یکی از موضوعاتی که سالها محل بحث میان دانشگاهیان و عموم مردم ایران بوده، این است که آیا با پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1357 انقلاب در تمام حوزههای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و... محقق شده است؟ و اگر این طور نبوده چه زمانی قرار است این انقلاب در تمام ابعاد خود محقق شده و اگر این طور بوده است، چرا انقلاب و تغییر ماهیتی در حوزهای، مانند اقتصاد به هیچ وجه ملموس نیست. صبح صادق در گفتوگویی با حجتالله عبدالملکی، دانشیار اقتصاد دانشگاه امام صادق(ع) و معاون اشتغال و خودکفایی کمیته امداد حضرت امام(ره) این موضوع را بررسی کرده است.
42 سال از پیروزی انقلاب اسلامی میگذرد به رغم اینکه ما طی این سالها تغییرات سیاسی، بینالمللی، نظامی، امنیتی و حتی فرهنگی زیادی را نسبت به سالهای قبل از انقلاب شاهد بودیم، اما به نظر میرسد تحول قابل توجهی در حوزه اقتصاد رخ نداده است. از نظر شما دلایل این موضوع چیست؟
در ابتدا باید به این موضوع توجه داشت که یکی از مأموریتهای اقتصادی شاه از سوی آمریکا این بود که گلهای از گاوهای شیرده را در ایران برای آمریکاییها آماده کند. در این میان شیردهترین گاو منطقه در آن زمان ایران بود؛ چرا که منابعش با کشورهایی مانند عربستان و عراق قابل مقایسه نبود. برای اینکه چنین اتفاقی رخ دهد، آمریکاییها آمدند و به مدت 25 سال تمام نظامات اقتصادی ایران را بر این مبنا چیدند که ایران باید گاو شیرده آمریکاییها و غربیها باشد. در واقع نظامات اقتصادی ایران بر اساس خواست آمریکا چیده شده بود.
منظورتان از نظامات چیست؟
نظاماتی که میگویم سه بخش دارد، یک بخش ساختارها مثل وزارتخانهها، نظام بانکی، بازار ارز و... است. بخش دوم ضوابط و مقررات از قوانین و مقررات مادر تا دستورالعملهای اجرایی است و بخش سوم فرهنگ اقتصادی است. یعنی فرهنگ مردم و کارگزاران جامعه باید چگونه باشد؟ برای مثال وزیر باید چگونه فکر و رفتار کند یا فرهنگ عامه مردم از آموزش تا الگوی مصرف و... باید چگونه باشد. این سه مورد در کنار هم نظام اقتصادی یک کشور را تشکیل میدهند. همان طور که گفتم نظام اقتصادی ایران متناسب با خواست آمریکا به عنوان یک گاو شیرده بود. مردم ما شاید مستشاران نظامی آمریکایی در ایران را دیده یا نام آنها را شنیده باشند، اما کسی اطلاعی از مستشاران اقتصادی آمریکا نداشته و آنها را نمیشناسد. افرادی که در سالهای قبل از انقلاب سیاستهای اقتصادی آمریکاییها در ایران را اجرا می کردند. سال 1357 که انقلاب اسلامی پیروز شد، ذاتا و از آنجا که نظام سیاسی حاکم بر ایران به هم ریخت، به نوعی یک انقلاب سیاسی به شمار میآمد؛ اما یک سؤال خیلی مهم در این میان وجود داشت که آیا در کنار انقلاب اسلامی، انقلاب اقتصادی نیز رخ داد یا نه؟ واقعیت این است که ما با تفکر اسلامی وارد یک انقلاب سیاسی شدیم و فضای موجود را اصطلاحاً کن فیکون کردیم؛ یعنی انقلاب ما این نبود که مشروعهای در کنار مشروطه قرار گیرد یا برای نمونه نخستوزیر یا برخی از قوانین جاری و ساری تغییر کند؛ بلکه کلا نظام سیاسی حاکم تغییر و نظام ولایت فقیه مبتنی بر مکتب فقهی جایگزین نظام شاهنشاهی شد؛ در حالی که واقعاً کشور پشت سر این انقلاب به یک انقلاب اقتصادی نیاز داشت.
به نظرتان این نیاز به دلیل وضعیت اقتصادی کشور بود، یا یک ضرورت وجود داشت؟
در تفکر و جامعه اسلامی نظام سیاسی موضوعیت ندارد؛ چرا که نظام سیاسی قرار است برای بهتر شدن حیات بشر و تکامل مادی و معنوی انسان برنامهریزی کند که خلاصه آن نیز نظام اقتصادی و فرهنگی میشود. ما بعد از انقلاب گفتیم بانک، صنعت خودروسازی، بورس، نظام برنامهریزی و بودجهریزی، مالیات و... داریم، پس اقتصاد داریم و چون اقتصاد داریم، صرفا چیزهایی را به این اقتصاد اضافه کردیم. مثلاً آمدیم کمیته امداد را تشکیل دادیم؛ چون فقیر داریم. با خودمان گفتیم باید یک جایی را ایجاد کنیم که فقرا را پوشش بدهیم. بعد آمدیم جهاد سازندگی را ایجاد کردیم تا به روستاییان و... رسیدگی کنیم. بعد بنیاد مسکن را تشکیل دادیم تا به خانهدار شدن مردم کمک کنیم و...؛ اما هیچ اقدام ریشهای در راستای تحول و انقلاب اقتصادی انجام ندادیم. بانک ما با همان کارکردهای خلق پول و ربوی بودن که قبل از انقلاب نیز وجود داشت، به کار خود ادامه داد و تنها یک عقود شرعی را برای مراودات بانکی تعیین کردیم که هیچ کدام از این عقود هم در عمل اجرا نشد. یکی از بانکها در مطالعاتی از مرکز تحقیقات دانشگاه امام صادق(ع) خواسته بود که میزان رعایت عقود شرعی در نظام بانکداری ایران را بررسی کند که بر اساس نتایج این پژوهش 95 درصد عقود شرعی انجام نشده و کاملاً صوری است. علاوه بر این موضوع، باید اذعان داشت دو خصوصیت اصلی نظام اقتصادی که آمریکاییها آن را ایجاد کردند، یکی ضدیت با تولید بود؛ یعنی نباید در این کشور تولید رونق بگیرد؛ چرا که اگر کشور به یک کشور تولیدکننده تبدیل شود، در مقابل آمریکا به اصطلاح چموش خواهد شد. موضوع دوم نیز تداوم خامفروشی است. در نتیجه نیز خروجی این نظام اقتصادی یکی بحث فقر و یکی بحث ایجاد مولتی میلیاردهاست. افرادی که تعداد آنها چیزی بین 5 تا 10 نفر است؛ یعنی این نظام اقتصادی فقیر و مولتی میلیاردر تولید میکند. آمریکاییها نظام اقتصادی ایران را به گونهای تنظیم کردهاند که این مولتی میلیاردرها از این نظام اقتصادی ارتزاق و از آن حفاظت کنند.
