مواجهه رهبر معظم انقلاب اسلامی با اظهاراتـ ششم اسفند 1399ـ دکتر محمدجواد ظریف چند وجه داشت و گویا امام خامنهای درباره وضع کنونی وزارت خارجه و عملکرد دکتر ظریف ناگفتههای مهمی داشته و بنای بیان آن در فرصت مناسب داشتند و اظهارات وزیر امور خارجه سبب بیان این ناگفتهها شد. درباره ساختار و نحوه بیان آنچه رهبر معظم انقلاب مطرح کردند، نکات زیر تأملبرانگیز است:
1- رهبر معظم انقلاب اسلامی در نقد تلخی که به اظهارات محمدجواد ظریف داشتند، از بیان هر واژهای که ضمناً وجهی از ملاطفت ایشان را هم نسبت به مخاطبـ یعنی آقای ظریفـ نشان دهد، خودداری کردند و این در جای خود بیسابقه بود و خود این شدت ناراحتی امام خامنهای را از آنچه در اظهارات ظریف آمده بود، بیان کرد.
مشی رهبر معظم انقلاب همواره این بود که وقتی عملکرد یک شخصیت داخلی را مورد انتقاد قرار میدادند، برای آنکه انتقاد رهبری سبب راه افتادن سیل حملات نشود، در انتهای بحث جمله ملاطفتآمیزی نسبت به فرد مورد انتقاد بیان کرده و از بحث خارج میشدند. برای نمونه در سال 1369 بعد از آنکه سیدعطاءالله مهاجرانی را به سبب نوشتن مقاله «مذاکره مستقیم» در روزنامه اطلاعات مورد انتقاد شدید قرار دادند، در انتها مهاجرانی را داخل خانواده انقلاب و نیرویی دلسوز خواندند. یک مورد دیگر بیانات رهبری در واکنش به سخنان فتنهانگیزانه آقای منتظری علیه ولایت فقیه و شخص رهبر معظم انقلاب اسلامی در آبان ماه سال 1376 بود که به دلیل سخنان منتظری، تلاطم شدیدی در کشور پدید آمد و راهپیماییهای خودجوشی سراسر کشور را فرا گرفت. در آن زمان رهبر معظم انقلاب در یک سخنرانی ضمن آنکه به اظهارات آقای منتظری درباره ولایت فقیه پاسخ دادند، در آخر فرمودند من از آنچه نسبت به شخص خودم شده، میگذرم و گلایه و شکایتی ندارم. یک مورد دیگر مواجهه رهبری با خود دکتر ظریف پس از وانهادن شروط نظام و به خصوص شروط رهبری در مذاکرات برجام بود که رهبری انتقاداتی را مطرح کردند و در آخر دکتر ظریف را فرزند خود و فردی دلسوز و انقلابی خواندند؛ ولی در اینجا، رهبری انتقادات صریحی را متوجه وزیر و حتی وزارت خارجه کرده و از عباراتی مثل «دیپلماسی انفعالی» هم استفاده کردند، ولی در نهایت بدون بیان هیچ کلمه ملاطفتآمیزی که بار روانی این انتقادها را نسبت به فرد مورد انتقاد کاهش دهد، به سخن خود خاتمه دادند و این خود یک پدیده بود و از شدت ناراحتی رهبری از اظهارات این فرد خبر میدهد.
