هفته گذشته و در بخش اول گفت و گو اشاره شد که اسحاق رابین گفته بود ما به لبنان رفتیم که مقاومت فلسطینی را سرکوب کنیم؛ اما خودمان با دستان خودمان مقاومت شیعی را علیه خودمان ایجاد کردیم. ما رفتهایم اینها را از مرگ بترسانیم، در حالی که خودشان را وسط ما منفجر میکنند! اگرچه عبارت «شهادتطلبی» و عملیات شهادتطلبانه بارها و بارها از رسانهها و سخنرانیها به گوش رسیده است؛ اما اطلاعات ما از این سلاح قوی و مؤثر، بسیار اندک است. انتشار کتاب دو جلدی «شهادتطلبان» به همت انتشارات شهید کاظمی و به قلم حمید داودآبادی ما را بر آن داشت تا به این بهانه، نگاه دوبارهای به این موضوع مهم در جهان بیندازیم.
شناخت مردم ایران از عملیات شهادتطلبانه چقدر است؟
مردم ما متأسفانه اهمیت این عملیات را نمیدانند. خواست دشمن هم همین بوده که این مطالب گفته نشود و مردم نفهمند که عملیات شهادتطلبانه یعنی چه؟ چه شکلی است؟ چه کسی انجام میدهد؟ و... .
ما هیچ وقت در جریان انقلاب به این وضعیت نرسیدیم که به عملیات شهادتطلبانه دست بزنیم؟
چرا؛ الگوی همه شهادتطلبان، محمدحسین فهمیده است. بچههای لبنانی هم به راحتی میگویند که الگویمان این شهید است. من دنبال این بودم که فتوای حضرت امام(ره) درباره عملیات شهادتطلبانه را پیدا کنم و فهمیدم اولین فتوا را آن وقتی دادند که گفتند، رهبر ما آن نوجوان 13 ساله است که با نارنجک خودش را در زیر تانک متجاوزان منفجر کرد... این فتواست دیگر؛ یعنی اگر 13 ساله هم هستی و تانک دشمن در حال تجاوز است، خودت را زیر آن منفجر کن! این بالاترین فتواست.
بعدها فیلم یک عملیات شهادتطلبانه را برای حضرت امام برده بودند که ایشان بعد از دیدن فیلم، سه بار تکرار میکنند: «این عرفان حقیقی است...» این نحوه نگاه حضرت امام به این مسئله است و نشان میدهد، پرداختن به این موضوع ضرورت دارد.
موضع کارشناسان و خواص، نسبت به این نوع از عملیاتها چگونه است؟
در این کتاب، علل حمله رژیم صهیونیستی به جنوب لبنان تشریح شده که خیلی مهم است. حتی وقتی با برخی کارشناسان بزرگ این مبحث، گفتوگو کردم، دیدم که اطلاعاتشان درباره این موضوع چقدر اندک است. حتی در فکرشان هم نمیگنجید که صهیونیستها به دلیل آزادسازی خرمشهر به جنوب لبنان حمله کرد که ایران به فکر تصرف بصره نیفتد. این حمله، مستقیم و کامل به عملیات بیتالمقدس در خرمشهر ربط داشت.
حدود 10 سال پیش بود که کتابی از یک سرهنگ عراقی که اسیر بود، چاپ شد و او به طور مستند مطرح کرد جلساتی در مصر بین عراقیها و صهیونیستها برگزار و گفته شد اگر رژیم صهیونیستی حمله نکند، ایران بصره را میگیرد. متأسفانه برخی کارشناسان بینالمللی ما هم این موضوع را متوجه نمیشوند.
من همه مستندات این موضوع را در کتابم آوردهام. مستندات هم برای غربیهاست و ساخته من نیست! بعدها حضرت امام(ره) هم به این موضوع اشاره کردند. علت اینکه امام، نیروهای ایرانی را از لبنان برگرداندند هم همین بود که فرمودند: «ما فریب خوردیم!» وقتی دیدند ما به لبنان حساس هستیم، جبههای از تهران تا لبنان جلوی ما باز کردند که به راحتی نمیشود این جبهه را پر از نیرو کرد. نیروهای اعزامی لشکر حضرت رسول(ص) در نیمه خرداد رفتند و حدود 17 تیرماه برگشتند.
آزادی خرمشهر در سوم خرداد بود و دو ماه بعد در مردادماه، عملیات رمضان برگزار شد، اما بزرگترین شکست را خوردیم؟ اگر کتاب «سوداگری مرگ» نوشته «کِنِت آر تیمرمن» را بخوانید، به راحتی میشود فهمید که در این دو ماه، بیشترین کمک تسلیحاتی و کارشناسی نظامی به عراق شده است. عراق پس از آزادسازی خرمشهر، دنبال زمان میگشت تا قوایش را تجدید کند. برای همین است که برخی در ادامه جنگ بعد از سوم خرداد تشکیک میکنند و اشاره دارند که گفته صدام مبنی بر درخواستش برای آتشبس است. عراق نمیگفت «صلح»؛ میگفت «آتشبس».
