«کار و تلاش خستگیناپذیر» یکی از نکات قابل توجه در کشورهای آسیای شرقی به ویژه کشور «چین» است که این مدل کار کردن نشانهای از عِرق به وطن بوده و زبانزد مردم جهان شده است. تاریخ چین در رشد و توسعه این کشور تأثیر بسزایی داشته که برای درک بهتر این همه سختکوشی مردمان چین بهتر است تاریخچهای از این کشور را بدانیم. در زمینه کار و تولید در چین که آن را به یکی از کشورهای قدرتمند بزرگ اقتصادی جهان تبدیل کرده است، با دکتر «محمدجواد قهرمانی» کارشناس روابط بینالملل پژوهشگر شرق آسیا و چین گفتوگو کردیم که در ادامه میخوانید:
برای بسیاری از مردم، کار کردن زیاد مردم چین تعجبآور است؛ در ابتدا بفرمایید دلیل این همه کار زیاد حتی الآن که دیگر از کشوری فقیر به کشور قدرتمند اقتصادی تبدیل شدهاند، چیست؟
یکی از موضوعاتی که در زمینه رشد و توسعه کشورهای در حال توسعه یا توسعهیافته در شرق آسیا مطرح میشود، کار و فعالیت مردم و شهروندان این کشورهاست. با افزایش قدرت چین به ویژه در بعد اقتصادی این موضوع درباره مردم چین نیز مطرح میشود. به نظر میرسد ریشه این امر را بیش از همه بتوان در وطندوستی مردمان این کشور توضیح داد. البته چنین امری لزوماً اختصاصی ساکنان این سرزمین نیست. اگر وطندوستی را بتوان معادل یا سطح متعادلتر ناسیونالیسم قلمداد کرد، این موضوع در طول تاریخ در کشورهای غربی هم صادق بوده است و همین ناسیونالیسم را میتوان عامل اساسی در رشدشان دانست؛ اگرچه خیلی اوقات در عرصه سیاست خارجی به زد و خوردهای نظامی منجر شده است. در حال حاضر نیز همین ناسیونالیسم در بعدی افراطی به رشد جریانهای راست افراطی منجر شده که در خیلی از کشورهای اروپایی مشاهده میشود.
این حس وطندوستی نشئت گرفته از چیست؟
به موضوع وطندوستی در مورد چین نمیتوان در خلأ نگاه کرد و در سه بعد میتوان توضیح داد که چرا این وضعیت در مردم چین حاکم شده است. آنچه در خیلی از کشورها کمتر شاهد هستیم، شامل ابعاد تاریخی، فرهنگی و سیاسی است. اگر بخواهیم از بعد تاریخی به این موضوع بنگریم، باید به این موضوع اشاره شود که حداقل در تاریخ معاصر چین چه اتفاقاتی برای چینیها افتاده و این تحولات چه تأثیری روی ادراک مردم نسبت به محیط داخلی و محیط خارجی داشته است. پیش از ورود اروپاییها به چین و عصر استعمار، چینیها همواره به عنوان یک تمدن، یک هویت متمایز داشته و همیشه ملت مبدعی بودهاند که میتوان آن را در اختراع صنعت باروت، کاغذ و چاپ مشاهده کرد. زمانی که اروپاییها به چین میروند، چینیها آنها را به عنوان بربرهای زرد خطاب میکردند، یعنی در این حد هویت مشترک در چین شکل گرفته بوده است. بنابراین این حس وطندوستی ریشه تاریخی درازمدتی در میان چینیها دارد؛ اما تهاجمیتر شدن این ناسیونالیسم یا وطندوستی را باید بین سالهای 1840 تا 1950 جستوجو کرد، یعنی از زمان شروع جنگ تریاک تا زمانی که حزب کمونیست به پیروزی میرسد و حکومت را در چین در دست میگیرد. در این دوره اتفاقات بسیاری میافتد؛ برای نمونه، حمله ژاپنیها اتفاق میافتد که سبب جدا شدن بخشهایی از چین میشود. تایوان تا سال 1945 در اشغال ژاپنیها بوده است. این موضوعات بر ادراک چینیها نسبت به محیط داخلی و محیط خارجی نقش تعیینکنندهای داشته است. مجموعه این رخدادها، سبب شده است که حس تمایزیابی یا احساس تفاوت در میان مردم چین به شدت تقویت شود. بنابراین یکی از تأثیرات تاریخ چین، همین احساس تفاوت و ادراکی است که میان مردم شکل گرفته که در شکلگیری ناسیونالیسم معاصر و وطندوستی بین مردم چین شده است. یکی از مهمترین دغدغههای رهبران چین هم خروج از این حقارتی بود که تجربه کرده بودند چینیها سالهای بین 1940 تا 1950 را قرن «حقارت» نامیدهاند. رهبران چین عمدتاً به این نتیجه رسیدند که برای خروج از این حقارت باید از ابزارهای غربی استفاده کنند که یکی از این ابزارها مکتب کمونیسم بود؛ یعنی کمونیسم به عنوان ابزار ناسیونالیسمی چینیها بود. در واقع این کمونیسم با آن کمونیسم شوروی تفاوت دارد و چینیها برای خروج از آن حقارت، از آن به مثابه یک ابزار ناسیونالیستی و وطندوستانه استفاده کردند.
