دو واقعیت مهم در ارتباط با انتخابات 28 خرداد 1400 عبارتند از: افت شدید آرای اصلاحطلبی و افت مشارکت مردمی در انتخابات در مقایسه با انتخابات سال 1396. در تحلیل و بررسی این موضوع، برخی افراد در جریان اصلاحات از جمله آقای سیدمحمد خاتمی تلاش کردند تا کاهش مشارکت مردمی در انتخابات ریاستجمهوری در خرداد 1400 را به شیوه احراز صلاحیت شورای نگهبان ربط دهند. این در حالی است که دلایل واقعی کاهش مشارکت و افت شدید آرای اصلاحطلبی را باید در خصایص گفتمانی و عملکرد جریان اصلاحات دید. در واقع، اصلاحطلبان به جای آنکه در بررسی و تحلیل این دو موضوع مهم، نیمنگاهی هم به گفتمان و عملکرد خود داشته باشند، همواره با فرار به جلو و مقصرتراشی، تلاش میکنند نظام را مقصر وضع موجود جلوه دهند.
چرا اصلاحات به این سمت رفت؟
درباره اینکه چرا اصلاحطلبی به این وضع مبتلا شده است؛ به گونهای که میزان رأی کاندیدای آن در انتخابات، با وجود حمایت سران اصلاحات و 16 تشکل حزبی وابسته به این جریان، حتی از آرای باطله هم کمتر شده است، به طور عمده به ضعف کارنامه عملکرد دولت آقای روحانی اشاره میشود و اغلب از توجه عمیقتر به این موضوع که چرا امروزه اصلاحطلبی، شعارها و راهبردهای آن از سوی جامعه معتبر تلقی نمیشود، خودداری میشود. واقعیت آن است که بحرانی که امروز دامنگیر اصلاحطلبی شده است، فراتر از وضع موجود و عملکرد دولت مورد حمایت این جریان است.
درواقع، امروزه اصلاحطلبی از یک تله مهم به نام «تله بنیانگذار» رنج میبرد؛ یعنی در بنیانگذاری گفتمان این جریان، خلل و فرجی وجود دارد که آن را نامعتبر کرده است. به طور دقیقتر باید گفت، جریانی که در دهه 70 در سپهر سیاسی کشور تحت عنوان «اصلاحطلبی» سر برآورد، آرمانهای خود را مستند به انقلاب مشروطه و جریان روشنفکری میکرد و مدعی بود جریانی ریشهدار در کشور است. این سخن اگرچه درست بود، اما برداشت آنها از مسائل کشور، همچون اسلافشان برداشت ناقصی بود؛ زیرا آرمانهای نهضت مشروطه در «قوی شدن ایران» خلاصه میشد و به طور مشخص، بر چهار محور تحقق استقلال کشور در برابر بیگانگان، تحقق آزادی و دموکراسی در ایران، تأمین عدالت اجتماعی و تحقق توسعه اقتصادی متکی بود.
ترجیح بلاوجه آزادی
نکته مهم در این میان آن است که جریان روشنفکری در انقلاب مشروطه، با برجستهسازی دال آزادی و دموکراسی و غفلت از مسائل دیگر، در ناکامی مشروطه نقش جدی داشت. با این حال، جریان اصلاحطلبی در تلاش برای تداوم راه مشروطه، باز بر درک ناقصی از مسائل کشور تأکید دارد؛ زیرا دال آزادی در حالی در گفتمان این جریان برجسته شده و دالهای دیگر را به حاشیه رانده است که مسئله اصلی کشور، فقط آزادی نیست؛ بلکه مقدم بر آن یا در کنار آن، عدالت و حتی معیشت هم قرار دارد. اینکه چرا جریان اصلاحات در دوران حاکمیت خود نتوانست نمونه موفقی از حکمرانی به جامعه عرضه کند و اینکه چرا امروز این جریان نمیتواند در سپهر سیاست کشور جایگاه ادعایی خود را حفظ کند، به این ضعف یا تله در بنیانگذاری این جریان برمیگردد. اتفاقاً آنچه امروز بر ضعف این جریان افزوده است، نمایان شدن بیشتر مسائل اقتصادیـ معیشتی در سطح جامعه به منزله اصلیترین و حادترین مسئله اجتماعی کشور است.
