همانطور که در شماره پیشین اشاره شد، بالا بردن پرچم عدالتخواهی از جمله اقداماتی بود که دولت نهم در دستور کار خود قرار داده بود؛ سیاستی که با هجمه گسترده اصلاحطلبان همراه شد. عدالتخواهی در این گفتمان، خود را در عرصه روابط بینالملل نیز نشان داد. مبتنی بر این نگاه، یکی از مهمترین کارکردهای جمهوری اسلامی ایران، تأمین عدالت و گسترش آن در سطوح ملی و بینالمللی است. حتی امنیت ملی و بینالمللی نیز در گرو تحقق عدالت در جامعه داخلی و جهانی است.
انقلاب اسلامی در این روایت ماهیتی فراملی دارد. از میان اهداف فراملی نیز، عدالتگستری و استکبارستیزی اهمیت و ارجحیت بیشتری دارند؛ زیرا از نظر نظم و نظام بینالملل موجود کاملاً ناعادلانه، نامشروع و نامطلوب است؛ از این رو، عدالتخواهی و عدالتگستری ایجاب میکند که تغییر نظم و وضع موجود جهانی به منظور برقراری نظم مطلوب اسلامی در اولویت سیاست خارجی ایران قرار گیرد.
نارضایتی از ساختار نظام بینالملل و تلاش برای اصلاح و تغییر این ساختار وجهی از این رویکرد عدالتمحور است. دولت نهم همواره از نظم حاکم بر نظام بینالملل انتقاد کرده و معتقد بود، این نظم باید با اصولی مانند عدالتگستری و مهرورزی جهانی جایگزین شود.
عدالتگستری و استقرار نظم مطلوب در نظام بینالملل، دو بعد اثباتی و سلبی دارد که معطوف به واسازی و شالودهشکنی نظم بینالمللی موجود است. بعد ایجابی برقراری نظم و نظام جهانی عادلانه نیز به معنای تلاش برای تبیین، ترویج و تثبیت نظم عادلانه اسلامی و فراهم کردن ملزومات و مقدمات آن است. به بیان دیگر، استقرار نظم و نظام عادلانه بینالمللی اسلامی در دو مرحله صورت میپذیرد؛ نخست، تخریب و تغییر نظم و وضع موجود و سپس ترویج و تحکیم نظم مطلوب اسلامی. واسازی و شالودهشکنی نظم و نظام بینالملل، به معنای نشان دادن تقابلها، تناقضها، دوگانگیها و سلسلهمراتبی است که در آن، طبیعی و مشروع تلقّی میشود و سپس بر هم زدن و جابهجا کردن آن است.
سیاست خارجی دولت احمدینژاد، تفاوتی بنیادین با آنچه در دولت خاتمی در جریان بود، داشت. احمدینژاد به گفته خود، آمده بود تا «سیاست انفعالی» دولت اصلاحات در برابر غرب را به «سیاستی تهاجمی» در برابر زیادهخواهی استکبار جهانی تبدیل کند و این البته مورد مخالفت سرسخت جریان چپ و حامیان دولت اصلاحات قرار گرفت. اصلاحطلبان به شدت نسبت به اولویتهای سیاست خارجی دولت نهم معترض بودند و در نوشتارهای متعدد به آن حمله بردند و آنقدر توهینآمیز وارد میدان مقابله شدند که با صراحت اعلام داشتند دولت نهم از اصول اساسی فرآیند تصمیمگیری در سیاست خارجه بهرهای نبرده است!
از نگاه اصلاحطلبان، شعارهای مطرح در سیاست خارجی نیز شعارهای بیپشتوانه و مردمفریبانهای بیش نبوده که به تدریج دولت آنها را کنار خواهد گذاشت. این جریان پیشبینی میکرد: «در عرصه سیاست خارجی به رغم شعارهای تند ضد آمریکایی، که نه از سر اعتقاد، بلکه به خاطر مقابله با شعار تنشزدایی و عادیسازی روابط خارجی خاتمی و برای جلوگیری از توفیق دولت اصلاحات در حل مشکل با آمریکا مطرح میشد، رهبری جریان اقتدارگرا به دنبال بهبود رابطه با آمریکا به هر قیمت و دادن هر نوع امتیاز، با هدف تثبیت موقعیت داخلی خود میباشد.»