2- وقتی به متن سخنان دکتر ظریف نگاه میاندازیم، درمییابیم که برخلاف موارد تلخ دیگری که در بخش قبل به آنها اشاره شد، این بار یک مقام مسئولـ و نه منتقد و مخالفی مثل منتظریـ از یک سو در بحبوحه مذاکرات حساس وین و در شرایطی که آمریکا روی قدرت منطقهای ایران تمرکز یافته و انجام تعهدات برجامیاش را به عدول ایران از مواضع خود در حوزه سیاست خارجی مشروط کرده است، وزیر امور خارجهای که باید با اشاره و تکیه بر قدرت ایران، صحنه مذاکرات را به سمت تأمین منافع ملی سوق دهد، خود قدرت منطقهای ایران را در نقطه مقابل منافع ملی و مضر به حال مردم ایران معرفی میکند. از سوی دیگر برخلاف موارد قبل، در این صحنه به طور مستقیم به رهبری جفا نشده؛ بلکه به شهید بزرگی جفا شده که هر آنچه رهبری برای شکلگیری قدرت ایران و قدرت اسلام میخواسته را به منصه ظهور رسانده و در این راه هم به دست اشقیالاشقیاـ آمریکاـ به شهادت رسیده و حالا یک مقام رسمی کشور به این ساحت مقدس تعرض کرده است! اینجا دیگر صحبت از جسارت به رهبری نیستـ اگرچه به طور غیرمستقیم جسارت علیه رهبری هم هستـ که رهبری فروتنانه از کنار آن بگذرند و مرتکب خطا را عفو کنند.
3- سخنان نسبتاً کوتاه رهبر معظم انقلاب در عین حال فرازهایی دارد که در این نوشته مجال و فرصت پرداختن به همه آنها نیست؛ اما یکی از فرازهای سخنان انتقادی رهبری نسبت به محمدجواد ظریف که به اساسیترین نقطه در سخنان وزیر خارجه در این مصاحبه و چند مصاحبه دیگر برمیگردد، حوزه عمل وزارت خارجه است. رهبری فرمودند سیاست خارجی هر کشوری در مراجع بالادستی تعیین شده و وزارت امور خارجه با ابزارهای خود باید آنها را اجرایی کند. بعد از این سخنان، بعضی از سر شیطنت و بعضی هم از سر ناآگاهی نتیجه گرفتند، پس وزارت امور خارجه در جمهوری اسلامی هیچکاره است! در اینجا باید گفت:
الف: اما آنچه در سخنان رهبری آمد یک اصل بسیار بدیهی سیاست خارجی در دنیا بود؛ یعنی در همه کشورها وزارت امور خارجه، «مجری» سیاستهای کشور در عرصه بینالملل است، کما اینکه این در مورد بقیه وزارتخانهها هم صدق میکند و همه آنها مجری سیاستهای کشور هستند. اجرا هم یک موضوع کماهمیت نیست که تصور شود فردی که سیاستگذار نیست، بالنتیجه فرد مهمی نیست یا کار مهمی ندارد. مقام اجرا و دایره آن نوعاً از مقام سیاستگذاری و دایره قدرت سیاستگذار بالاتر است. همین الان در کشور ما یک قوه سیاستگذار داریم که قوه مقننه است و یک قوه مجری سیاست داریم که قوه مجریه است؛ اما با وجود این، با توجه به اینکه بودجه و نیروی انسانی کشور، عمدتاً در اختیار قوه مجریه است، هر نماینده مجلسی آرزو میکند وزیر باشد و هر رئیس مجلسی آرزو میکند رئیسجمهور باشد. بنابراین مقام اجرا نه تنها اهمیت کمتری از مقام تصمیم ندارد؛ بلکه در جنبههایی از آن مهمتر هم هست و همه هم میدانند و تصدیق میکنند که یک قانون بسیار خوب با اجرای ضعیف یا با اجرای بد به ضد خود تبدیل میشود و ضمناً اینطور هم نیست که یک وزیر خارجه در لحظهلحظه کاری که در حوزه دیپلماسی انجام میدهد با تصمیمگیری از سوی نهاد بالادستی مواجه باشد و لذا به طور طبیعی لااقل سهچهارم تصمیمات اصولاً در نهاد بالادستی مطرح نمیشود تا به مصوبهای منجر شود.
