیم صفوی هم به آقای هاشمی گفت: دیگر شما با آقا محسن میتوانید تصمیم بگیرید. اینجا دیگر اصلا جای نظر نیست. ما حرفهایمان را زدهایم. اگر قرار است عملیات نکنیم، همه امکانات باید برود عقب، جایی که قابل عکسبرداری نباشد.
هاشمی گفت: نیرویی که این کار را بر سرش بیاوریم، 10 روز دیگر دوباره بخواهیم بیاوریم تا در اینجا بجنگد، دیگر چه اعتمادی به فرماندهاش دارد؟
برادر محسن هم معتقد بود: اصلاً امشب جزء عملیات است و اگر بگوییم عمل نشد، خود، یک شکست است. حالا که شده، یک وضع خاص و اضطراری است.
آقای هاشمی هم ادامه داد: حالا این عملیات 5 یا 10 روز به تأخیر بیفتد، مسئلهای نیست؛ اما آنچه آدم میفهمد این است که مجموعه فرماندهان سپاه که حالا مسئول جنگ هستند، دیگر در شرایط آینده، قدرت تصمیمگیری برای عملیات نخواهند داشت؛ چرا که هیچ عملیاتی در آینده بدون این محدودیت نخواهد بود.
برادر محمدزاده ادامه صحبت را اینگونه پیگرفت که: امام گفتهاند که این جنگ ممکن است 20 سال هم طول بکشد. سپاه هم میخواهد 20 سال بجنگد. بحث این را هم ندارد که یک پیروزی در لحظه به دست بیاورد. سپاه میخواهد 20 سال بجنگد، ولو اینکه این 20 سال جنگ هم کربلا باشد...
هاشمی گفت: شما فکر میکنید امام(ره) میخواهند ما اینطوری بجنگیم؟
محمدزاده گفت: ما اینطوری فهمیدیم. یک ماه ونیم پیش فرماندهان رفتند پیش امام که فرمودند: شما انشاءالله میروید کربلا و من هم میآیم آنجا با هم نماز میخوانیم. این برای ما خط مشی است.
هاشمی اما با این نظر موافق نبود و عقیده داشت امام گفتهاند ولو ایذایی بجنگید، ولی فرماندهان جنگ را تعطیل کردهاند و چند ماه است که هیچ خبری از عملیات نیست. از اول امسال پشت سر هم نیرو آمده و برگشته است!
هاشمی میگفت: جنگ الآن فقط از طرف عراق است. الآن مدتهاست که هر روز یک کارخانه یا مکانی را میزند. هر روز دارد شهرمان را میزند. از طرف ما که جنگی نیست. هر روز مردممان را قطار میکنیم و میآوریم اینجا؛ سه ماه میمانند و بعدش هم برمیگردند. امام چند روز قبل با اوقات تلخی درباره این تأخیرها با من حرف زدند...
چشم هاشمی به نظر محسن رضایی بود و انتظار داشت او حرف آخر را بزند. محسن رضایی هم با لبخند گفت: این جمع فایده نکرد! با هم برویم انشاءالله خدا کمک میکند.
علی شمخانی درباره انجام عملیاتهای محدود و ایذایی نکته مهمی داشت که باید مطرح میکرد. ادامه صحبت آقا محسن را گرفت و گفت: ما عملیاتهای محدود را طبق حکم امام اجرا کردهایم... ما برای عملیات وسیع برنامهریزی میکردیم. علت هم دارد. همین الان که شب عملیاتمان است، مهمات خمپاره 120 ما به اندازه یک آتش شکستن خط نیست! اگر عملیات ایذایی میکردیم، همین مقدار مهمات را هم نداشتیم. به همین دلیل پذیرفتیم که مدتی متوقف بشود.
حجتالاسلام محمدیعراقی خطاب به آقای هاشمی گفت: بحثهای دستهجمعی شده. نیم ساعت هم شما مذاکره دو نفره داشته باشید و برادران هم در این فرصت نماز امام زمان را میخوانند و دوباره به جلسه برمیگردند و جواب را میگیرند. ساعت از چهار صبح گذشته بود. همه صلواتی فرستادند و رفتند... بعد از مدتی دوباره جلسه تشکیل شد و فرمانده عالی جنگ، تصمیم قطعی خود را برای انجام عملیات در زمان مقرر اعلام کرد. آقای هاشمی گفت ما با آقایان مشورت کردیم و قرار شد انشاءالله فردا شب عملیات انجام شود. فقط برادر محسن رضایی میتواند این عملیات را متوقف کند... خدا نصر میدهد انشاءالله. به هر حال ما یک جنگ قطعی با عراق باید داشته باشیم و بهترین جای جنگ هم همینجاست و بهترین شرایط زمانی همین حالاست. بچهها حتما انگیزه بیشتری دارند که انتقام را از دشمن بگیرند. بعد از شکستن خط، انشاءالله میدان به میدان میرویم جلو. ما 20 کیلومتر که برویم جلو، به بصره رسیدهایم.
همه حاضران «انشاءالله» گفتند و جلسه تمام شد؛ اما این آغاز راهی بود که در تاریخ جنگمان ماندگار شد؛ آغاز عملیات مهمی با نام کربلای 5...