جریان چپ، سیاست خارجی دولت اصلاحات را موجب ارتقای جایگاه ایران در سطح بینالمللی دانسته که محصول آن گسترش همکاریهای اقتصادی و افزایش قدرت انتخاب در بازارهای جهانی برای جمهوری اسلامی بود؛ اما معتقد بودند دولت نهم با اتخاذ سیاستی تحت عنوان «ایجاد تحرک و خلاقیت در عرصه دیپلماسی و برخورد از موضع اقتدار با جهان» و به عبارت دیگر، «سیاست تهاجمی» و با قرار دادن تمام مناسبات خارجی در سبد مسئله هستهای، مسیری را انتخاب کرده که نتایج زیر را به بار آورده است:
1ـ تصویب سه قطعنامه ظرف سه سال اخیر از سوی شورای امنیت سازمان ملل متحد علیه ایران و به دنبال آن تحریمهای رسمی و غیر رسمی اقتصادی علیه کشورمان؛
2ـ قطع روابط بیشتر بانکهای معتبر جهان با ایران؛
3ـ تضعیف روابط دوستـانه با برخی کشورهای منطقه و نیز تقویت موضعگیری برخی کشورهای اروپایی و غیر اروپایی به نفع آمریکا؛
4ـ تبلیغات گسترده علیه ایران با مستمسک قرار دادن اظهارنظرهای نسنجیده برخی مسئولان و دستاندرکاران؛
5ـ تغییر موقعیت ایران به عنوان یک کشور قابل اعتماد و قابل پیشبینی به کشوری غیر قابل اطمینان و پیشبینیناپذیر؛
6ـ کاهش میزان جذب سرمایههای خارجی؛
7ـ تشدید فضای تبلیغاتی علیه ایران و بدبین کردن بسیاری از دولتها نسبت به جمهوری اسلامی.
مخالفت با سیاست خارجه دولت نهم تا آنجا ادامه یافت كه جریان اصلاحطلب تلاش كرد با بزرگنمایی فشارهای بینالمللی ناشی از زیادهخواهی استكبار جهانی و القای ناامیدی و ناامنی به افكار عمومی، سیاستهای احمدینژاد را تهدیدی برای منافع ملی معرفی كند. برای نمونه، در مقالهای با عنوان «برخی از اثرات تحریم شورای امنیت سازمان ملل بر اقتصاد کشور» این آثار را در حوزههای گوناگون سیاسی و اقتصادی بررسی کرد و اینگونه نتیجه گرفت كه این مشكلات محصول اتخاذ سیاست تهاجمی احمدینژاد در حوزه مسائل هستهای است.
البته اصلاحطلبان آنچه سیاست تهاجمی خوانده را اتخاذ شده از جانب دولت نهم ندانسته، بلکه آن را سیاست نظام اسلامی و جریان انقلابی دانسته و به واقع با هجمه خود به دولت نهم، سیاستهای نظام اسلامی را که در رأس آن رهبری نظام اسلامی قرار دارد، زیر سؤال میبردند. بهزاد نبوی، عضو برجسته سازمان در مصاحبه با تلویزیون هما میگوید: «ترجیح میدهم سیاست خارجی کنونی را سیاست آقای احمدینژاد ندانم، بلکه سیاست خارجی کنونی و همه سیاستهای مهم داخلی را نتیجه حاکمیت مطلقهای میدانم که با عملکرد غیرقانونی حزب پادگانی تازه به قدرت رسیده، اتخاذ شده است.»
این سیاست تخریبی در طول چهار سال تداوم یافت و روزی نبود که یکی از مطبوعات وابسته به این جریان در این باره مطلبی درج نکرده و سیاست دولت را مورد هجمه قرار ندهد.