ب: بعضی با شیطنت وانمود کردهاند که اینکه در سخنان رهبری تحت عنوان «مراجع بالادستی» مطرح شد، در واقع اشاره ایشان به جایگاه رهبری است و این در حالی است که به جز در موارد خاص که در اصل 110 قانون اساسی ذکر شده، این مرجع بالادستی در واقع «شورای عالی امنیت ملی کشور» است که دایره اختیارات و اعضای آن در اصل 176 قانون اساسی ذکر شده است. در این خصوص باید گفت نهاد اجماعی شورای عالی امنیت ملی، نهاد رهبری نیست؛ چرا که طبق قانون بیشتر اعضای آن به طور ساختاری انتخاب میشوند که سهم دولت در این نهاد ده نفره، پنج نفر است و به ریاست رئیسجمهور تشکیل و موارد با موافقت رئیسجمهور در دستور کار این شورا قرار میگیرد. در این نهاد سران دو قوه دیگر و دو نماینده رهبری به همراه رئیس ستاد کل نیروهای مسلح حضور دارند.
سؤال این است که نقش وزیر امور خارجه در شورای عالی امنیت ملی چیست؟ وزیر امور خارجه، عضو قطعی و صاحب رأی این شوراست و با توجه به ظرفیت کارشناسی وزارت خارجه و برخوردار بودن از بیش از هزار کارشناس، میتواند پیشنهادهای پخته کارشناسی در حوزه سیاست خارجی را به این شورا بدهد و به میزانی که روی طرح یا نظر خود کار کارشناسی صورت داده، میتواند به تصویب آن در شورا امید داشته باشد. بنابراین درست است که فقط وزیر یک رأی دارد؛ اما با ارائه بحث کارشناسی قوی میتواند به راحتی موافقت دیگران را در طرحها یا نظراتی که میدهد به دست آورد. حتی با فرض اینکه ساختارهای مجلس و دولت جنبه جناحی داشته باشند و نوعی رقابت میان آنان باشد، مجلس فقط یک عضو در این شورا دارد و حال آنکه دولت به تنهایی حداقل پنج عضو صاحب رأی در این شورا دارد. از سوی دیگر اگر به فرآیندهای تصمیمگیری در کشور نظر بیندازیم، درمییابیم که رایزنی نهادها و افراد با یکدیگر هم نقش مهمی در پیشبرد امور یک دستگاه مسئول در کشور دارد و لذا به وضوح میبینیم که وقتی یک فرد اهل تعامل به جای فردی غیرمتعامل منصوب میشود، تحول اساسی در کار آن دستگاه پدید میآید. پس در اینجا وزیر امور خارجه از سه امکان برخوردار است؛ عضویت و صاحب رأی بودن در شورای عالی امنیت ملی به عنوان نهاد تصمیمگیر در حوزه مسائل سیاسی و امنیتی کشور، ارائه طرحهای پخته کارشناسی با بهرهگیری از دیوانسالاری تخصصی گستردهای که در اختیار دارد و تعامل و رایزنی با نهادها و افراد دیگر.
پرونده دکتر ظریف در اینجا بسیار تأملبرانگیز است. اظهارات ششم اسفند ماه ظریف از یکسو بیانکننده یکدندگی ایشان در مسائل و بیتوجهی به جایگاه حقوقی خود است و از سوی دیگر نشاندهنده ضعف ایشان در اقناع دیگران است که خود از ضعف نگرش و استدلالهای او حکایت میکند؛ همچنین ضعف ایشان در ارتباطگیری با نهادها و افراد را نشان میدهد. اینها خصوصیاتی هستند که نه فقط سبب ناکامی ظریف در انجام مأموریتها میشوند، بلکه وضعیتی خسارتبار را هم برای کشور رقم میزنند. دقیقاً همین خصوصیات آقای ظریف سبب تحمیل برجام به جمهوری اسلامی شد و همین خصوصیات سبب پیش آمدن شرایط بعدیـ بعد از خروج آمریکا از برجامـ شد. ظریف که مدعی مجتهد بودن در سیاست خارجی است، نتوانست بفهمد که امضای کری تضمین نیست و در این راه به سخنان منتقدان که همین نکته را به او یادآوری میکردند، وقعی ننهاد. ظریف به دلیل همین خصوصیات نتوانست بفهمد که با اروپا نمیتواند آمریکا را به بازگشت به تعهدات برجامی خود وادار کند و لذا دو سال دیگر هم وقت مملکت تلف شد.