اگر بخواهیم از لحاظ فرهنگی به این مورد بپردازیم، چگونه آن را میتوان تشریح کرد؟
بعد دیگر که باید به آن اشاره کرد، بعد فرهنگی است؛ هر ملتی خصایص فرهنگی دارد که ممکن است حاوی تفاوتهایی با دیگران باشد که این موضوع درباره چینیها کاملاً صادق است؛ برای نمونه، یکی از تفاوتهای فرهنگی در چین و البته در فرهنگ عمومی شرق آسیا تقدس و پذیرش سلسه مراتب است. اگر به آثار کنفوسیوس نیز رجوع شود، در نهاد خانواده پدر در رأس قرار دارد و دیگران تابع او هستند و در حکومت نیز همیشه نقش حاکم پذیرفته شده است. این سلسله مراتب در چین پذیرفته شده است و برخلاف تحلیل برخی تحلیلگران است که معتقدند شاید عدم توسعه سیاسی چین برای آینده چین چالشی جدی باشد، هرچند پیشبینی آینده دشوار است؛ اما توجه به این فاکتور ضروری است. چنین مسئلهای میتواند خود را در کار کردن و تولید نشان دهد. یکی از نکاتی که میتوان درباره چرایی موفقیت چینیها در کنترل بیماری کرونا ویروس بیان کرد، همین بحث فرهنگ چینیهاست. همین امر سبب شده است از دستورات حاکمیت درخصوص قوانین بهداشتی تبعیت کنند. بحث فرهنگ در سایر موضوعات دیگر مانند شیوه کار و تولید نیز تأثیرگذار بوده است.
نقش سیاست و حکومت در ایجاد این حس وطندوستی چقدر اثرگذار است؟
در کنار بعد فرهنگی، بعد سیاسی نیز وجود دارد که عموماً به نقش حکومت برمیگردد و اهمیت دارد. حکومت از این وطندوستی برای رسیدن به اهدافش استفاده میکند؛ اگر همین تاریخ 70 ساله را که حزب کمونیست چین به پیروزی رسیده و در چین حاکم بوده نگاه کنیم، متوجه میشویم که از یک طرف تلاش کرده خود را به عنوان عاملی جلوه دهد که سبب جلوگیری از تکرار حقارت صد ساله شده است و از طرف دیگر در زمانی که لازم بوده مردم را در جهت اهداف خود، هدایت کرده است. به عبارتی از وطندوستی و ناسیونالیسم در مواقعی که لازم بوده، مانند حوزه سیاست خارجی استفاده کرده است.
این حس وطندوستی تا به حال چقدر به توسعه و پیشرفت کشور چین کمک کرده است؟
شاید از وطندوستی این نکته برداشت شود که صرفاً در حوزه سیاست خارجی اهمیت دارد و ایفای نقش میکند، در حالی که در حوزه اقتصاد چینیها، خیلی اثرگذار بوده است؛ برای نمونه بعد از اشغال بخشهایی از چین به دست ژاپن، اعتراضهایی برای تحریم و مقابله کردن با کالاهای وارداتی ژاپنی انجام گرفت. در دهه 1950 مقوله تولید به شدت میان چینیها اهمیت پیدا کرد. میتوان این موضوع را در ارتقای نقش زنان در تولید، در همین دهه مشاهده کرد. در این دهه تاریخی کارگاههای تولید فولاد در روستاها شکل گرفت، بنابراین نشان میدهد مقوله تولید کردن، از همین حس وطندوستی نشئت میگیرد. به دهه جلوتر که نگاه میکنیم میبینیم در دورهای که چینیها اصلاحات را آغاز میکنند و دنگ شیائوپینگ حاکم میشود، در اینجا نیز حکومت تلاش میکند از این حس وطندوستی در راستای اهداف دیگری بهرهمند شود. در دوران جدیدتر و هر زمان که لازم بوده در طرحها، شیوهها و مدلهای اقتصادی تغییراتی ایجاد شود، حکومت از تقویت این حس وطندوستی استفاده میکند. برای نمونه اگر قرار است طرح کمربند را پیش ببرد و شرکتهایشان در خارج از کشور فعالیت کنند، حکومت حس وطندوستی را برجسته و از آن استفاده میکند؛ بنابراین وطندوستی عامل اساسی در پیشرفت و توسعه چین است که شاید مردم چین را از بسیاری ملل دیگر متمایز میکند.