از طرفی نظام مالیاتی ما دقیقاً ضد تولید است. نظام اداری ما، در همین موضوع مجوزهای اقتصادی به گونهای است که اگر شما بخواهید کسب و کار راهاندازی کنید، مشکلات و موانع زیادی پیشروی شما ایجاد میشود. یا مثلاً نظام بودجهریزی ما کاملاً ضد تولید است. آیا این موارد بعد از انقلاب اصلاح شد؟ الان نظام بودجهبندی و برنامهریزی ما با قبل از انقلاب چه تفاوتی کرده است؟ ما قبل از پیروزی انقلاب هفت برنامه داشتیم، برنامه یکم تا برنامه هفتم بعد از پیروزی انقلاب تا به امروز هم شش برنامه توسعه داشتیم حالا اگر بیاییم شش برنامه توسعه بعد از انقلاب را ادامه همان هفت برنامه قبل از انقلاب بدانیم، محال است شما این 13 برنامه، یعنی هفت برنامه قبل از انقلاب و شش برنامه بعد از انقلاب را ببینید و متوجه شوید انقلاب در چه مقطعی پیروز شده است! یعنی انقلاب خودش را در برنامههای توسعه ما نشان نمیدهد. در واقع روند از برنامه اول تا برنامه سیزدهم همان است. یا مثلا در حوزه صنعت و صنعت خودرو به عنوان یکی از زیربخشهای مهم صنعت بعد از انقلاب هیچ اتفاقی رخ نداده است؛ چرا که آمریکاییها جوری صنعت خودروی ما را پایهریزی کردند که ما حداکثر مونتاژکار باشیم و هرگز تولیدکننده نشویم. مونتاژکار باشیم تا اگر به ما قطعه یا لیسانس ندادند، نتوانیم به کار ادامه دهیم.
اتفاقا یکی از پرسشهای پر تکرار همین است. چرا کشوری که در صنعت موشکسازی در دنیا حرفهای زیادی برای گفتن دارد، نمیتواند در خودرو تولیدکننده باشد؟ آیا صنعت خودرو از صنعت موشکسازی یچیدهتر است؟
خیلیها میپرسند چرا ما در صنعت موشکی موفقیم اما در خودرو نه؟ دلیلش این است که صنعت موشکسازی ما را آمریکاییها ایجاد نکردند؛ بلکه این کار را خود ما با تفکر انقلابی کردیم؛ ولی با صنعت خودرو انقلابی برخورد نکردیم. در واقع وقتی انقلاب شد مسئولان پیش خودشان گفتند خدا را شکر صنعت خودرو که داریم، پس رها کردند؛ در حالی که این صنعت خودرو به لعنت خدا هم نمیارزد و فایدهای ندارد و باید یک انقلاب در این صنعت رخ میداد. این موضوع در حوزه ساختمان چه در بازار ساختمان و چه در صنعت ساختمان و کشاورزی و... نیز صادق است. آب بر بودن کشاورزی ما محصول الگویی است که آمریکاییها برای ما اجرا کردند. ما ایرانیها به شدت در مصرف آب صرفهجو بودیم. برای نمونه، 200 سال قبل در مناطق کویری ایران خربزه میکاشتند؛ در حالی که خربزه به آب زیادی نیاز دارد، اما ما این کار را با روشهای آبیاری زیرسطحی انجام میدادیم به نحوی که خربزه را میکاشتند بعد یک کوزه در زمین کنار ریشه گیاه قرار میدادند و در آن آب میریختند، بعد این کوزه قطره قطره متناسب با رطوبت زمین و نیاز گیاه آب را با حداقل تبخیر تزریق میکرد؛ اما الان برای یک کیلو هندوانه 540 لیتر آب و برای یک کیلو گندم 1200 لیتر آب مصرف میکنیم که تمام اینها میراث نظام اقتصادی آمریکایی است. در حالی که خود آمریکاییها با روش آبی برای تولید یک کیلو گوجه فرنگی فقط سه لیتر آب مصرف میکنند؛ اما ما برای تولید یک کیلو گوجه فرنگی حدود سیصد لیتر آب مصرف میکنیم. یعنی آنها الگوی کشاورزی ما را جوری تعیین کردند تا ما به این نتیجه برسیم که نباید کشاورزی کنیم. از دل همین موضوع مباحثی، مانند طرح نکاشت یا واردات آب مجازی و... که با آن آشنا هستید، بیرون میآید.