خداوند خودش «حق» است، همه عالم را بر پایه حق آفریده است و دلیل ماندگاری این عالم را همین حق بودن معرفی میکند. آنچه موجب دوام و قوام هر چیزی میشود، حق بودن آن است. هر حرفی، هر عملی و هر تفکری برای بقا باید حق باشد. اینکه میبینیم برخی مسائل بهعنوان یک اصل علمی و ثابت شده است، ولی بعد از مدتی باطل میشود و دلیل دیگری جای آن را میگیرد، به این دلیل است که حق نبوده ،اگرچه حق نبودنش دیر اثبات شده است؛ اما اینکه گاهی نمیتوانیم حق و باطل را ببینیم دلیلش چیست؟ امیرمؤمنان علی(ع) به این سؤال پاسخ داده و فرمودهاند: «اگر باطل با حق مخلوط نمىشد، بر طالبان حق پوشیده نمىماند و اگر حق از باطل جدا و خالص مىگشت، زبان دشمنان قطع مىگردید. امّا قسمتى از حقّ و قسمتى از باطل را مىگیرند و به هم مىآمیزند؛ آنجاست كه شیطان بر دوستان خود چیره مىگردد و تنها آنان كه مشمول لطف و رحمت پروردگارند، نجات خواهند یافت.»(نهجالبلاغه، خطبه 50)
آری دشمنان دین و انسانیت تمام تلاش خود را بهکار میبندند تا حق و باطل را با یکدیگر مخلوط کنند و دوستداران دین و انسانیت تمام تلاش خود را میکنند که حق را از باطل جدا کنند.
سؤال دیگر آنکه چرا باطل در بعضی اوقات ماندگاری بالایی دارد؛ در صورتیکه خداوند میفرماید: «جاءَ الحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقاً»؛ حق آمد و باطل نابود شد. حقا كه باطل نابودشدنى بود.(اسراء/81) همچنین فرمود: «وَ يَمْحُ اللَّهُ الْبَاطِلَ وَيُحِقُّ الْحَقَّ بِكَلِمَاتِهِ»؛ و خدا باطل را محو و حقيقت را با كلمات خويش پا برجا مىكند.(شوری/24) و تأکید امیرالمؤمنین علی(ع) که میفرمایند: «لِلْباطِلِ جَوْلَةٌ وَ لِلْحَقِّ دَوْلَةٌ»(غررالحكم، ح7317) این دوام و ماندگاری باطل چه دلیلی دارد؟ یعنی این عالم حق است و نباید باطلی در آن باشد؛ اما میبینیم که بسیاری از اوقات باطل حیات پیدا میکند و قوام میگیرد و این دوام باطل باعث میشود مدام انسانها آگاهانه یا ناآگاهانه به آن گرایش پیدا کنند. شاید مهمترین دلیلش این است که رفتار انسانها باعث دوام باطل میشود.
مانند همین بیماری که از طریق انسانهای بیمار به اقصی نقاط جهان انتقال پیدا کرده و فراگیر شده است؛ یعنی منشأ رشد و دوام باطل خود انسان است که آن را دریافت میکند، به آن عمر میدهد و آن را بهعنوان حق به دیگران نیز انتقال میدهد. طبیعتاً اگر انسانها در زنجیره انتقال باطل حضور نداشته باشند، باطل رشد نمیکند. اکنون تکلیف ما بهعنوان کسی که مدام در مواجهه با جولان باطل هستیم و گاهی اوقات نمیتوانیم باطل را از حق تمیز دهیم، چیست؟ خداوند راههایی برای این تشخیص در اختیار ما قرار داده است، از جمله «عقل» که در باطن انسان و حجتهای متعددی مانند پیامبران و اهل بیت(ع)، مشاهدات، تجربهها، عبرتها و... که در مقابل دیدگانمان است.
امام کاظم(ع) میفرمایند: «بهدرستی که خداوند دو حجت بر بندگانش دارد؛ یکی حجت ظاهری و دیگری حجت باطنی؛ اما حجت ظاهری همان رسولان و انبیا و ائمه هستند و اما حجت باطنی، همان عقل است.»(اصول کافی، ج1، ص16) اما این عقل چه عقلی باید باشد؟ یعنی از کجا بفهمیم که عقل ما مسیر درستی را پیموده است؟ امام صادق(ع) در این خصوص میفرمایند عقل آن است که: «مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اُكْتُسِبَ بِهِ اَلْجِنَان»؛ عقل آن است که خدای رحمان به آن، عبادت و بهشت جاویدان با آن، کسب میشود.(اصول کافی، ج1، ص11)
مراجعه به عقل برای تشخیص حق و باطل لازم است و ما باید عقل خود را برای این کار قوی کنیم و در هر موضوعی به آن مراجعه کنیم. اگر در طی مسیر دیدیم که عملمان در خدایی بودن پررنگ میشود یعنی مسیر را درست رفتهایم، اما اگر خداوند کمرنگ شد در وجود ما، یعنی مسیر را اشتباه رفتیم. خداوند عقل و فطرت انسان را حقیقتدوست و حقیقتیاب آفریده است. اما اگر کسی از عقل خود درست استفاده نکند و با استفاده از عقل حقیقت را پنهان کند خود را تباه کرده است؛ زیرا جمیع آیات و روایات بر این گواهی میدهند که عقل و قلب انسانها در تشخیص حق اشتباه نمیکنند و آنکسی که در مسیر باطل قدم گذاشته، به سخنان قلب خود توجه نکرده است و در حال اصرار بر باطل نشان دادن حق است.
در کنار عقل بهترین و کوتاهترین راهی که معرفی شده است، تمسک به سیره و سنت و سخنان اهل بیت(ع) است. زیرا آنان جداکننده حق و باطل هستند و زندگیشان سراسر اشاعه حق بود و نابود کننده باطل. ایشان راههای زیادی در تشخیص حق به ما آموختهاند که باید به آن مراجعه کنیم. سخنسنج بودن، دوری کردن از لجاجت و اصرار، جدیت داشتن، دوری از تفرقه، تحمل سنگینی حق، فریب شیرینی باطل را نخوردن، یاری دادن حق و تداوم آن و... از جمله این راههاست. ائمه معصوم(ع) میفرمایند باطل همیشه چهرهاش عیان است و حق هم بهراحتی شناخته میشود پس وظیفه انسانهاست که آنرا بشناسند و گرفتارش نشوند و در حیات آن نقش نداشته باشند.