به عبارت دقیقتر، اصلاحطلبی در ایران امروز از بحران عدمتطبیق با مسائل جامعه و کشور رنج میبرد و بنابراین، جریان برآمده از گفتمان اصلاحطلبی نمیتواند با مسائل مردم تطابق پیدا کند. نتیجه این وضعیت، فاصله گرفتن مردم از اصلاحطلبی است. درواقع، در این شرایط، اصلاحطلبی، راهبردها و شعارهای آن از سوی افکار عمومی به عنوان گزینه معتبری تلقی نمیشود؛ زیرا مردمی که گرفتار مشکلات اقتصادی هستند، نمیتوانند برای نمونه، نسبت پیامک حجاب برای دختران و... را با مسائل واقعی و روزمره خود درک کنند.
آیا اصلاحطلبی مرده است؟
از آنچه گفته شد، نمیتوان نتیجه گرفت اصلاحطلبی برای همیشه در سیاست ایران جایگاه خود را از دست داده است و بنابراین، نمیتوان آن را مرده تلقی کرد، بلکه منظور عمده در اینجا این است که این گفتمان و جریان برآمده از آن، از بحران تطبیق و تطابق با مسائل اصلی و واقعی جامعه رنج میبرد و باید به بازسازی گفتمان خود روی آورد. نکته مهمی که در این راستا باید به آن اشاره کرد، این است که تا وقتی این جریان به بازسازی و تعمیر گفتمان خود، مبتنی بر درک جامعی از مسائل، مطالبات و نیازمندیهای جامعه ایرانی دست نزند، تکرار تجربه حاکم شدن آن بر کشور نمیتواند قرین موفقیت و گرهگشایی باشد.
از این رو، اساسیترین نکتهای که در تحلیل موقعیت جریان اصلاحات باید بدان توجه کرد، وجود تله بنیانگذار در این جریان است که کژکارکردیهایی را در پی داشته و در نهایت، سبب شده است این جریان از بحران تطبیق و تطابق رنج ببرد. نکته جالب در این زمینه آن است که سران طیف رادیکال اصلاحات، هماکنون بر این درک یکجانبه و غیرجامع از مسائل کشور اصرار دارند و حتی تحقق توسعه اقتصادی و تأمین عدالت را فرع دانسته و تأمین آنها را از مسیر تأمین آزادیهای سیاسی، اجتماعی وفرهنگی پی میجویند. غافل از آنکه در اندیشه آرمانی ایرانیان، این عوامل و دالها توأمان هستند.
بنابراین، اصلاحطلبی نمرده است، بلکه دالهای گفتمانی آن به منزله دالهای شناور در فضای عمومی کشور معلق هستند و اگرچه امروز قادر نبودهاند تا به عنوان دالهایی معتبر مورد اقبال جامعه قرار گیرند، اما به عنوان «غیر» یا «دگرِ» گفتمان اصولگرایی و انقلابی، در صحنه حضور دارند و تلاش میکنند اتقان و هویتبخشی دالهای اصولگرایی را به چالش بکشند. موفقیت یا عدمموفقیت آینده اصلاحطلبی، علاوه بر تلاش این جریان برای بازسازی وجوه گفتمانی خود، به موفقیت یا عدمموفقیت گفتمان اصولگرایی در خارج کردن جامعه از بیقراریهای موجود و نمایندگی کردن مطالبات تودههای مردم بستگی دارد. چنانچه جبهه نیروهای انقلاب و جریان اصولگرایی در دولت آینده موفق ظاهر شوند و بر مطالبات و اولویتهای تحولخواهانه مردم در عرصههای مختلف جامه عمل بپوشانند، بحران اصلاحطلبی جدیتر میشود.