سال گذشته، شبکه اول سیما با یک سریال کمدی جذاب به نام «زیرخاکی»، کنداکتور برنامههای ماه رمضان را بسیار موفقتر از دیگر شبکهها پشت سر گذاشت. سریالی که مورد توجه قرار گرفت تا حدی که فصل دوم آن نیز تولید شد و همه منتظر بودند تا رمضان امسال نیز به تماشای اتفاقات شیرین و جذاب «زیرخاکی» بنشینند که ظاهراً با حوادث مربوط به شروع جنگ تحمیلی هم همراه شده است، اما دقیقاً در همان زمان انتظارِ مخاطبان بود که شبکه اول سیما تیزرهایی از یک سریال ماورایی را پخش کرد! سریالی که واکنشها و حاشیههایش از همان ابتدا و با پخش همین تیزرها آغاز شد.
هنوز قسمت اول سریال روی آنتن نرفته بود که عدهای در فضای مجازی پخش چنین سریالی را در چنین برهه زمانی، نامناسب دانستند و مورد نقد قرار دادند و اتفاقاً این نقد نیز بجا و درست بود. اولین موضوعی که برای یک هنرمند یا یک مسئول فرهنگی حائز اهمیت است، این نکته است که شرایط روحی جامعه را مورد توجه قرار دهد و با توجه به این شرایط به تولید اثر دست بزند؛ اثری که قرار است به نحوی حال مخاطب خود را عوض کند.
«احضار» روح به جای خندههای «زیرخاکی»!
در این روزگار کرونایی، بسیاری از خانوادهها از ترس درگیر شدن خانوادهها و بزرگترهایشان، به خانه آنها کمتر رفت و آمد میکنند؛ فرزندان نیز دائماً در معرض استرسهای ناشی از بیماری کرونا هستند. قشر عادی جامعه نیز به دلی وضعیت اقتصادی، در کنار اضطراب ناشی از کرونا، حال و روز خوبی ندارند. در چنین وضعیتی، یک سریال سراغ سوژهای رفته است که مسائل ماورایی را مطرح میکند؛ نامش را «احضار» میگذارد و آن را ملودرامی اجتماعی با موضوع معرفتی معرفی میکند!
البته برخی نظرسنجیها نشان میدهد که این مجموعه مورد اقبال قرار گرفته است؛ غافل از آنکه در منطق مدیریت فرهنگی در جامعه اسلامی، همیشه استقبال از یک اثر لزوماً به معنای درستی آن نیست و حداقل به معنای آن نیست که درباره پخش یک سریال و مهندسی فرهنگی جامعه، تصمیم مناسبی گرفتهاند که اگر این ملاک عمل باشد، سریالهای زرد ترکیهای هم در خیلی از کشورهای دنیا طرفدار دارد!
آنچه در «احضار» قبل از هر چیز به ذوق میزند، نقشآفرینی ضعیف بازیگران اصلی است؛ بازیگران جوانی در این سریال معرفی شدند، اما خوب ظاهر نشدند.
اما مهمتر از همه ایرادات «احضار»، داستان سریال است، داستانی بسیار سطحی که به احضار روح گره میخورد و در نهایت به ارتباط با ابلیس میرسد. موضوعی عاشقانه که در نهایت به فالگیری و رمالی ختم شده است، اما آنقدر هر دو بخش عاشقانه و رمالی و فالگیری ضعیف پرداخته شده است که هر کدام به جای نقطه قوت برای دیگری، نقطه ضعف آن یکی به شمار میآید.
تا اینجای کار داستان با ریزهکاریهایی پیش رفته که قوت زیادی ندارد. حاشیههایی که شاید در دنیای امروز نمیتواند توجیهی برای پیشبرد داستان یا به اصطلاح ایجاد گره یا بازشدن گره باشد. برای نمونه، زهره به کافیشاپ می رود و از فرهاد و دختری دیگر عکس میگیرد و بعد به عمد موبایلش را می دزدند! حال آنکه هیچ کس برای ارسال عکس آن هم در چنین موضوع مهمی که چند روزی برایش وقت گذاشته، تعلل نمی کند و همان لحظه عکس را ارسال میکند. چنین نکات ریزی در بسیاری از قسمتهای فیلمنامه به چشم میخورد و همین باعث شده تا داستان با قوت شکل نگیرد.
جای خالی کارشناس قوی
باید دقت داشت که برای ساخت یک سریال ماورایی، صرفنظر از توجه ویژه به مسائل عرفانی و کلامی و داشتن یک کارشناس مذهبی قوی در نگارش فلیمنامه، نباید به پِیرنگ اصلی داستان بیتوجه بود و با داستانی ضعیف به سراغ چنین موضوعاتی رفت.
هرچند باید سریال را تا پایان دید، اما تا اینجای کار داستان ضعیف بوده و پرداخت موضوع نیز قدرت کافی ندارد و این چیزی نبود که از کارگردان کهنهکار سریالهای ماورایی و مذهبی تلویزیون، مانند «او یک فرشته بود» انتظار میرفت، با این حال تجربههای خوب علیرضا افخمی در گذشته نشان داده که همیشه چیزی در چنته دارد که باید منتظر ماند و دید چه زمانی رو میشود، از طرفی با وجود همه انتقاداتی که بر این سریال وارد است به خصوص زمان بسیار نامناسب پخش آن، در کل پرداختن به چنین موضوعاتی که همیشه قشری ولو اندک از جامعه را درگیر می کند، میتواند هشداری جدی برای پرهیز از وارد شدن به این وادیها به خصوص جوانان باشد.