میخواست زمان را بخرد...
حضرت امام(ره) گفته بودند اگر صلح است، صلح میکنیم؛ اما آتشبس، نه. الان 60 سال است که سوریه و رژیم صهیونیستی با هم در حال آتشبس هستند. رژیم صهیونیستی میآید و میزند و میرود و هیچکس هم نمیتواند کاری کند، چون آتشبس است.
قضیه خرمشهر هم این بود که در این دوماه، بیشترین تسلیحات را به عراق دادند. تانکهای تی 72 روسی هم در همین دو ماه برای عراق آمد. کارشناسان صهیونیست آمدند و خاکریزهای مثلثی، کانال ماهیگیری و... را در شلمچه طراحی و اجرا کردند. همین بود که ما بعد از آن نتوانستیم به پیروزی برسیم.
البته همین بردن نیروها به لبنان باعث شد که حزبالله لبنان شکل بگیرد و اینگونه در مقابل رژیم صهیونیستی قد علم کند.
این عملیاتها هنوز هم امکان انجام دارد و دشمن نتوانست ما را خلع سلاح کند...
در لبنان امکانش وجود دارد. دشمن با وجود اینکه داعش را به وجود آورد، نتوانست ما را خلع سلاح کند. سال 1388 با شهید «حسان اللقیس» رئیس بخش فناوری و تسلیحات و ارتباطات از راه دور حزبالله مصاحبهای داشتم و ایشان گفت که دشمن در حال کپیبرداری از شیوه جنگ و عملیاتهای رزمی و شهادتطلبانه حزبالله لبنان است. هنوز داعشی در کار نبود. یکی دو سال بعد هم به شهادت رسید.
دشمن دقیقاً از روی حزبالله کپی برداشتند و تمام شیوههای عملیات داعش و حتی بمبگذاریها و نوع بمبها و تسلیحات را از روی سبک حزبالله تقلید کرده بودند. عین حزبالله را درست کرد، اما شکست خوردند. کتاب دو جلدی «شهادتطلبان» را باید بخوانید تا متوجه بشوید که چرا داعش با استفاده از همین شیوهها شکست خورد، اما حزبالله همیشه پیروز بوده است.
برای نمونه، وقتی میخواستند محاصره شهر نبل و الزهرا در سوریه را بشکنند، مدافعان شهر، نیروهای مردمی بودند. در یک شب، حدود 120 نفر از داعشیها به خودشان مواد منفجره بسته و به سمت سنگر مدافعان دویده بودند و خودشان را منفجر کرده بودند، اما نتوانستند شهر را بگیرند. با اینکه شهر چیزی برای دفاع نداشت. حزبالله کلا حدود 20 عملیات شهادتطلبانه داشته است؛ اما اینها با 120 عملیات در یک شب هم نتوانستند به هدفشان برسند.
کتابی هست به نام «شیعیان عرب»، مسلمانان فراموش شده که گراهام فولر، کارشناس سازمان سیا آن را نوشته است. 16 سال پیش در آمریکا این کتاب چاپ شده است. 12 سال پیش هم در قم، مرکز شیعهشناسی این کتاب را منتشر کرد. کتاب نایابی بود و من نسخه زیراکسی آن را خواندم. اگر این کتاب را بخوانید، انگار فصل به فصل، دستورالعملی است برای اینکه در لبنان و سوریه و عراق چه اتفاقاتی میافتد و چطور میشود استکبار بر روی این منطقه سلطه پیدا کند. اگر کتاب را بخوانید، فکر میکنید همین الان درباره حوادث روز نوشته شده است.
برای نمونه، یکی از مباحثش این است که بزرگترین مشکل ما در خاورمیانه با شیعیانی است که طرفدار ایران هستند. میگوید ما نباید در عراق سعی کنیم که یک حکومت سنی برقرار شود، بلکه باید حکومت شیعی برقرار کنیم که اتفاقا ضد ایران باشد. کسانی که سفارت ایران در عراق را آتش زدند، شیعه بودند. برخی تحرکات علیه ایران را هم برخی شیعیان هدایت و اجرا میکنند. دشمن اینگونه کار و برنامهریزی میکند؛ در حالی که کارشناسان ما خوابند!
بزرگترین عاملی که باعث میشود فلسطینیها پیروز نشوند، نداشتن امام است. برای همین آمدند ابوبکر بغدادی را به عنوان امامشان مطرح کردند. دیدند فقط با ولایت و امامت است که میتوانند جلوی آن جریان را بگیرند.
دشمنان از اول انقلاب با حرکت امام خمینی(ره) مخالفت میکردند و میگفتند دین از سیاست باید جدا باشد. به فرض اینکه حرفشان درست باشد، پس چرا القاعده و داعش، همه کارهایشان سیاسی است؟ پس چطور دین از سیاست جدا نشده است؟ شما در آمریکا عملیات میکنید و این، امری سیاسی است. اینها از دل اسلام تشیع انقلابی، یک غیرشیعه انقلابی کپی زدند.
فیلمی درباره عملیات انتحاری داعش میدیدم که چند جوان خوشتیپ اروپایی و آمریکایی آمدند و در اقدام انتحاری، خودشان را منفجر کردند. معلوم بود که اینها به اسلام جذب شده بودند و حالا امامشان گفته بود که خودشان را منفجر کنند! یعنی ولایت فقیه را از روی نسخه شیعی کپی زدند و استفادهاش را هم بردند، اما پیروز نشدند.
شهید «بلال فحص» فردی است که اصلاً با نیروهای حزبالله ارتباطی نداشته و موافق نبیه بری بوده است. پیش حجتالاسلام حاج سیدعیسی طباطبایی که نماینده حضرت امام در امور لبنان بودند، میآید و میپرسد نظر امام خمینی(ره) درباره عملیات شهادتطلبانه چیست؟ آقای طباطبایی هم گفته بود که از نظر امام، این عملیات جایز است... همین شد که رفت و در عملیاتی شهادتطلبانه خودش را فدای اسلام کرد.
همه تعجب کرده بودند که چگونه محافظ نبیه بری دست به این کار زد؟! این، تأثیر ولایت است. دشمن هم روی همین دست گذاشت و کپی کرد و علیه شیعیان استفاده کردند.
امروز که داریم صحبت میکنیم، وضع کسانی که کپیبرداری کردند چطور است؟
آنها کپی ناقص زدند. اعتقاد خودم این است که در برنامههای آنها چون خدا سر جایش نبود، به نتیجه نرسیدند. در روایتی خواندم که یکی از اصحاب امام صادق(ع) میگوید: فلان شاگرد شما میگوید من با چشم، خدا را میبینم و با او صحبت میکنم. امام هم عصبانی شدند و سه بار گفتند: والله او ملعون است. آن، خدا نیست بلکه شیطان است که در لباس خدا ظاهر شده است.
من هم در تعجب بودم که چگونه داعشیها خدا را اینقدر قشنگ میبینند؟ کدام خدا؟ قطعا خدای داعشیها با خدای یک شهادتطلب لبنانی فرق دارد؛ چون خدای داعشیها میگوید برو وسط بازار و خودت را بترکان. برای نمونه، در همین جریان افغانستان در تعجب بودم که چگونه سه نفر خودشان را جلوی دبستان دخترانه منفجر کردند؟ مگر این دانشآموز، فرمانده جنگ و ژنرال است؟ ولی «هیثم صبحی دبوق» وقتی که میخواست عملیات شهادتطلبانه انجام بدهد و دید چند کودک در محوطه مشغول بازی هستند، عملیاتش را عقب انداخت.
یا شهید «اسعد حسین برو» وقتی میخواست عملیات کند، دو سه تا بچه را میبیند. بچهها را میبرد به مغازه و هر چه پول داشت، برایشان شکلات و خوراکی میخرد و میگوید اینجا باشید تا برگردم. حتی حاضر نبوده بچهها از صدای انفجار، بترسند. بعدش سراغ عملیات میرود.
شهید «منیف علی اشمر» هم وقتی میخواست عملیات کند، دو دختر بچه را میبیند. چون لباس مزدورهای صهیونیستی را پوشیده بوده، بچهها ابتدا میترسند. با آنها بگو بخند میکند. بچهها هم تعجب میکنند که چرا این صهیونیستی اینقدر مهربان شده است! به بچهها هم میگوید که زود به خانهشان بروند و آنجا نمانند. آنها را دور میکند و بعدش عملیات را انجام میدهد. اینها را کنار عملکرد کسی بگذارید که خودش را وسط مدرسه منفجر میکند. این نشان میدهد که خدا در کارشان نیست. یا شهید «صلاح غندور» که وسط پادگان صهیونیستها عملیات میکند که تمام ضربه به نیروهای نظامی باشد. اساساً رسیدن به پادگان صهیونیستها خودش اندازه چند عملیات، نیرو و انرژی میبرد. شش ماه معطل بود و یک سال روی آن کار میکرد که بتواند عملیات را با دقت انجام بدهد. زمان را در آورده بود که برای نمونه ساعت 4 عصر، یک کاروان صهیونیستی از خط برای استراحت برمیگردد و یک کاروان اسرائیلی میرود تا جانشین آن شود. دقیقاً چه زمانی این دو کاروان با هم تلاقی دارند تا عملیات شهادتطلبانهاش در آن زمان باشد و بیشترین ضربه را به نظامیها بزند.